هدایت شده از دانشگاه حجاب 🇮🇷
#داستانک
😴دیگه یواش یواش میخواستم گوشیم رو بذارم کنار و برم بخوابم که یه پیام ناشناس اومد.
👩🏻بعد از سلام و احوالپرسی خودشو معرفی کرد.میشناختمش.از همکلاسیام بود.ولی بخاطر مذهبی بودن من سمتم نمیومد.
🤔تعجب کردم.چی شده که این وقت شب بهم پیام داده؟با مهربونی جوابشو دادم و منتظر شدم ببینم چیکار داره..؟
❓ازم خواست فردا یه کم زودتر برم مدرسه که با هم حرف بزنیم.پرسیدم:اتفاقی افتاده؟...
😔اونم انگار منتظر این جمله بود سفره ی دلشو همون جا باز کرد...خبر داشتم که حسابی اهل رابطه و دوست اجتماعی و ارتباط با جنس مخالفه..
😭میگفت دوست(پسر)ش بهش خیانت کرده و ولش کرده و...الانم حسابی حالش بده..
😨میگفت هیچوقت نمیخواسته به این مسیر کشیده بشه.اما از دست بی مهری های پدرش و اون حمایت و محبتی که باید توی خونواده می بوده و نبوده به این سمت اومده...
👋🏻کمی دلداریش دادم و اونم درد دل کرد..بعد از مدتی یواش یواش خداحافظی کردیم و بقیه ی حرف ها رو گذاشتیم برای فردا...
☹️موقع خواب به این فکر میکردم که اگه همه خونواده ها حواسشون به دختراشون باشه و بهشون محبت کنن و ازشون حمایت، شاید خیلی از اونایی که الان تو جامعه بعنوان بدحجاب و بی حیا شناخته میشن تو دامن گرم خونواده شون پاک و خوشحال بمونن...👌
✨(برگرفته از مصاحبه ی خانم بهار جمشیدلو در برنامه ی چراغ)
✍️نویسنده:خانم حجتی
#داستان
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب 🇮🇷
#داستانک
📱موبایلم رو تازه خریدم.دوستام گفتن حیفه که بدون قاب باشه،خراب میشه...یه قاب ساده براش انتخاب کردم.
😂زنگ خورد،جواب دادم.همین که گفتگوم تموم شد،همکارانم با صدای بلندی خندیدند...و شروع کردند به دست انداختنم...که ای بابا،گوشی ۵ میلیونی خریدی،بعد دلت نیومد یه قاب درست و حسابی بخری
😔خلاصه تو اون روزا،هر کسی گوشیم رو میدید،دوست ،فامیل،همین رو میگفت.منم بالاخره تسلیم شدم.رفتم یه قاب خیلی شکیل و زیبا خریدم...کلی تو چشم بود...
😱اما الان تو راهروی کلانتری کنار سارق گوشی ام نشستم...مقصر اونه یا من⁉️
🤩آخه تو اتاق بازپرس که بودیم،میگفت:《گوشی ش از دور بهم چشمک می زد،وسوسه شدم...آخه خیلی قشنگ بود...آخه ....》
😢یادم اومد که چادرم رو هم همینطوری از دست دادم،اطرافیان گفتن،حیف نیست جوونیِ خودت رو تو اون چادر مشکی کرپ پوشوندی؟
😧اول یه چادر آستین دار زرق و برق دار شد...بعد نگین هاش بیشتر شد...بعد مانتویِ شالدار شد.....و حالا مانتو و شال و ...خرمن مویی که با باد میرقصه...
⁉️من کی بودم...به کجا رسیدم‼️
😭خدایا!.... امان از حرف مردم !...امان از بی فکری!...امان از سستی
☺️گوشی ام رو که پس گرفتم،حتما یه لباس مناسب تن ش میکنم.وقبل از گوشی ام،باید خودم رو درست بپوشونم.
😍اینطوری در امان تریم
✍️نویسنده: خانم حقیقی
#داستان
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب 🇮🇷
#داستانک
🙃...چادرمو تکون دادمو به راهم ادامه دادم
😏رومو برگردوندمو نگاهشون کردم اون هاهم با نیشخند ازم پذیرایی کردن
😝لبخندی زدمو راهمو به طرف اونا تغییر دادم با لحن مسخره ای گفت: اوه چادرتون کثیف شد؟؟؟
🎁دوباره همونطور لبخند زدم و از کیفم دو تا گیره روسری بیرون اوردم و به طرفشون گرفتم
😠دوباره خواست چیزی بگه که دوستش مانع شد: عاطفه بس کن خجالت بکش
😢سرشوانداخت پایین و دوباره ادامه داد:معذرت می خوام کارمون اشتباه بود
😘دوباره با همون لبخندی که تحویلشون داده بودم گفتم:اینا یه هدیه از طرف منه شاید قسمت این طور بوده.بابت چادرمم اشکالی نداره یه اتفاق بود شما با این گیره ها قشنگ ترین
😅یه لبخند از سر خجالت تحویلم داد و موهای های لایت شدشو داد زیر روسریش و اونو با گیره سفت کرد
👌با گفتن جمله ی خیلی خوشگل شدین به راهم ادامه دادم
😍اما دوباره پشیمون شدمو رومو برگردوندم سمتشون و گفتم مواظب خوشگلیاتون باشین
✍️نویسنده:ر.علیزاده
#داستان
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#داستانک
كم شدن !
استاد در حال صحبت بود و میگفت: «بچهها چه موقع از انسان، چیزی کم میشود؟»
یکی گفت: «وقتی مثلاً رژیم بگیرد وزنش کم میشود.»
دیگری گفت: «وقتی مثلاً پولش را گم کند» آن دیگری گفت: «وقتی ...»
و استاد گفت: «آیا فقط در مادیات است که از انسان چیزی کم میشود؟» بچهها ساکت ماندند و به فکر فرو رفتند.
استاد: «مثلاً آیا اگر رفتاری ناشایست و خلاف اجتماعی از ما سربزند آبرویمان کم نمیشود؟ اگر یکی از رازهای مهم خود را با نااهل مطرح نماییم چیزی از ما کم نمیشود؟ اگر دروغ بگوییم؛ اگر حسادت و کبر بورزیم؛ فخر فروشی کنیم؛ خودستایی کنیم؛ اگر .. .
آیا به نظر شما در این حالات چیزی از انسان کم نمیشود؟» زمزمهای عمومی شکل گرفت و تقریباً همهی بچهها با کلام یا علامت سر به نشانهی تایید با استاد همراه شدند و اینجا بود که استاد گفت: «عزیزان! آن دخترخانمی که با ظاهری بد و با حجابی ناقص در خیابان ظاهر میشود و خود را در معرض نگاههای مسموم و هوسآلود قرار میدهد نیز در حال کمشدن است؛ کمشدنِ وقار و سنگینی، کمشدن عفت و پاکدامنی و از همه مهمتر، کمشدن اعتبار در نزد حضرت حقتعالی و ... .
پس چرا گاه میگوییم: «مگه با نگاه مردم چه چیزی از ما کم میشود؟».
یادمان باشد:
«کم شدن» فقط کاسته شدن از وزن یا ثروتِ انسان نیست!
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
#داستانک
با یکی از دوستان سوار تاکسی شدیم. موقع پیاده شدن دوستم به راننده تاکسی گفت: ممنون آقا، واقعا که رانندگی شما عالیه!
راننده با تعجب گفت: جدی میگی یا اینکه داری منو دست میندازی؟!
دوستم گفت: نه جدی گفتم. خونسردی شما موقع رانندگی در این خیابونهای شلوغ قابل تحسینه. شما خیلی خوب رانندگی میکنین و قوانین را هم رعایت میکنین!
راننده لبخند رضایت بخشی زد و دور شد.
از دوستم پرسیدم :موضوع چی بود؟!
گفت سعی دارم" عشق "را به مردم شهر هدیه کنم! با صحبتهای من اون راننده تاکسی، روز خوشی را پیش رو خواهد داشت.
رفتارش با مسافرها خوبتر از قبل خواهد بود، مسافرها هم از رفتار خوب راننده انرژی میگیرن و رفتارشون با زیر دستها، فروشندگان، همکاران و اعضای خونواده خوب خواهد بود.
به همین ترتیب خوش نیتی و خوش خلقی میون حداقل هزارنفر پخش میشه.
من هر روز با افراد زیادی روبرو میشم. اگه بتونم فقط سه نفر رو خوشحال کنم، روی رفتار سه هزار نفر تاثیر گذاشته ام .
گفتن اون جمله ها به راننده تاکسی هیچ زحمتی نداشت. اگه با راننده دیگه ای هم برخورد کنم اونو هم خوشحال خواهم کرد.
خوشحال کردن مردم یک شهر کار ساده ای نیست اما اگه بتونیم چند نفر را خوشحال کنیم کار بزرگی انجام دادیم.
روح زندگی ما همين عشقه. در صورتیکه بعضی از ما با يک ادبيات ناپسند در پی فرصتيم كه همديگه را تحقیر كنيم:
واااي چقدرر چاق شدي!
موهاي سفيدتم كه كم كم در اومد!
اينهمه كار ميكني براي اينقدرر در آمد؟!
تو واقعاً فكر ميكني در اين امتحان قبول ميشي؟!
و....
اين جمله ها و امثال اون كاملاً مخرب نيروي عشقند و عشق را از رابطه ها گريزان ميكنن. اگه بتونيم زيبايي رو تو نگاه خودمون جاي بديم اصولاً عشقه كه از وجود ما ساطع ميشه.
بياييم جريان عشق را تو زندگيمون جاري كنيم.
برای هم دعای خیر کنیم🤍