بسم الله الرحمن الرحیم
من یک مادرم صبح تا شبم پر است از کارهایی که نه کسی می بیند و نه بخاطرش لوح تقدیر دریافت می کنم.
به ازای هر بچه، پنج دقیقه یکبار، یکی مرا صدا می کند.
مامان
مامان
مامان
و این یعنی عملا وقت با تمرکزی برای انجام کارهای شخصی ندارم.
گاهی چشمانم از شدت بی خوابی، می سوزد!
گاهی دست ها و کمرم از بغل گرفتن بچه شاکی می شوند!
گاهی دست خواب رفته ام را آرام از زیر سر کودکم بیرون می کشم تا از خواب ناز نپرد!
گاهی در میان غم، بلند میخندم و هوهوچی چی میخوانم تو گویی سرخوش ترین آدم روی زمینم!
گاهی بارها دست کفی ام را میشویم و ظرف ها را رها می کنم و دخترک در بین زمین و هوا گیر کرده را نجات می دهم،
گاهی واقعا دلم نمی خواهد پوشک نیاز به تعویض داشته باشد، اما دارد!
گاهی با تمام وجود خشمم را فرو می دهم برای تخم مرغی که روی مبل و فرش ریخته شده...
اتاق هنوز تمیز نکرده کثیف می شود و
خانه هنوز جارو نکرده....
لحظاتی بعد از لذت بردن از کمد چیده شده ی اسباب بازی ها، نصفشان روی فرش یافت می شود.
هیچ کس نحوه ی گذران وقت من را نمی بیند
اما چه اهمیتی دارد وقتی تو می بینی؟!
وقتی تو می بینی که پای رشد نهالِ وجودِ خلیفه ات روی زمین از جان مایه میگذارم.
من نمیدانم این نهال چه درخت تنومندی خواهد شد و نمیدانم او روی زمین چکاری خواهد کرد اما میدانم که من نقش موثری در شکوفا شدن استعدادها و ظرفیت وجودیش خواهم داشت.
تو می بینی و من سرمست می شوم از دیدن تو که هرجا کاری سخت در پیش بوده تو یادآور شدی که زیر چشم های من هستید.
آنجا که به نوح علیه السلام گفتی
واصنع الفلک باعیننا
کشتی را زیر نظر ما بساز
یا به حضرات موسی و هارون خطاب کردی
اننی معکما اسمع و اری
من با شما می شنوم و می بینم به کاخ فرعون بروید.
آن ها پیامبر بودند و من فقط یک مادرم! گزافه است که خودم را با آن ها مقایسه کنم!
اما تو خدایی هستی که از حالات دل مادر حضرت موسی در قرآن با ما سخن گفتی،
از شدت اضطرابی که تجربه کرد و آرامشی که تو به او هدیه دادی.
دوست دارم همه ی آن لحظه ها که این مسولیت سنگینِ همه جانبه را انجام می دهم
به این فکر کنم که در حمایت و آغوش مهربان توام.
تویی که برای من
جز رشد و صلاح
نمیخواهی.
مهربان رب من در کنار خنده های کودکانه و بی تکلفشان تو را یافته ام که به پیامبرت فرمودی که به ما برساند:
«هر کس کودک گریان خود را راضی و آرام کند، خداوند در بهشت آنقدر به او می دهد تا راضی شود...»
آن هنگام چون بچه ای مسخره بازی در می آورم و آن ها از ته دلشان می خندند، خودم را به تو نزدیک می بینم، درست مثل وقتی سر سجاده ام
و مگر نه این است انجام وظیفه تقرب می آورد نه ساعت های طولانی نماز و روزه و تسبیح به دست بودن!
نمیدانم چقدر فرشتگانت به ما مادرها غبطه خورده اند آن جا که توانستیم گوشه ای از مهر و محبت و رحمت تو را به تصویر بکشیم...
آن جا که نیمه شب از خوابمان زدیم و از شیره ی جانمان کودکمان را تغذیه کردیم...
آن جا که سریع راضی شدیم و پوشاندیم و بخشیدیم و جبران کردیم.
تو مگر جز اینکه ما تجلی صفات تو روی زمین شویم چیزی از ما خواسته ای؟
و شگفتا مادری که هر لحظه این مسیر را برای ما هموارتر می کند.
میدانی رب من
من این این جهاد را لحظه ای رها نخواهم کرد،
عشق را در پایگاه مقدس خانواده جاری خواهم کرد
خستگی اش را به جان خواهم خرید،
من استراحت را به چشمان خسته و کم خوابم وعده داده ام؛
اما در آن لحظه ی وصف نشدنی...لحظه ی تحویل همه ی مسولیت های این دنیا...لحظه ی آرامش ابدی
شاید تو این جهاد را از من پذیرفتی و من توانستم لحظاتی قبل از به تو پیوستن، مثل یکی از پدیده های خلقتت، دکتر مصطفی چمران با اعضای بدنم اینگونه سخن بگویم:
«به شما قول مي دهم كه پس از چند لحظه همه شما در استراحتي عميق و ابدي آرامش خود را براي هميشه بيابيد . من چند لحظه بعد به شما آرامش مي دهم؛ آرامشي ابدي . چه، اين لحظات حساس وداع با زندگي و عالم، لحظات لقاي پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ بايد زيبا باشد »
یا غایه آمال الطالبین....
🖊نسترن بروجردی
#مادران_همدل
#مادری_دائم_العبادگی
#او_خستگی_هایت_را_به_بهایی_سنگین_میخرد.
#ان_الله_اشتری_من_المومنین_انفسهم_و_اموالهم_بان_لهم_الجنه
آیدی کانال ایتا
@madaranehamdel