eitaa logo
حامیان انقلاب
274 دنبال‌کننده
19هزار عکس
13.2هزار ویدیو
804 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آستانِ مهر
🔳 ◾️ دلهیم دختر عمرو، همسر زهیربن قین از شجاعان عرصهٔ کربلاست. وقتی که امام حسین علیه السلام فرستاده ای را به خیمهٔ زهیربن قین فرستاد تا از زهیر بخواهد که به نزد امام علیه السلام برود، زهیر و اطرافیان مشغول غذاخوردن بودند، وقتی پیام را شنیدند ، هر چه در دست داشتند زمین نهادند، بهت و سکوت آنان را فرا گرفت. زهیر از کسانی بود که احتیاج داشت دیگران استعداد پاکی و حق طلبی و ایثارگری را در وجودش به حرکت درآورند. نخستین گام را در این شکوفایی ، امام حسین علیه السلام برداشت و گام دوم را دلهیم زهیر! همسر زهیر وقتی که ناخرسندی و سرپیچی شوهرش را از امام علیه السلام دریافت، گفت: ای زهیر! فرزند پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله تو را می خواند، و تو در رفتن کوتاهی می کنی؟ زهیر تحت تأثیر سخنان همسرش قرار گرفت... و به زنش گفت: از اینجا به کاروان امام علیه السلام می پیوندم و تو را آزاد می گذارم که همراه برادرت به خانه برگردی و دوست ندارم به سبب من گرفتار شوی. زن زهیر راضی نمی شد که همسرش را تنها بگذارد، ولی به اصرار زهیر با خانواده اش برگشت و با چشمانی گریان گفت: خداوند برایت خیر بخواهد. روز قیامت نزد جدّ حسین صلوات الله علیهم، به یاد من باش! 📓 زنان عاشورایی تحقیق: حسین دوستی ◼️◼️◽️◼️◼️ کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr
هدایت شده از آستانِ مهر
🔳 ◾️ «يك سال از طريق كنار شط به كربلا مي‌رفتيم. اين طريق دوبرابر مسافت جاده، امّا با صفا بود، من و مرحوم آقا سيدعبدالهادي (شيرازي) جلو مي‌رفتيم و تعدادي از طلاب و معاريف هم پشت سر ما در حركت بودند. تقريباً يك ساعت به غروب بود كه در راه، زني از عشاير جلوي ما را گرفت و براي پذيرايي و استراحت به درون مهمان ‌خانه‌اش (كه مُضيف مي‌نامند) دعوت كرد. آقا سيدعبدالهادي كه اهل نجف هم بود، تشكر كرد (تا بتوانيم راه بيشتري طي كنيم). امّا آن زن اصراري بي‌اندازه كرد. وقتي ايشان دوباره نپذيرفت، عصباني شد و شروع به پرخاش كرد! زن عرب ناگهان و درحالي‌كه عصباني بود، مرا بغل كرد تا به زور به سمت مُضيف ببرد و شوهرش را هم به كمك صدا زد!» استاد درحالي‌كه چهره‌اش گلگون و برافروخته‌تر شده بود، ادامه داد: «بالاخره چاره‌اي نبود و با همراهان به مُضيف آن‌ها رفتيم كه با سَعَف و ني ساخته بودند و خيلي هم كوچك بود؛ به‌طوري كه مجموع ما كه حدود ۲۰تا ۲۵نفر بوديم، شب به سختي خوابيديم. به هر حال شوهر آن زن دليل اصرارشان را كه يك نذر بود توضيح داد و گفت: ما چندين سال است كه ازدواج كرده ولي بچه‌دار نشده‌بوديم. پارسال به كربلا رفتم؛ به حرم (حضرت) عباس؛ و به او گفتم: اگر در سال بعد بچه‌دار شويم، زائرانِ برادرت را پذيرايي مي‌كنم و حالا بچه‌دارشده‌ايم. آن مرد رفت و نوزادشان را آورد و ما ديديم. آن زن و شوهر خيلي هم فقير بودند. يك گوسفند بيشتر نداشتند. آن مرد‌‌ همان گوسفند را هم ذبح كرد و درسته پخت و سرسفره آورد...» 💬 خاطره‌ای‌نقل‌شده‌، از‌ حاج آقا مجتبی تهرانی رضوان الله تعالی علیه ◼️◼️◽️◼️◼️ کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر @astanehmehr