eitaa logo
همـیــن حـوالــی
77 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
24 فایل
سلام🙋‍♂️ خوش اومدید🍃 کپی با ذکر صلوات جهت تعجیل در ظهور و سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف @hamin_havali4 خوش حال میشیم پیشنهاد ، انتقاد و نظراتتون رو با ما مطرح کنید .🙃 @ParchamDaaar @Fatemeh_Khodarahmi تبادل⬅️ @Maryam_Khodarahmi
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 با دوستاش رفته بود راهیان نور، دیار شهدا... مناطقی که به گفت خودش غریب بود... موقع برگشت از سفر،اتوبوس رفت ولی رسول نرفت! گفت جا موندم...!🤔 بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم مستقر شده بوده و رسول هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه. اون یه مدت شد10 روز! واز همان جا بود که با شهید آشنا شد. با آمدن رسول به منطقه شرهانی،بعد از مدت ها یک پیدا شد⚘ چه ذوق و شوقی  داشت موقع تعریف کردن قضیه ی پیدا شدن شهید....🙂🕊 "به قول از  بزرگوار " شادی ارواح طیبه شهدا، صلوات⚘ @hamin_havali4 🥀
♡ شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می‌کردیم. جواد گفت: بچه‌ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم!! به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری می‌شی؟» گفت: «آره نزدیکه»🍂 هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. یکی از بچه‌ها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم. فردا جواد شهید شد.🥺🕊 *شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌸 @hamin_havali4 🥀
سوخته روح‌الله چیزی جز زیبایی نداشت بعد از رجعت پیکر، اولین ملاقات بنده با روح‌الله به معراج شهدا بود. خیلی حال خوبی نداشتم و اصلاً متوجه اطرافم نبودم. نمی‌دانم چطور آن لحظات برایم گذشت. خیلی لحظات سختی بود. وقتی رسیدیم به معراج کمی معطل شدیم تا او را آوردند. هنگام ورود، من از بالای سرش وارد شدم. چیزی از جسمش نمانده بود💔 اگر نمی‌گفتند او روح‌الله است نمی‌شناختمش🥺 فقط سرش را به من نشان دادند. ولی با همه این جراحات من به جز زیبایی چیزی ندیدم🍃 صورت روح‌الله به من داد و از اضطراب‌ها و پریشانی‌هایم کم شد.🕊 @hamin_havali4 🥀
♡ رفته بودیم سخنرانی حاج آقا خوش وقت. بعد از سخنرانی دور حاج آقا جمع شدیم. مصطفی پرسید «حاج آقا، ظهور نزدیکه؟» حاج آقا گفت «تا شما توی نظنز چه کار کنید.» مصطفی گفت «یعنی ظهور ربط به این داره که ما اونجا چه کار میکنیم؟» حاج آقا گفت «آره، بالاخره ارتباط داره. شما برید نطنز کار کنید، کوتاه نیاید. یه ثانیه رو هم از دست ندید. با چراغ خدا برید سرکار، با چراغ خدا هم برگردید.» بهانه زیاد بود برای اینکه کار را ول کنیم و برویم، ولی مصطفی خواب و خوراک نداشت. حاج آقا گفته بود رهبر چقدر پیگیر بحث هسته ای است. ورد زبانش شده بود «باید کاری کنیم از دغدغه های آقا کم بشه.» @hamin_havali4 🥀
♡   «ایشان همیشه تا دیروقت سر کار بود و گاهی نیمه شب بر می گشت. یک شب به ایشان گفتم وقتی دیر برمی گردی، بچه ها نگران می شوند. شهید لبخندی زد و گفت هر چه من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش می آید. پس اجازه بده بیشتر کار کنم .» همسر شهید فخری زاده بعد از بیان این خاطره گفت : «وقتی حاجی شهید شد، نتانیاهو از شنبه ی آرام صحبت کرد، تازه فهمیدم شهید فخری زاده آرامش را از صهیونیست ها گرفته بود.» @hamin_havali4 🥀
♡  ‌داشتیم میرفتیم کربلا ! با حجت ته اتوبوس نشسته بودیم ! کلى گپ زدیم ! خیلی باهاش شوخی میکردیم تو کربلا همیشه از ما جدا میشد تنهایی میرفت حرم. برامون سوال شده بود اخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری که وسط حرفاش یه دفعه گفت من خیلى دوست دارم شهید بشم ! از دهنش پرید گفت من شهید میشمااا ! من و امیر حسینم بهش گفتیم داداش تو شیویدم نمیشى چه برسه شهید ! 😅 دقیقا محرم سال بعد روز مثل اربابش هر دو دست و سرشو فدای عمه جانمان زینب کرد. حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود🍃 خوب خبر داشت سال دیگه شهید میشه؛شد 🕊 راوی: دوست شهید @hamin_havali4 🥀
(دستنوشته) شهید محرم ترک:   "امروز از ساعت چهار عصر به یکباره دلم گرفت ، به یاد دخترم فاطمه و همسرم که امروز تقریبا هشتاد روز است که آنها را ندیده ام افتادم. عکسها و فیلمهایی که از فاطمه داشتم را نگاه میکردم و در دلم به یاد افتادم و این که چه کشید این خانم سه ساله😔  در همین حال بودم که یکباره تلفن به صدا درآمد ، با صدای تلفن حدس زدم حتما همسرم هست که تماس گرفته حدسم درست بود ولی بدون این که صحبتی کند گوشی را به دخترم داد دیدم که گریه امانش نمیدهد ، گفتم چی شده خانم طلا ، باباجانی ؟ دختر بابا چی شده چرا گریه میکنی؟! گفت : بابایی دلم برات سوخته  کی میایی ، من دوستت دارم ، بیا بابایی دیدم حال فاطمه خیلی بد بود شروع کردم به نوازشِ فاطمه خواستم حواسش را پرت کنم  گفتم : برای بابایی شعر می خونی ؟ در حالی که فاطمه متوجه نشود آرام اشک می ریختم ، اشکم برای سه ساله بود برای وقتی که بهانه بابا را گرفت و سر پدرت برایش آوردند...💔 @hamin_havali4 🥀
♡ نسبت به ائمه(ع) خیلی تعصب داشت. حتی در وفات حضرت عبدالعظیم حسنی مشکی(ع) می‌پوشید. می‌گفتیم دکتر چه اتفاقی افتاده؟ می‌گفت وفات است. شده بود تقویم مذهبی ما. حساس بود در ولادت همه ائمه(ع) شیرینی پخش کنند. اگر نمی‌کردند ناراحت می‌شد. می‌گفت مگر امام تنی و ناتنی داریم که برای ولادت امام علی(ع) از دو روز قبل شیرینی می‌گذارید، ولی برای ولادت امام هادی(ع) یا سایر امام‌ها نمی‌گذارید. اگر نگرفته بودند، خودش شیرینی می‌گرفت و در دانشکده پخش می‌کرد. کارمند دانشگاه @hamin_havali4 🥀
♡ عاشق ماه رجب بود و از ماه رجب عاشق اعتکاف . یک بار دوستاتش به او گیر دادند که حاج عبدالله ، فکر نمی کنی اگر این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی ، مفیدتر است و ثواب بیشتری دارد. گفته بود: شما دو هفته مرخصی می گیرید و به شمال و تفریح و استراحت می روید من هم سه روز مرخصی می گیرم با خدای خودم تنها باشم ؛ در حقیقت من می روم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بیشتر خدمت کنم . به روایت همسر شهید @hamin_havali4 🥀
♡ یک روز برای مسابقات بسیج با مجموعه ما اومده بود بهش گفتم مصطفے این رفيقت تهرانیه! دلم ميخواد روش رو کم کنی! یک جوابی داد که صدتا پهلوان باید فکر میکرد تا جواب بده... گفت دایی جمال شاید خدا ظرفیت برد او را بیشتر داده باشه خدا کنه ظرفیت باخت و برد را داشته باشیم اگر نداشتیم و بردیم خطر داره...💯 مصطفی از همان نوجوانی روش و منش جوانمردانه داشت🖐🏻✨ @hamin_havali4 🥀