eitaa logo
حا.میم || حسن مجیدیان
401 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
408 ویدیو
8 فایل
یادداشت ها و انتخابهاي حسن‌ مجیدیان ارتباط از طریق @Hamim1361
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق از هرچه خواست، شور انگیخت خاک ما لایق غبار نبود... حضرت بیدل https://eitaa.com/hamim1377
🔹 کتاب ناگفته های جنگ خیلی خواندنی و عمیق بود. چه عجیب بوده شهید صیاد، یک ارتشی مومن و مخلص و مقاوم. به قول حاج قاسم: صیاد، سلمانِ ارتش ما بود. سرگردی که از دست بنی صدر دو درجه تشویقی گرفت و شد سرهنگ اما دوباره همان بنی صدر درجه اش را گرفت و سرگردش کرد. جالب است حضرت امام هم نظرش این بود که با صیاد مطابق قوانین برخورد شود. کار به آنجا می‌رسد که فرمانده ی جبهه ی کردستان از سرهنگی می‌رسد به سرگردی تعلیق شده از کار که حتی باید شنبه به شنبه خودش را به ستاد مشترک ارتش معرفی کند. اما با فرار بنی صدر حقانیت صیاد، روشن می‌شود و با قوت به جبهه ها بر می‌گردد. کتاب اطلاعاتی مستند و محکم از شروع غائله ی کردستان و نبرد با کومله و ضدانقلاب تا عملیات های مختلف در جنوب را از زبان شهید صیاد شیرازی، در بر دارد. صیاد بسیار محکم، معتقد، اهل معنویت، کارکشته در فنون نظامی و بسیار فعال و متحرک بوده. چیزی که امثال من شاید ۵۰ سال از چنین روحیاتی بدور و با آن بیگانه باشند. پیشنهاد میکنم پیام رهبر انقلاب برای شهادت شهید صیاد را مرور کنید. این را هم بگویم که یکی از نقاط برجسته ی کتاب، روح بلند، قاطعیت و دوراندیشی حضرت امام در طول مسائل جنگ است. https://eitaa.com/hamim1377
در مورد کتاب " عاقل تر شده ام" به قلمِ خوب آقای امین بابازاده 👇👇
🔹 کتاب عاقل تر شده ام کتاب شیرین و روان "عاقل تر شده ام" را یکی دو روزه خواندم. پانزده بخش به هم پیوسته و نسبتا کوتاه. یاد و حال و هوای اردوهای جهادی جنوب و غرب کشور برایم زنده شد. قبل از کرونا بروبیایی داشتیم به جنوب. حالا هم الحمدلله مثل اینکه اردوهای جهادی و راهیان نور دارد دوباره جان می گیرد. " عاقل تر شده ام" یک جور رمان سفرنامه است. اما خیلی ملموس و فهمیدنی. یعنی اگر نویسنده از تخیل خودش هم چیزی در متن آورده باشد، باز هم در جهان واقع و در متن اردوهای جهادی و سازندگی اوضاع از همین گونه است. کتاب را ساده و بی ادعا دیدم چرا که نویسنده سعی در ردیف کردن کلمات ادبی و آنچنانی و خلق اثر ادبی نداشته . او خواسته سیر و سلوک دانشجویان و فعالیت و تلاش بچه ها در هویزه و روستاهایش را همان گونه که رخ داده بازنمایی و روایت کند. حرف ها،صحنه ها، اتفاقات، مردم جنوب، دردسرهای اردوی جهادی،شوخی ها و دعواها، گدایی کردن امکانات و مصالح از این و آن ،کمبودها و گشنگی ها، تیپ و شخصیت دانشجویان از دکتر و مستندساز و صدقی و احمد و ابوحامد و... همان ها هستند که ما میشناسیم و باورشان داریم. یعنی تخیلی و انتزاعی و دور از دسترس نیستند. نمک کتاب ، دعوای عقل و عشقی است که نویسنده به راه انداخته و در قالب محاجه و کل کل این دو، حرف ها و مخاطرات و مصلحت سنجی هایی که معمولا در مواجهه با پدیده ها داریم را به تصویر کشیده است. این گفتگوهای عشقی عقلی لذت خواندن کتاب را دوچندان کرده است. در خلال بحث و گفتگوهای دانشجویان، دغدغه های همیشگی بچه های جهادی هم مطرح شده است. اینکه اساسا کار جهادی چیست و برای مشکلات مردم چه باید بکنیم و اولویت ها چیست و نقش حاکمیت کجاست و چرا مسوولان کار نمیکنند و به مردم ماهیگیری یاد بدهیم و مسجدساختن بهتر است یا خانه سازی یا راه کشیدن یا اشتغال ایجاد کردن یا...؟؟ و در آخر یاد شهید عزیز حسین علم الهدی و حاج عبدالله والی ، صفحات کتاب را متبرک کرده است. در هر حال اگر میخواهید سری به جنوب بزنید و دستی در اردوهای سازندگی و جهادی دارید ،این کتاب را نگاه کنید. چرا که همان طور که عرض کردم کتاب، ساده و روان و بی ادعاست و برای بچه های جهادی، مرور خاطرات و بازبینی تجربیات است . برای من این کتاب تلنگری بود که اگر اردوهای جهادی را روایت نکنیم، کم کاری و شاید هم به نوعی خیانت کرده باشیم! اگر ما روایت نکنیم خدا میداند فرداها ، این پدیده ی برخاسته از فرهنگ انقلاب اسلامی چطور روایت و بازنمایی شود؟ با خواندن این کتاب دلم برای جنوب تنگ شد. بیا دوباره به سمت جنوب برگردیم کسی به فکر کسی نیست در شمال آباد این کتاب را انتشارات شهید کاظمی درآورده است. https://eitaa.com/hamim1377
بطور کلی در کارهای مان، چنانکه شایسته است، نمی اندیشیم و به تکرار حرف های مشهور و شایع درباره آن ها اکتفا می کنیم. می خواهم بدانم چرا نمی خواهیم بدانیم مشکلات مان چیست و از کجاست و چگونه می توان آن ها را رفع کرد در طی ۱۰۰ سال تاریخ تجدد مآبی تقریبا تمام لوازم مادی نظم تجدد را اخذ کردیم اما شاید همه را در جای خود قرار نداده باشیم و به همین جهت اشیاء و سازمان ها و لوازم کارکردی که باید داشته باشند، ندارند. خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی، ص ۴۸ دکتر داوری اردکانی https://eitaa.com/hamim1377
کتابِ " حنانه شو" این همه کتاب میخوانیم که مثلا فضل و ادب و سوادی پیدا کنیم؛ اما هیچ کتابی به پایه ی کتاب هایی که از اهل‌ بیت علیهم السلام یا در رابطه با آنها باشد، نیست. خاصه اینکه به زبان هنر باشد،در بستر ادبیات و کلمات خوشایند باشد. کتاب حنانه شو را توصیه میکنم به نوجوان ها بدهید تا بخوانند. شک ندارم محبت و علاقه ی هر کسی به حضرت رسول اکرم ص دوچندان می‌شود. کتاب را انتشارات مسجد جمکران چاپ کرده و قیمتی هم ندارد. کم حجم است و یک ساعته خوانده می‌شود. اما داستان کتاب جالب و نو است. روایت هایی از زبان اشیاء راجع به پیامبر. از زبان درختی در کوچه. ماه در آسمان. سنگریزه های داخل حیاط. از زبان بتی کنار کعبه. از زبان کوهی در اطراف مکه و از زبان نخل خشکیده ای داخل حیاط مسجد که بعدها به ستون حنانه معروف شد. پیامبر به این نخلِ خشکیده تکیه می دادند و برای مردم صحبت می‌کردند. تا اینکه منبری برای حضرت ساختند. روزی که پیامبر برای اولین بار به سمت منبر رفتند، از این ستون خشکیده، ناله ی غم انگیزی از دوری پیامبر برخاست که همه را متعجب کرد. پیامبر مهربان به سمت نخل خشکیده آمد و دستی بر او کشید و فرمود:"آرام باش حنانه". حنانه در این جا به نظرم یعنی کسی که ناله ی غم انگیز سر می‌دهد. آن نخل خشکیده از آن روز شد ستون حنانه که لابد الان هم در مسجدالنبی ص هست. بهرحال کتاب شیرین و جالب است.و من شک ندارم که آن اشیاء در کنار پیامبر، حسابی جان داشتند و شعور. ولی چرا من از فراق و دوری رسول و امام و...حنانه نیستم؟!😔 https://eitaa.com/hamim1377
🔹 ما کوچولوها... اگر بریم تو خلوت خودمون و کمی به احوالات مون فکر کنیم، می بینیم خیلی فرقی و تفاوتی با بزرگتر هایی که صبح و شب نقدشون میکنیم نداریم. ما کوچولو شده های همان زیست و مدل خطرناک سیاسی هستیم. فقط سن و سالمان فرق می کند و بیشتر وقت داریم برای لجن مال کردن آرمان‌ها و ارزشها و... خلاصه بترسیم از انانیت ها و خودپرستی های شخصی. بترسیم از آنکه قبل از رسیدن به مناصب و قدرت و ثروت، خودسازی و تزکیه نفس نکرده باشیم. https://eitaa.com/hamim1377
هدایت شده از حمیدرضا حیدری
سلام عرض ادب خدمت دوستان و رفقای عزیز مادری مومنه درگیر بیماری سرطان سخت شده و از هزینه های ابتدایی هم عاجز مونده و حامی نداره که هزینه هاش رو بهش بسپاره اگر دوستی میشناسید و یا خودتون هر مقداری در توانتون هست کمکی برسونید تا مادری رو به آغوش خونوادش برگردونیم. هزینه ابتدایی برای نمونه برداری و عکسبرداری آزمایش اولیه حدود ۳۰ میلیون تومان اعلام شده. دستی برسونید و تا درمان این مادر رو شروع کنیم. این شماره کارت مربوط به بنده است به جهت حفظ آبروی مومن 5859831029156717 بانک تجارت بنام حمیدرضا حیدری
شهید حاج قاسم سلیمانی اغلب ما از یک حس مشترکی برخورداریم و آن،حس مغمومیت است. وقتی انسان چیزی را از دست می دهد، یا برای چیز ارزشمندی تلاش می کند اما قدرت وصول به آن را ندارد، احساس مغمومیت می کند. این مغمومیت نشاط آور است، پیروزی آور است، معنویت آور است... به من خیلی مراجعه می کنند. هرکسی دستش به من می رسد این را میگوید: دعا کن شهید بشوم... من به آنها می گویم دعا کنید خداوند این حال را در شما حفظ کند. وای به روزی که انسان این حالت غم را، این حالت باختن را، این حس جاماندگی را در اثر دنیا از دست بدهد! او خاسر است... کتاب ذوالفقار ص۱۴۶ https://eitaa.com/hamim1377
ما باید بگیم... انقدر بگیم که بقیه هم که نمیگن بگن... همیشه همه یه فامیلی در خارج دارند که میاد و میگه همه چی اونجا عالیه... کجا خارج از ایران... اما متاسفانه واقعیت در اکثر موارد چیز دیگس. خیلی ها واقعیت های زندگیشون در خارج را به دوست و فامیل و خانواده نمی گن، چرا؟‌ چون اگر اون فرد فامیل مشکلی هم داشته باشه، هرگز نمیاد به فامیلاش به خانوادش بگه من چه سختی هایی دارم می کشم. دلایل هم مختلف هست. یا ممکنه نخواد والدینش رو نگران کنه. یا ممکن است که با سرو صدا و بد و بیراه به کشورش رفته باشه و حالا خیلی سخت باشه بگه اینجا هم تعریفی نداره و همه چیز خیلی هم سخت تره... باز هم چرا؟‌ چون یا فامیل بخاطر پیش فرض های غلط باور نمی کنند. یا میگن تو همیشه همه جا ناراضی هستی، خلاصه توهم توست، یا جمله معروفِ اگر ناراحتی برگرد... از جمله تجارب آزار دهنده ما به شکل جدی دریافت خدمات در اروپا بوده. هم در فرانسه این تجربه را داریم هم در هلند. این تجربه هم فقط برای ما رخ نداده مثلا برای خود هلندی ها هم صادق هست. و وقتی ازشون می پرسیم چه طور تحمل می کنید، میگن ما دیگه عادت کردیم مگه جای دیگه غیر اینه؟؟ خاطرم هست تابستانی که در فرانسه بودم به قدری هوا گرم شده بود که تنگی نفس گرفته بودم. اما خونه ها کولر آبی یا گازی نداشتند که بتونی روشن کنی و خودت را خنک کنی. روزهای سختی را گذراندیم تا شدت گرما کم شود. زمستان هم که تا جای ممکن دیر سیستم گرمایشی مرکزی را روشن می کردند، چون میگن انرژی گران هست و تا جای ممکن که میشه زنده موند و تحمل کرد، لباس بپوش. اونهایی که تجربه دارند می دونن غالبا همیشه قبل از داستان کرونا همه سرما خورده و دستمال به دست بودند... خاطرم هست در فرانسه که مردم از شدت گرما و دمی که در خانه ها بود از خانه ها بیرون می زدند و زیر سایه درخت ها می نشستند یا به فروشگاه ها می رفتند یا محیط های کاری که آنجا سیستم خنک کننده دارد. همان سال خاطرم هست آمار عجیبی از میزان مرگ و میر فرانسوی ها به دلیل شدت گرما دادند... اما باز خبری از خرید کولر و تعبیه آن در خانه ها نبوده. چرا؟ چون گران است. هزینه بردار است... در هلند هم هر دو سال ما تجربه سنگین گرما را داشتیم. همین چند وقت پیش یخچال های یکی از فروشگاه های زنجیره ای هلند (آلبرت هاین) به دلیل گرما دچار مشکل شد و کلی غذاها فاسد شد و همه را دور ریختند... حالا این مساله یه طرف، مسئله دیگر هم کنار آن سختی کار را چند چندان کرده. مثلا پارسال بود که دوست هلندی مان گفت دیگر تحملش تمام شده و تصمیم گرفته کولر گازی بخرد. کولر را خریده و برای نصب با شرکت مرتبط تماس گرفته. آن ها هم گفتند وقت ندارند و سال دیگه امکان حضور برای نصب دارند! می دانم که باور نمی کنید... ظرفشویی منزل ما خراب شد و بیش از چند ماه که نزدیک به یکسال شد زمان برد تا فردی برای تعمیرش مراجعه کند. کاری که وقتی آمد کمتر از ده دقیقه زمان برد... سقف منزل ما نم داده و پوسته های رنگ در حال ریزش هست هرچه تماس و ایمیل و پیگیری انجام دادیم که بیایند و این مشکل را حل کنند در پاسخ گفته اند که منتظر باشیم تا برای ما وقت تعیین کنند... یعنی هنوز وقت هم نداده اند که مثلا چند ماه دیگه میان! دست ما به صاحبخانه هم نمی رسد! چون صاحبخانه ها منازل خود را به دست شرکت ها می سپارند و مستاجرها با این شرکت ها مرتبط هستند که همه چیز از طریق ایمیل و ربات انجام می شود. ایران که بودم پکیج گازی خراب شد. زمستان بود. با شماره روی پکیج تماس گرفتم که میشه لطفا امشب بیایید؟ واقعا منزل سرد است و سیستم گرمایشی دیگری جز شوفاژ نداریم. آقایی که مستقیم پاسخ داد بسیار صدای خسته ای داشت. آخرین منزلی هم که رفته بود فاصله زیادی با ما داشت. باز طاقت نیاورد. تماس گرفت و گفت میام... اما کمی دیر شاید ۱۱ شب برسم. آمد. کار را به نحو احسن انجام داد. فرزندش زنگ زد که بابا کجایی. گفت کار یه بنده خدا زمین مونده بود. الان میام بابا جان... حالا در غرب، خواهش می کنم، تقاضا می کنم، شرایطم را درک کنید... اصلا معنی ندارد... حتی دیگر انسان با انسان هم صحبت نمی کند. همه چیز با ایمیلی و ثبت اینترنتی و ربات و ماشین انجام می شود. نظم قشنگی است؟ نظمی که تحت مدیریت آن انسان ها میمیرند، رنج می کشند و با سختی زندگی را پیش می برند اما طبق یک نظم دقیق و شیک این اتفاق می افتد... هیچ جای اعتراض و اصرار هم وجود ندارد. چون همه چیز دست سیستم است... سیستم تعیین وقت می کند. سیستم فردی که قرار است بیاید تعیین می کند. سیستم اگر آن فرد به هر دلیل نتواند بیاید مجدد ایمیل می زند که قرار لغو و به قرار بعدی منتقل شد. سیستم که انسان نیست که بتوانی با او صحبت یا بحث کنی. این یعنی اینکه هیچ کس چاره ای جز صبر اجباری ندارد... ✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی از فرانسه، هلند و ایران https://eitaa.com/hamim1377
وقتی از دشواری کارها می گویم،می گویند حرف های ناامیدکننده می زنم. آیا سهل انگاشتن کارهای دشوار، امیدواری است؟ امید با تفکر، صبر و عزم، ملازمت دارد. این گمان که هرکس در هرجا و هروقت از عهده هر کاری بر می آید، امیدواری نیست، ساده لوحی است. امید با خرد و‌توانایی در عمل بوجود می آید ‌و کار درست آنست که در وقت مناسب و با فراهم شدن شرایط انجام شود خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی، ص ۱۱ دکتر داوری اردکانی https://eitaa.com/hamim1377
🔹به بهانه افتتاح "راوی". ✅ حتّی اگر خوش‌مان نیاید، فوتبال برای ایرانی‌ها از خیلی چیزها "چیزتر" است. یک بار دوست و هم‌کار گرامی‌ام، دکتر بیژن عبدالکریمی، گفت جامعه‌ی ایرانی می‌تواند بدون فلسفه و فیلسوف روزگار خود را سر کند؛ ولی بدون فوتبال و بدون علی دائی و علی پروین و ناصر حجازی خیر. با این همه، ما ایرانی‌ها عادت کرده‌ایم از فوتبالیست‌ها انتظار فرهنگی چندانی نداشته باشیم. در میان‌شان هستند کسانی که اهل دانش و ادب و ادبیات و فرهنگ‌اند؛ ولی ما بیش‌تر، آن‌ها را با تتوهای دست و بال‌شان می‌شناسیم و آرایش‌های کج و معوج سر و صورت‌شان. کم‌تر به ذهن‌مان می‌آید که یک فوتبالیست ممکن است کتاب بخواند و چهار کلمه حرف درست بزند. می‌گوئید نه، پیج‌های اینستاگرام‌شان را ببینید. بماند که برخی‌شان برای اداره‌ی همین پیج و نوشتن همان چند کلمه هم از وکیل‌شان کمک می‌گیرند. بازنشسته هم که می‌شوند اگر خیلی هنر کنند، یا رستوران و فست‌فود می‌زنند و یا به شغل بساز و بفروشی و دلالی روی می‌آورند، و یا باشگاه بدن‌سازی می‌زنند. برای همین است که راه اندازی کتاب‌خانه/کتاب‌فروشی راوی توسط مجتبی جباری، پیش‌کسوت باشگاه استقلال، به چشم‌مان می‌آید و ما شوکه‌مان می‌کند. البته مجتبی آن وقت‌ها که بازی هم می‌کرد، و البته چه چشم‌نواز هم بازی می‌کرد، پسر سربه‌زیری بود که کم‌تر گرفتار حاشیه می‌شد. همان وقت هم معلوم بود اهل سینما و موسیقی و مطالعه است. همان زمان که بعضی‌ها به اعتراض، روی نیمکت ذخیرها کتاب می‌خواندند، مجتبی در زمین جادوگری می‌کرد و بازی فانتزی‌اش را نمایش می‌گذاشت و بیرون زمین کتابش را می‌خواند و تیاترش را می‌رفت. کار مجتبی جباری را باید ستود. او هم می‌توانست سالن بدن‌سازی بزند و هر روز عضلات‌ش را به رخ ماها بکشد؛ ولی چنین نکرد. او می‌تواند ذهنیّت جامعه‌ی ما را نسبت به فوتبالیست‌ها کمی تغییر دهد. می‌تواند توقع ما را از آن‌ها بالاتر ببرد. شاید این توقع کمک کند آن‌ها هم قدری حواس‌شان به خودشان و بچه‌هایی که نگاه‌شان می‌کنند باشد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۲/۴/۲۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab