این روزها
روز و شب ما گره خورده به بوریا...
بوریا؛ یک تکه حصیر بود که
تکههای بدنِ عالمی را بر رویش چیدند ...
بوریا همان که با اشک نوشته میشود
و با آه خوانده میشود ...
بوریا همان روضهای بود که از نوجوانیام با آن درگیر بودم و سالها ذکر لبم شده بود ؛ مگر به کربلا کفن بغیر بوریا نبود...
داستان برنامه بوریا از محرم و صفر پارسال شروع شد...از داستان های گذشته که بگذریم؛ امسالم الحمدالله عنایت اباعبدالله شامل حال ما شد تا یکبار دیگه دلخوش به کار امام حسینی بشیم و خودمونو ذرهای بدونیم در عالم حسین! هرچند همونم نیستیم...
امسال مهمانهای زیادی رو به برنامه دعوت کردیم؛ اما نکتهای که وجود داشت این بود که بارها به ما ثابت شد لیست مهمانها و انتخاب مهمانها به دست ما و گروه تحقیق پژوهش ما نیست !
این روزها بر خلاف پارسال بنا دارم برخی از داستانهای بوریا رو براتون بنویسم؛ یکیش داستان همین حسنآقایکاشانی ؛ روضه خوانی که بیخیالِ دوربین و صدا و نور و صحنه، برای عوامل پشت صحنه روضه می خواند! شایدم بیخیالِ عوامل پشت صحنه بود و فقط برای اشکهای دل خودش روضه میخواند !
حاجحسن کاشانی جزء مهمانهای انتخابی و دعوتی ما نبود اما آمد! به خودشم همینرو گفتم؛ خندید! خوب میدونست که تو این وادیا ماها هیچ کارهایم ...
کاش زودتر ضبطمون تموم بشه
کاش زودتر به روضه و اشکش برسیم !
#بوریا | #حس_نگر | عضوشوید
نسل جدید | کاش مشهد نبودید!
امام حسینی که باشی مهم نیست چند سالته! مهم نیست چقدر روزگار سپری کردی، هر کجای تاریخ زندگیت که باشی عزیز هستی ...
نوجوان هیاتی ارزشمنده ...
جوان امام حسینی ارزشمنده ...
تازه پیر هم که بشی میرسی به مقام پیرغلامی که هر تار سفید موت ارزشمنده!
اما از بین تمام اینها، اونایی که جوانیشون رو خرج ثانیه ثانیه نوای امام حسین میکنند خیلی ناب ترند!
امسال تو برنامه بوریا سعی کردیم بیشتر بریم سراغ این جوانترها؛ همینهایی که انگیزههاشون مسیر نسلهای بعدی رو تغییر میده!
پای حرفاشون که بشینی میبینی که مبنا دارند، میشنوی که نگاه جریانی دارند و در مسیر افق تمدنی نفس میزنند...
امثال سید امیرها و محمود باباخانی ها که از نسل جوانهای امام حسینی مشهدی محسوب میشند باید خودشونو آماده کنند برای هزارن زخمی که مستقیم به بدنشون خواهد نشست...
مودب بودن باسواد بودن از دل نجوا کردن کار هرکسی نیست؛ قدرشونو بیشتر بدونیم !
#بوریا | #حس_نگر | عضوشوید
هدایت شده از مسجدنشان
🔷مجموعه مستند مسجدنشان (فصل دوم)
🔹قسمت نهم: راویان خورشید
🔹روایتی متفاوت از مسجد حضرت صاحبالزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهرستان طرقبه
🔹نویسنده و کارگردان
حمیدرضا معشوقی
🔹سهشنبه ۱۴۰۲/۴/۲۷ ساعت ۱۸ از شبکه افق
🔷تهیه شده در مرکز رسیدگی به امور مساجد استان های خراسان
🕌 مسجدنشان را دنبال نمایید:
https://eitaa.com/joinchat/2272329894C8ec134499b
نوکر که ادعای آقایی نمیکند!
همون لحظهای که از دور میشینی نگاه میکنی و ته دلت یه ای والله خوشگل نثار خودت میکنی که دمم گرم ببین چه کردم!
همون لحظه باختی؛ همه چیز رو باختی...
کار امام حسینی صاحببردار نیست؛ کار امام حسین مال امام حسینه و ما این وسط نوکری میکنیم.
در مسیر این نوکری، باید حواسمون باشه که هیاتهای ما با مشکلات و چالش های مختلفی دست و پنجه نرم میکنند، نرم که نه! بیشتر خورد میکنند!
یکی از این چالش ها و مشکلات فاصله گرفتن برخی از هیاتها از مسجد است...
من به اینکه چرا باید هیاتی داشته باشیم که با مسجد میانهای نداشته باشه کار ندارم؛ در حال حاضر مهم رو این میدونم که باید برای مسجدی شدن تمام هیاتها و هیاتیها کار کنیم و هدف برنامه بوریا همینه؛ چون مسجد، بهترین و مهمترین سنگره.
باید بگم که مرکز رسیدگی به امور مساجد استانهای خراسان به عنوان تهیهکننده و پشتیبان برنامه بوریا، هر ثانیه در کنار این دغدغه بوده و چقدر خوشحالم چنین مجموعههایی هستند که فقط به کارهای ابلاغی و گزارش کاری اکتفا نمیکنند و دنبال حل مسائل هستند.
#بوریا | #حس_نگر | عضوشوید
حکم تیرش اومده بود |
گندهلات های قدیم مشهد میشناختنش و هنوزم میشناسنش!
میگفت تو شهر نباید رو حرفم حرف باشه! از اونایی بود که قمه و چاقو اسباب بازی دستشون بوده ...
رفت و آمدم به کلانتریهای محله مثل شب نشینی های شبانه و دورهمیهای رفاقتی بود... یه روز رییس پلیس شهر اومد پیشم بهم گفت خودم پیگیر حکم تیرت هستم بچرخ تا بچرخیم ...
تعریف میکرد دوتا اصل تو زندگی داشتم: تو دعواها دست رو بچه سید بلند نمیکردم هر طرف دعوام بچه سید بود من طرف اون بودم!
کسی بچه سید میزد خونش گردن خودش بود... دومیشم اینکه محرم و صفر و شهادتی ها عَرق مَرق تعطیل...
نه خودش فهمیده بود و نه ما فهمیدیم که چیشد از کجا تن به حکم اسارت حسین داده بود: میگفت پام که رسید به هیات سید اسماعیل حاتمی و پا منبریش شدم بسم الله زندگی جدیدمو گفتم ...
به قول خودش شونزده ساله که دور هرچی خلافه رو خیط کشیده و شده آدمِ حسین ! آرزوش این بود که بشه خادم حرم امام رضا علیه السلام که به همین آرزشوم رسیده بود...
آره عزیزم ! هیات امام حسین آدم سازه به چه زبون باید گفت که هیات امام حسین کلا قضیه اش فرق میکنه ...
تصمیم گرفتیم قسمت اول برنامه بوریا رو با ایشون شروع کنیم ؛ مهم نیست دکتری مهندسی استادی وکیلی ... مهم اینه هیاتی که باشی آدم بودنت تضمینه!
#بوریا | #حس_نگر |عضوشوید
از خیلی قدیمتر ها در مجالس اباعبدالله الحسین رسمی جریان داشت به نام پیش منبرخوانی که قبل از اینکه حاجآقا منبر بروند مداحی یا طلبه ای دیگری چند خطی قصیده میخواندن یا نکات پند آموز کوتاهی میگفتند
سالها بود که این رسم در میانه هیاتها کم رنگ شده بود تا اینکه از چندین سال گذشته مجموعههای زیادی این رسم را احیا کردند [ تا کنون غالب پیش منبرهایی که دیدم یا میشنیدم با موضوع بیان احکام شرعی بوده که خیلی هم لازم و واجبه ... ]
الحمدالله این دهه هم توفیق شد که پیش از منبر استاد فاطمی ارفع دقایقی رو در خدمت عزاداران هیات بین الحرمین مشدالرضا باشم
تصمیم گرفتم امسال هم مثل پارسال موضوع پیش منبر رو به بحث معرفی کتاب اختصاص بدم
برای پرواز در دنیای حسین ما نیاز به دو بال داریم ؛ یکی محبت به اباعبدالله و دیگری معرفت به آن حضرت...
تو بحث محبت به امام حسین که شکرخدا به برکت انقلاب اسلامی و خون شهدا طفل کودک جامعه ما قبل از تشخیص دست چپ و راست خودش، سینهزن امام حسین میشه و با محبت حسینی رشد میکنه
نکتهاش اینجاست که ما نیاز به معرفت و شناخت مسیر و هدف اباعبدالله الحسین داریم
چطوری به معرفت و شناخت برسیم ؟
یکیش همین پا منبری بودنه! منبری که هیچ بدیلی نداره ! ... که البته موقت هستش چون ماها فقط تو یه ایامخاصی میریم میشینیم به گوش کردن منبر
اما مطالعه کتاب از بهترین راههایی هستش که تضمینی در معرفت مسیر اباعبدالله الحسین میتونه مارو کمک کنه
اینکه چی بخونیم و چطور بخونیم رو انشاالله براتون پست میکنم. پیشنهاد میکنم بقیه رفقا هم اگر پیش منبر دارند از معرفی کتاب غافل نشن
#حس_نگر | عضوشوید
قالی کرمان اصلِ مشهد | حواسمون به بزرگترها هست ...
حاج احمد آقا واعظی از اون دست مداح هاست که متعلق به هیاتی ها نیست ؛ متعلق به همه است
مهندس، دکتر، کارگر، معلم، اُوستا بَنا فرقی نمیکنه! همه میخوانش ! آخه از بچگی نوای زمزمه هامون بوده یادش بخیر می خوندیم ؛ بچه بودم که مادرم پیرهن سیاه تنم میکرد...
دیدید این قالی های کرمان هرچی بیشتر عمر کنند ارزششون بیشتر میشه! حکایت حاج احمدآقا هم همینه ... اصلا روز به روز عزیز تر، نورانیتر و محبوبتر میشه ...
روزی که تشریف آوردن برنامه بوریا بهشون گفتم ما اینجا برنامه تلویزیونی نمیسازیم؛ هیات گرفتیم شما هم بزرگتر هیات مایی ...
وقتی قاب نگاهمو یکم میبرم عقب و به شهر مشهد نگاه میکنم یه چیزی ته دلم میگه حواسمون به این بزرگترها نیست! هیاتی ها، مداحا منبریها مسئول جلسهها حواسمون به امثال حاج احمد هست؟! اینها نعمتهای الهی شهر ما هستند ...
نسل جدید باید از مثال حاج احمد آقا واعظی خط بگیرند دنبال چه خطی داریم میگردیم ! ...
اگه قدرتی داشتم حداقل هفته یه روز، همه هیاتی های با صفا شهرمون رو جمع میکردم بشینند پای صحبتهای حاج احمد ...
تو برنامه بوریا ۹۰ دقیقه با حاج احمد گفت و گو کردیم که قاعدتا برای یه برنامه ۳۰ الی ۴۰ دقیقهای همش پخش نخواهد شد ؛ ولی ما سعی میکنیم به مرور همش رو ولو شده خارج از قاب سیما نشر بدیم ...
این روزها از ۶ صبح تا پاسی از شب با رُفقا درگیر آماده کردن بوریا هستیم : برامون دعا کنید
#بوریا | #حس_نگر | عضوشوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خنده دار ترین سکانس اربعین !
سال ۹۶ بود یا ۹۷ دقیقا یادم نمیاد! فقط یادمه دوربین هیاتمون رو زدم زیر بغل؛ با یک میکروفون سیمی موبایلی و یک سه پایه زدیم به دل راه یه کوله بزرگ و کلی تجهیزات خورده ریزه و سیم و ... به خودم آویزون کرده بودم.
یکی از بهترین اربعینهای زندگیم بود چون میتونستم به حد توان خودم ذره ای کوچکی از عالم حسین را به تصویر بکشم نه پخشش برام بود نه هزینهاش نه سختیش...
یادش بخیر ورودی کربلا روی دوربین آب ریخت و سوخت شبی آخری هم که نجف بودیم هارد ضرب خورد و سوخت برای همین محل ذخیره سازیم فقط رم های دوربین بود و حتی یک شات الکی عکس هم نمینداختم
در سوختن دوربین یه نکته قشنگی که وجود داشت این بود که دقیقا زمانی که آخرین راش رو داشتم می گرفتم و تو ذهنم این بود که اینم برای آخرش و فیلم رو کات کردم بعدش دوربین خاموش شد و دیگه روشن نشد!
در این مستند که روایتی بود از سفر اربعینِ اهالی هیات بین الحرمین مشهدالرضا، روبه رو بودم با دنیایی از اشکها و لبخندها، وقتی از دور میدیدم اشکهایشان دلیل خنده هایشان بود: یادش بخیر اسمش رو گزاشتم اشکی برای لبخند
شب سوم پیادهروی بود رفتم خارج از موکب دیدم آقا ناصر داره با زبان صریح فارسی به لهجه عربی با جوان های عراقی گفت و گو میکنه :)) پدیدهای که تو اربعین خیلی میبینیمش: الحاجی البیا الیک الپتو البهم البده :))))
سریع پریدم میکروفون رو بهش چسبوندم و به نظرم خندهدار ترین سکانس اربعین رو ضبط کرده باشم ... هر ثانیهاش نیاز به تحلیل داره :)
#حس_نگر | عضوشوید
امروز مهمان مساجد بیرجند بودیم ؛ حقیقتا اهالی خراسان جنوبی عجیب مهمان نواز ، کمتوقع ، مهربان و آرام هستند ...
یک سوژه تاپ مسجدی در اینجا داریم که ان شالله در فصل سوم مسجدنشان اکرانش میکنیم ( جمعی از خواهران مسجد که سالهاست قالی میبافند و با فروش آنها مسجد میسازند )
ایشونم فاطمه خانم از اهالی مسجد باقرالعلوم بیرجند هستند که با هزار زحمت یواشکی ازش عکس گرفتم :) تا میدید میخوام ازش عکس بگیرم چشماش رو میبست میدونست دنبال شکارِ چی هستم ! :))
#حس_نگر | عضوشوید
❌ اتفاقی که در شاهچراغ افتاد
ترور کور بود
ترور کور و ناموفق یعنی ضعف دشمن...
◾️ عدهای نه شناختی از دشمنان ایران اسلامی دارند نه از توانمندیهای دستگاه اطلاعاتی امنیتی کشور باخبرند، فقط خودتحقیرند!
❗️ ما درمقابل دهها سرویس امنیتی پیشرفتهِ متفکر همچون موساد، سیا و... و چند بازوی انتحاری بدونفکر تکفیری همچون #داعش قرار داریم!
با این حال #ترور_کور نشان از استیصال دشمن است نه قدرت آن!
#شاهچراغ
#حس_نگر | عضوشوید