. #خاطره
🔶 سال فتنه، در بهمن هشتاد و هشت برنامه دیروز امروز فردا را شروع کردیم. حاج آقای شجونی از اولین مهمان های برنامه بودند. او را درست نمی شناختم ولی شنیده بودم آدم محکمی است و البته بسیار بانمک!
اول برنامه حسابی سربه سرم گذاشت و برعکس سایر برنامه ایندفعه مهمان بود که مرا دست می انداخت...
گفتگو که اوج گرفت لحنش عامیانه تر شد. دستهایش را گرد کرد و گفت: "بعضی ها این اندازه عمامه دارند و تا ناف ریش دارند و می گویند ولایت فقیه را قبول نداریم؛ به جهنم که ندارید؛ ...شما مورچه هم نیستید. بیایید به انقلاب برگردید...!"
پیش خودم گفتم این مدل حرف زدن دافعه دارد و خوب نیست...
بعد از برنامه سوار تاکسی شدم. راننده تا مرا شناخت گفت عجب حاج آقای باحالی بود؛ بعد همانطور دستش را گرد کرد و صحبت آقای شجونی را تکرار کرد: "...به جهنم که قبول ندارید..." راننده تاکسی عمیقا با حرف های عامیانه ولی انقلابی آقای شجونی همراهی می کرد.
🔸من به زودی متوجه شدم که لحن صمیمی و صادقانه او توجه بسیاری از مردم را جلب کرده بود و آن برنامه را جزو پر بیننده ترین قسمتهای "دیروز امروز فردا" کرده بود.
#وحید_یامین_پور
#حامی_انقلابی
#ولایت_فقیه
@hamieh_enghelabi
🌹
اون مطلب هر ساله رو بذارم یا دیگه حفظ شدید؟ : ))
سالگرد ورود آزادگان سرافراز به وطن را گرامی میداریم.
▫️
مطلب تکراری درخواستی :
🔻شما که میدونید من سالی یکبار اینروزها این خاطره رو منتشر می کنم. الان وقتشه:
.
🔸️سال 69 یک همکلاسی داشتم که دو تا از عموهایش شهید شده بودند و پدرش از عملیات کربلای 4 مفقودالاثر شده بود و من به این فکر می کردم که فرزند شهید بودن سخت تر است یا اینکه کاملا از سرنوشت پدر بی خبر باشی... یک روز هم چند دختربچه از دبستان شاهد آمدند و برای پدران شهیدشان شعر و دکلمه خواندند. بین آنها خواهر این همکلاسی ما هم برای پدرش چیزی خواند.
روزهای آزادی اسرا تمام شهر در تحیّر و هیجان بود. هر روز صبح با مادرم مینشستیم و اسامی اعلام شده را با دقت از رادیو میشنیدیم... مادرم منتظر اعلام اسم برادرش بود که از سال 61 اسیر شده بود. لابلای اسامی ناگهان اسم پدر مفقودالاثر همکلاسیام را شنیدم. پدرش را با تنی نحیف آوردند بعد از چند سال بیخبری...
حتماً آن دختربچه هم خیلی بهم ریخته بود. او هنگام اسارت پدرش دو سال بیشتر نداشت...
12سال بعد، آن دختر بچه را در دانشکدهی حقوق دانشگاه شهید بهشتی پیدا کردم... الان ۱۷ سال از ازدواج مان میگذرد.
🌹
#زندگی
#خاطره
پ ن: عکس آرشیوی است.
✔پ ن ۲: دایی هم مدتی بعد، پس از ۸ سال اسارت آزاد شدند. چه روزهای عجیبی بود...
🔺️ @hamieh_enghelabi