eitaa logo
حامیان انقلاب
268 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
12.8هزار ویدیو
772 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تلویزیون روشن بود. داشتیم شام می‌خوردیم. یک تصنیف غمگین عربی پخش می‌شد که سرم را گرفتم بالا. مردی با سرو صورت زخمی طفل معصوم خردسالی را بغل گرفته بود و توی راهروی بیمارستان می‌دوید.. میان تصنیف صدای ضجه‌ی مرد بلند بود. زیرنویس را خواندم:«بلند شو بابا.. چشم‌هاتو وا‌ کن پدر اینجاست» و دوربین بی‌رحمانه ایستاد مقابل جسد بی‌جان بچه... لقمه تو گلویم ماند.. امروز هم همین‌طور.. شک ندارم فردا و پس‌فردا نیز نمی‌توانم غذا بخورم. یا حتی بلند بلند بخندم.. بلند بلند چرا؟ اصلا مگر تو این چند سال صدای خنده‌ی بلندمان را کسی شنیده؟ کی از ته دل شاد است که من باشم؟ ولی جوری شده که لبخند زدن هم شده مایه‌ی شرمساری... دوست ندارم شعار بدهم.. حرف‌ گنده‌تر از دهان زدن هم مال من نیست.. ولی به خداوندی خدا شرم دارم شکم سیر از سر سفره بلند شوم وقتی که می‌دانم شما گوشه‌ای از این زمین گرسنه و خسته و ناامید نشسته‌اید به انتظار.. به انتظار مرگ یا آزادی؛ که به عقیده‌ی من هر دو اَش طعم رهایی می‌دهد! چطور برای خریدن سقف بالای‌سر رو به خدا بزنم وقتی که شما هر شب چشم دوختید به سقف نیمه‌خراب اردوگاه‌ها و می‌ترسید یکی از ستاره‌ها حرکت کند و صاف بیفتد وسط خانواده‌‌های نصفه‌نیمه‌اتان.. چطور از گرانی مرغ و گوشت بنالم وقتی تو و بچه‌های قد و نیم‌قدت بوی بره‌ای که صهیون‌ها لب مرز کباب کرده‌اند به دماغتان می‌خورد و از گرسنگی آستین گاز می‌زنید؟ حالم به هم می‌خورد از اینکه این جمله‌ی تکراری و کلیشه‌ای خدا را شکر که ما امنیت داریم را بگویم ولی رفیق ندیده‌ی من؛ کاش شما هم مثل ما امنیت داشتید.. یا کاش این تصاویری که از شما پخش می‌شود همه فتوشاپ باشد! هوش مصنوعی باشد! کاش جای اینکه فقط اینجا بنشینم و موقع خوردن غذا به لقمه‌هام خیره شوم کاری از دستم برمی‌آمد.. ولی من کوچک‌تر و حقیرتر از آنی هستم که فکرش را می‌کنی! من فقط بلدم اینجا آهسته اشک بریزم و دعا کنم! اینها را یک عده روز عاشورا هم بلد بودند! کاش دو بال داشتم و پر می‌زدم تا غزه.. زیر بال‌هام برایت چند لقمه ناگت شام امشبم را قایم می‌کردم با چند بطری آب! ولی اینها همه مال فیلم‌های مارول است! من خیلی هنر کنم بتوانم جلوی خودم را بگیرم تا حقیقت غزه را انکار نکنم.. منظورم را که می‌فهمی؟ نمی‌فهمی؟ چطور بگویم.. امشب داشتم با خودم فکر می‌کردم غمت زیادی سنگین است. شاید بهتر باشد خودم را بزنم به آن راه.. چمی‌دانم.. مثلا اخبار که نشانت داد شبکه را عوض کنم.. از گروه‌های سیاسی بزنم بیرون.. بروم با بچه‌ها بگردم. موزیک گوش کنم. بخندم.. و تو را بسپارم به خدا.. چون کاری از دستم بر نمی‌آید و به هرحال زندگی ادامه دارد.. می‌دانم.. واقعاً خجالت‌آور است.. ولی باور کن غمت دارد کم‌کم.. ذره ذره جانم را می‌گیرد.. قربان سرت بروم، تو بگو من چه‌کار کنم؟ چه کار کنم وقتی کاری از دستم برنمی‌آید؟ چه کار کنم وقتی قدرت ندارم اسراییل را با خاک یکسان کنم یا برایت غذا بفرستم؟😭😭 اصلاً من نه؛ تو اگر به جای من بودی چه‌کار می‌کردی؟ تو بگو من چه‌ کنم؟ بگو چه کار کنم؟؟😭😭😭