eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
1.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
214 ویدیو
94 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
ضمن تشکر از خانم دکتر بیتانه بابت شجاعت‌شون در روایت زندگی‌شون به همه عزیزان توصیه می‌کنم که وقتی خواستید کتاب رو بخونید،حتما فرداش تعطیل باشه که تا آخر کتاب رو یک نفس و پشت سر هم بخونید،مثل من نشید که الان فکرم توی کتابه،ولی باید بخوابم که صبح برم سرکار... 🌸 📚 @hamkhaniketab
کتاب "نخل و نارنج" اثر وحید یامین پور، رمانی بس خواندنی است که زندگانی مرحوم شیخ انصاری را در قالب داستان، روایت می‌کند. 🌀از معدود رمان هایی بود که ادبیات بسیار قوی و نفیسی داشت، و هم اینکه محتوای ارزنده و لطائف ظریفی را به مخاطب منتقل می‌نمود. از نقطه نظر این رمان، چشمداشتی هم به مسائل تاریخی آن برهه خواهید داشت که در نوع خود جالب و خواندنی است. حقیقتا تلاطم روحی عجیب و غیر قابل وصفی با کلمه به کلمه و جمله به جمله این رمان برایم هویدا می‌شد... پ. ن: فقط بایستی با متن آن انس بگیرید و با تامل پیش بروید. و هر جمله را خوب هضم کنید و لذت ببرید. عجله ممنوع✋ 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
بسم الله 🍃 یک بار سال پیش ، تا اواسط کتاب پیش رفتم ، اما روحم متصل نشد به کتاب و رهاش کردم... این بار ، اواخر ماه رجب ، با وجود شرایط خیلی خاصی که داشتم ، گفتم شروع کنم و ان شاءالله خدا کمک می‌کنه تموم میشه... و الان ، حس میکنم وقتش الان بوده و پارسال اصلا نباید میخوندم‌.. 🍃🍃🍃 کتاب بسیار گیرا ، جذاب ، پر از احساسات معنوی خیلی خیلی خاص ، و خواندنی بود! و قطعا هر کسی حداقل یک بار در زندگی باید مطالعه ش کنه و از این احوالات ویژه بهره ببره! 🍃🍃🍃 اما آیا همه ، در هر سطح و شرایط و زمانی میتونن این کتاب و بخونن؟ بنظر من جواب »خیر« هست! کتابی مثل این کتاب ، که در بعضی قسمت هاش ، نامه ها و سفارشات و توصیه های خاص اساتید و علمای بزرگ تاریخ اومده ، قطعا و حتما نیاز به پیش زمینه داره! کسی که اهل مطالعه ، خصوصا مطالعه دینی نیست ، و در حالت عادی مراقبت خاصی حتی در واجبات نداره ، فکر می کنم صلاح نباشه امثال این کتاب رو بخونه! علی الخصوص ، کسانی که کمالگرایی خاصی در این موضوع دارن ، و میخوان هر دستور معنوی که داده شده رو اجرا کنن! در حالیکه دستورات وارده ، در شرایط خاصی ، توسط استاد به شاگردانی داده شده که تمام زندگی شون تحت نظر استاد بوده و تلاشی در این راه داشتن که کار هر کسی نبوده و نیست! شاگردانی به اون شکل ، تحت نظر استادی به اون شکل! اگر کسی میخواد حتی کمی از شمّه ی اون احوالات رو دریافت کنه ، اول تمام تلاش شو برای پیدا کردن یک استاد اخلاق عالی بکنه ، و اگر هیچ جوره استاد پیدا نکرد ، به اونچه از واجبات و اندکی مستحبات که بلده باید عمل کنه ، و اونچه که بلد نیست ، بهش خواهد رسید و در و دیوار استادش میشن... و البته با تمام وجود غرق در مولا علی بشه و خودشو تماما به حضرت بسپره 🙂 برای مطالعه ی کتاب های خاصی مثل این ، و رسیدن به درجه ای که بتونید کمی از دستورات رو عملی کنید ، نیاز به سِیر مطالعه ، از ابتدایی ترین سطوح و تحت نظر استاد و مربی ، و سِیر مراقبات باز هم از ابتدایی ترین سطوح دارید! و باید مرد راه باشید و خیلی چیزها رو به جون بخرید 🙂 ان شاءالله توفیق مطالعه ی این کتاب خیلی زود برای همه حاصل بشه 🤲🏻 🍃🍃🍃 پ.ن: البته این به این معنی نیست که همه ی اینا در مورد خودم صادقه! ☺️ پ.ن: از نویسنده ی محترم کمال تشکر رو دارم و امیدوارم توفیقات شون در نجف اشرف روزافزون باشه و موانع راه سلوک شون ، خیلی زود رفع بشه... و التماس دعا 🤲🏻‌ الحمدلله رب العالمین 🍃 🌸 📚 @hamkhaniketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 ִֶָ در نهایت یکی از هزاران نسخه‌‌ی چاپ شده از این کتاب سهم دل من شد :)) این کتاب قطعا جزو بهترین کتاب‌هایی هست که خوندم.. 🥲❤️ طراوت، سرزندگی، امید و حال خوب در تک تک خطوط این کتاب موج میزنه .. ☁️🦋🥰 ✨️🌿 🌸 کتاب‌های 🌸 📚 @hamkhaniketab
یه کتابِ جذاب و روان و دوست داشتنی .. قدم به قدم با خانوم صفایی ‌راد همراه شدم و از تجربه این سفر لذت بردم .. و البته بگم یه غم خاصی داره این کتاب که روی دل آدم سنگینی میکنه .. 🥲 دوست دارمِ دلم نسبت به مارش میرا خیلی زیاده ، ان شاءالله روزیمون بشه .. 🕊 📗🌸 ✍️ 🌸 📚 @hamkhaniketab
در ماه مبارک رمضان و در آستانه اولین شب قدر خوانش کتاب را به اتمام رساندم. کتاب بسیار هیجان انگیز شروع می‌شود. ماجرای کشیشی روسی را روایت میکند که طی ماجرایی کتابی از چهارده قرن پیش به دستش می رسد. این کتاب قدیمی مربوط به اولین امام شیعیان است. او که به کتابهای قدیمی علاقمند است ابتدا جذب قدمت آن میشود اما وقتی در خواب یا بیداری حضرت مسیح را می‌بیند که فرزندی به او امانت می دهد او به محتوای کتاب نیز علاقمند می‌شود. ما به عنوان خوانندگان شیعه وقتی اسم نویسنده قسمتی از کتاب مذکور را می خوانیم داستان برایمان جذابتر می شود او کسی نیست جز سرسخت ترین و حیله گرترین دشمن امام علی یعنی عمروعاص... البته عمروعاص تنها نویسنده این کتاب قدیمی نیست. این شروع نسبتا طوفانی خواننده را ترغیب می کند که کتاب را ادامه دهد. قلم آقای حسن بیگی شیوا و روان ماجرای آشنایی کشیش مسیحی با امام علی را نمایش می‌دهد. این کشیش قبلا در لبنان زندگی می‌کرده و مسلط به زبان عربی است و بدون هیچ مشکلی کتاب را می‌خواند. او و همسرش طی حوادثی مجبور به ترک روسیه و بازگشت به لبنان می‌شوند. در لبنان به دیدار جرج جرداق نویسنده مسیحی آشنا با امام علی می‌رود و جرداق پیشنهاد خواندن نهج البلاغه و چندین کتاب مختلف درباره امام را به او می‌دهد. سخنان امام در جای جای کتاب روح خواننده را نوازش می دهد. کتاب طولانی نیست البته ظاهرا در ابتدا طولانی تر بوده و با نام قدیس منتشر شده بود ولی خود نویسنده آن را خلاصه تر کرده و با نام جدید منتشر نموده است. همان طور که ذکر شد قسمتهای زیادی از کتاب به سخنان امام اختصاص دارد که به تناسب موضوع توسط کشیش یا جرج جرداق خوانده میشود ولی آن‌ها کتاب را از حالت داستانی خارج نمی‌کنند و اندازه‌اش متعادل است البته شاید اگر بیشتر می‌بود از جذابیت کتاب می کاست. نویسنده با ذکر حوادث کوتاهی نمی گذارد خواننده از کتاب دست بکشد و با هنرمندی تمام به کتاب پایان می‌دهد که برای من بسیار پایان دلنشینی داشت. کتاب را صوتی با صدای آقای ستاری گوش دادم که انصافا خوب خوانده شده بود. کتاب را به کسانی که علاقمند به امام اول شیعیان هستند و نیاز به تلنگری دارند که شروع به خواندن از ایشان کنند پیشنهاد می کنم. این کتاب باعث شد تصمیم بگیرم نهج البلاغه نیمه تمامم را دوباره در مطالعات روزانه ام قرار بدهم باشد که فردای قیامت شرمنده امامم نباشم. خدایا ما را از دوستداران و یاران اماممان قرار بده و از کسانی که با دست ایشان از نهر کوثر سیراب شویم. ان شاء الله فروردین 1403 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ، نوشته خبرنگار معروف اوریانا فالاچی است. این کتاب شرح حضور چند ماهه او در ویتنام، در دوران جنگ ویتنام است. (حدود سال ۱۹۶۸) فصل انتهایی کتاب هم خاطرات او از حضور و زخمی شدن در کشتار دانشجویان مکزیک در زمان المپیک مکزیک است. فالاچی در مقدمه کتاب از علت رفتنش به ویتنام می‌گوید. او ادعا می‌کند برای یافتن پاسخ به سوال خواهر ۵ ساله‌اش درباره معنای زندگی به ویتنام رفته‌ است. (اینکه چطور او در ۴۳ سالگی یک خواهر ۵ ساله دارد هنوز برای من سوال است.) در طول کتاب، ما از حضور او در میان سربازان آمریکایی می‌خوانیم و مصاحبه‌هایش با ارتشی‌های ویتنام جنوبی (متحدان آمریکا) و زندانی‌های ویت‌کنگ (چریک‌های متحد ویتنام شمالی). خاطرات او نگاه مستندگونه‌ای از زاویه دید یک خبرنگار است اما نمی‌شود ادعا کرد که بی‌طرفانه نگاشته شده است. به هر حال ما به جز غر زدن و فحش دادن به مسببان جنگ، هیچ اظهارنظری مبنی بر جنایت جنگی آمریکا برای به استعمار در آوردن یک کشور دیگر در قرن بیستم (دوران پایان استعمارگری‌ها) نمی‌بینیم. در انتهای کتاب، همکار فالاچی، فرانسوای فرانسوی، نظر خودش را این‌طور اعلام می‌کند: جنایت در همه‌ جای دنیا هست، مثل مکزیک، اندونزی و ... اما همه آن‌ها فراموش می‌شوند چون قربانی‌های آن‌ها فقط قربانی‌اند اما ویتنام هیچ‌وقت فراموش نمی‌شود چون قربانیان آن سال‌ها مقاومت کردند. اما به هر حال نظر فالاچی همچنان خنثی است. جنگ را در هر صورت بد می‌داند و سربازان آمریکایی را مانند مردم ویتنام و ویت‌کنگ‌ها، قربانی. مدل روایت کردن او هم به گونه‌ای است که مخاطب تقریبا با همین نظر همراه می‌شود و این سوال را فراموش می‌کند که اصولا، سربازان یک کشور خارجی، چرا باید از آن طرف کره زمین به یک کشور دیگر بیایند و مردم آن‌جا را بکشند و با آن‌ها بجنگند؟!! 🌸 📚 @hamkhaniketab
📄 📘 🖋️ 🎧 اولین بار که اسم کتاب را شنیدم فکر کردم خارجی است. یکی از بستگانم که قبلا به پیشنهاد من عضو حلقه مبنا شده بود به من گفت این دفعه در حلقه شرکت نکرده‌ام اما کتابهایش را خودم میخوانم او گفت حتما سباستین را صوتی گوش بده خیلی جذاب است خلاصه من که نتوانسته بودم کتاب چاپی را در کتابخانه بیابم و بین نسخه صوتی و الکترونیکی مردد بودم نسخه صوتی را خریدم. کتاب خوانش خیلی خوب و روانی داشت قبلا تجربه زیاد جالبی از خوانش کتاب توسط نویسنده نداشتم بالاخره هرکس را بهر کاری ساخته اند اما انصافا آقای ضابطیان کتاب را خوب خوانده بود و تدوین صوتی آن عالی بود. موسیقی‌های متن به درستی انتخاب شده بود و به جذابیت کتاب افزوده بود. دوستانم که نسخه چاپی داشتند از عکسهای کتاب خیلی تعریف می‌کردند شاید این موسیقی های جذاب جای عکسهای کتاب را برای ما پر می‌کرد. کتاب نثر روانی داشت و سفر نویسنده به کوبا را روایت میکرد. من کوبا را نمیشناختم البته اسم چگوارا و فیدل کاسترو را شنیده بودم اما در مورد انقلاب آنها و حتی محل کوبا از نظر جغرافیایی اطلاعاتی نداشتم. البته هنوز هم با خواندن این کتاب اطلاعات زیادی از انقلاب کوبا کسب نکردم و فقط باعث آشنایی سطحی با کوبا و ترغیب من به دانستن بیشتر شد. سفرنامه های زیادی نخوانده ام بنابراین نمیتوانم به صورت تخصصی کتاب را نقد کنم اما کتاب را دوست داشتم شاید آشنایی خوبی بود و باعث شد اطلاعات کلی در مورد این کشور، مردمش، جغرافیای آن و سیاست و حکومت آن کسب کنم. نگاه نویسنده با نگاه من متفاوت است اما متضاد نیست ایشان را یک میهن دوست دیدم که برای علایق شخصی به کوبا سفر می‌کند و البته تفاوت سلیقه هایی نیز با من دارد. او از دریچه دید خودش سفرش را شرح می‌دهد این را گفتم تا انتظار کسب اطلاعات کامل از کوبا در این کتاب نداشته باشید اما در عین حال این کتاب مقدمه شیرین و جذابی برای آشنایی با کوبا بود. اسم کتاب از سوالاتی است که در اولین مواجهه با کتاب جلب توجه می‌کند معمایی که در همان صفحات نخستین گشوده می‌شود. طرح جلد کتاب اصلا جذاب نیست و شاید اگر به انتخاب خودم بود هرگز این کتاب را انتخاب نمیکردم. از حلقه کتاب مبنا برای انتخاب این کتاب متشکرم. 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
📄 📘 🖋️ 📚 سازمان مجاهدین خلق سازمانی است که شاید بیشترین خیانت را در قبال مردم ایران کرد آن هم در زمانی که انقلاب اسلامی ایران نهالی نوپا بود غافل از اینکه خون هزاران شهید این درخت را آبیاری کرده و می‌کند تا امروز شاهد درخت تناوری هستیم که قدرت بلامنازع منطقه است. سازمان مجاهدین خلق که پنج دهه قبل با شعار ضدامپریالیستی و ضداسرائیلی و با انتقاد به نهضت آزادی که «چرا عمل مسلحانه علیه آمریکا نمی کنید؟» شکل گرفت، بعد از پیروزی انقلاب هم سعی می‌کرد خود را از طرفداران امام نشان دهد چه در نوفل لوشاتو و چه هنگام برنامه ریزی برای ورود امام خمینی به ایران، اما امام امت به گفته مسعود رجوی سرکرده این گروهک، از همان ابتدا آن‌ها را خوب شناخته بود و اجازه اجرای این نقشه شوم را نداد. کتاب از تهران تا تیرانا خاطرات مسعود خدابنده یکی از اعضای این گروهک است که تا رده های بالای آن رفت اما بعد از سالها متوجه اشتباهش شد و از آن جدا شد. از آنجا که ارتباط نزدیکی با مسعود و مریم رجوی داشت اطلاعات نابی در مورد این سازمان و رهبرانش دارد. در این کتاب اذعان شده، تصور اینکه این گروهک بعد از مدتی دچار انحراف شده اشتباه است و از همان اول هم این تفکرات در آنها وجود داشته است. از نکات قابل توجه این سازمان شستشوی مغزی است که روی افراد جذب شده خود داشتند البته این مورد برایم مشخص بود اما قسمت مهم برای من، شدت آن بود مسعود خدابنده در جایی از کتاب می گوید فردای اولین روزی که از سازمان جدا شدم دو ساعت در فروشگاه چرخیدم تا توانستم یک صبحانه برای خودم بخرم سازمان اینگونه قدرت تصمیم‌گیری را از آن‌ها ربوده بود. در جای دیگری ذکر می‌شود که تصمیم برای ترورهای سازمان، توسط سیا انتخاب میشد. سیا برای شخصیتهای کشور تعریف مشخصی داشت و مقاماتی مثل شهید بهشتی و شهید رجایی آنقدر مهم بودند که حاضر به سوزاندن مهره‌هایی چون کلاهی و کشمیری شدند و مجاهدین هم ناچار به پذیرش دستورات بودند. در واقع صدام اهرم فشار خارجی و مجاهدین اهرم فشار داخلی برای تسلیم کردن ایران بود. اما زهی خیال باطل که هیچ کدام در انجام ماموریت خود موفق نبودند. انتقال مجاهدین به کمپ اشرف در عراق نمایانگر رابطه آن‌ها با صدام بود. آن‌ها از همان زمان قید وارد کردن نیروی جدید را زدند بعدها که به آلبانی منتقل شدند دیگر افراد پیری بودند که فقط فعالیت مجازی داشتند و دارند. خدا بنده در این کتاب می‌گوید : «آری! مصرف مجاهدین خلق الان سال هاست که به پایان رسیده؛ ولی هنوز یک مصرف باقی است: مصرف مجاهدین خلق این روزها «تولید تنفر» است به امید اینکه این تنفر، تنش ها را افزایش دهد ... آمریکایی ها می خواهند به ایرانیان اعلام کنند ما آن قدر از شما متنفریم که قاتلان هفده هزار نفر از هم وطنانتان را (که ضمناً قاتلان انبوهی از ملت عراق و کرد و... هستند) حمایت و تغذیه می کنیم.» شناخت این سازمان درس بزرگی از تاریخ برای جوانان ما است که این کتاب سعی کرده تا حدی در آن سهیم باشد. 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
[ اشتباه اساسی و جبران‌ناپذیر او این است که خیال می‌کند اگر او کاری به کار دنیا نداشته باشد، دنیا هم کاری به کار او نخواهدداشت. حرفش از قدیم این بوده که: "افعی نمی‌زند مگر اینکه پا روی دمش بگذاری" و نمی‌فهمد که "گرگ‌های گرسنه، پاره می‌کنند، انتخاب نمی‌کنند".] از متن کتاب👆 رمان بلندی از نادر ابراهیمی که هم هفت جلدی چاپ می‌شود و هم سه جلدی اما شامل هفت کتاب است با هفت اسم. اسم کتاب از یک ضرب‌المثل ترکمنی گرفته شده است که: آتش بدون دود نمی‌شود؛ جوان بدون گناه! قهرمان کتاب اول گالان اوجا است که از قهرمانان اسطوره‌ای ترکمن است و شش کتاب بعد هم داستان همین گالان اوجا و فرزندان و نوه‌های اوست. کتابی که نویسنده، به گفته‌ی خودش بیش از سی سال از عمرش را صرف نوشتن آن کرده است. و البته سریالی ۳۶ ساعته نیز از آن در دهه‌ی ۵۰ توسط خود نویسنده ساخته و پخش شده است. داستان که روایتی از زندگی چندین نسل یک خانواده است با روایتی عاشقانه آغاز می‌شود اما به تدریج وارد تاریخ معاصر و مبارزات سیاسی ترکمن‌ها می‌شود. برای من که با ترکمن‌ها تقریبا هیچ آشنا نبودم و اصلا نمی‌دانستم که آنها نیز نقشی در مبارزات سیاسی قرن معاصر ایفا کرده‌اند، جالب و قابل تأمل بود. داستانی زیبا، جذاب و شیرین که با آن زندگی کردم! از حاضرجوابی‌های گالان‌اوجا لذت بردم از غرور سولماز اوچی حرص خوردم، با وفاداری بویان‌میش به هیجان آمدم، با بیوک‌اوچی در حال تماشای گندم‌های سوخته اشک ریختم، با ایستادگی آق‌اویلر احساس مقاومت کردم و با آلنی در راه شکست جهل قدم برداشتم و برای زمین‌زدن یاشولی آیدینِ بی‌دین نقشه کشیدم، با یکه‌تازی‌های ملّان سرذوق آمدم و با مرگ آت‌میش دلاور غمگین شدم، از شدت عشق آلنی و مارال و طهارت و وفاداری‌شان به هم کیف کردم و از خستگی‌شان در راه مبارزه با ظلم و تبعیض و فساد خسته شدم و بیشتر از همه از مکالمه‌های شخصیت‌های کتاب، مخصوصا مکالمه‌های دو نفره‌ای که منطق جدلی نام گرفته بود بسیار لذت بردم و گاهی چندین بار این مکالمات را خواندم. درون‌مایه‌ی داستان عشق است و غرور و تقابل علم و جهل و برخورد دین و کفر و مبارزه برای آزادی و عدالت و ... زیبایی قلم نادر ابراهیمی در این کتاب به اوج رسیده است و خواننده را بر آن می‌دارد که کتاب را یک‌نفس سر بکشد هر چند که ما طی ۷۸ روز و در واقع ۷۸ مقرری آن را هم‌خوانی کردیم. توصیفات نویسنده از صحرا و زندگی مردم ترکمن در آن و بیان زیبای زیبایی‌های صحرا، روح هر خواننده‌ای را بر سر ذوق می‌آورد و آرزو می‌کند کاش می‌توانست در آن هوا، نفسی تازه کند. پایان‌بندی کتاب به نظرم چندان قوی نیامد انگار که پایانش را فقط جهت رفع تکلیف نوشته است و نوشته است که تمام شود و شاید هم دلیلش خستگی نویسنده باشد همان‌طور که در پایان کتاب می‌گوید: [ این‌طور بگویم و خلاصتان کنم: نوشتن "آتش بدون دود" کمرم را شکست. تمامم کرد. خرد و خمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد.] اگر اهل تاریخ نیستید اگر اهل سیاست نیستید اگر نادرخوان نیستید اگر اصلا اهل کتاب نیستید این کتاب را بخوانید حداقل یک‌بار قبل از مرگتان این کتاب را بخوانید! 🌸 📚 @hamkhaniketab
پس از مدتها ، لذت غیر قابل وصف مطالعه.... اونم بصورتی که با شوق بخونی.... یهویی شروع کنی... و طی ۳ ساعت کتاب و تموم کنی ! 😃 واقعا لذت بردم از خوندن این کتاب...📖 داستان درباره ی یه پسر دبستانی بود که باور کرده بود یک هیولاست! 👹 چون همه ازش متنفر بودن ، و اون هم از بقیه! با هیچ کس و هیچ چیزی سازگاری نداشت درس نمیخوند و هر رفتاری که فکر کنید یک بچه می‌تونه داشته باشه و بزرگتر ها ، بدشون میاد ! تا اینکه خیلی ناگهانی اتفاقاتی میفته و این هیولا ، از پوستش خارج میشه و تبدیل به آدمی میشه که محبوب همه هست ! 😊 همیشه از خوندن کتاب هایی مثل این ، لذت میبرم... یا مثلا کتاب توتوچان.. که درون مایه ای از تاثیر عمیق روانشناسی ، و شناخت وجود آدمها ، و کمک برای پیدا کردن خودشون دارن...✨ آدم و تا عمق وجودش فرو میبرن و به فکر وامیدارن... فکر به اینکه ، چطور میشه رویکردها رو تغییر داد؟! چطور میشه کاری کرد که انسان های کوچیک و کم سن و سال ، خوب رشد کنن و تبدیل به آدم بزرگ های بالغ و سالمی بشن... و سرِ هیچ ، همدیگه رو گاز نگیرن!😬 لذت بخش بود و بیاد موندنی! شخصیت برادلی ، مثل توتوچان ، برام خاص و موندنی خواهد شد... 🌸 📚 @hamkhaniketab
ی وقتایی فکر میکنیم انسان های اطراف مون و جامعه مون اصلاح ناپذیره🚶🏽‍♂ اما با روزنه ای از نور میبینیم که چقدر دلهای آماده ای وجود داره که فقط نیاز به تلنگر دارن🥲 موکب آمستردام روایت هایی از آدماییه که تو سرزمینی که به ظاهر دور ترین نقطه به امام حسین هستن اما با کوچیکترین نشونه هایی دل می بندن و راهی سفر عشق میشن😍❤️ اگه میخوای بدونی اون زائر ها کی بودن و چی شد که به امام حسین دل بستن حتما این کتاب رو بخون😉🌿 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
کتابی کلاسیک نوشته‌ی میخائیل بولگاکاف، پزشک و نویسنده‌ی روسی که به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و بیست و هفت سال پس از مرگ نویسنده‌اش اجازه‌ی چاپ و انتشار پیدا کرد! کتاب شامل سه داستان موازی است داستان اول با صحبت‌های دو دوست ادیب و لائیک شروع می‌شود و با حضور ناگهانی شیطان، گفتگو به شکل سه نفره ادامه پیدا می‌کند و جالب اینجاست که شیطان در صدد اثبات خدا و مسیح برای آن دو نفر برمی‌آید! داستان دوم که به صورت موازی پیش می‌رود داستانی تاریخی و مربوط به زمان مسیح است. داستان سوم اما داستان عشق مرشد و مارگاریتاست. و در نهایت هر سه داستان به هم پیوند می‌خورند. مانند سایر کلاسیک‌های روسی، احساس می‌کنم حضور و اثبات دین و مذهب در این کتاب هم از اهداف نویسنده بوده، کتابی که در همان اول کار، می‌آید از طریق شیطان وجود خدا را اثبات می‌کند باید هم در جامعه‌ی کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی و توسط حکومت استالین، بیست و هفت سال اجازه‌ی چاپ نگیرد. یکی از فصل‌های کتاب تحت عنوان "مجلس رقص شیطان" می‌تواند به تنهایی یک کتاب را به تحلیل خودش اختصاص دهد. کسانی که در آن مهمانی حضور پیدا می‌کنند و معرفی می‌شوند می‌تواند علاوه بر اشاره به رواج آن گناه‌ها در آن زمان و در روسیه، اشاره به سنگینی و قبح بیش از حد آن گناهان داشته باشد. مثلا به عنوان ملکه‌ی آن مجلس رقص، شیطان زنی را انتخاب می‌کند که با وجود متاهل بودن، به همسرش خیانت می‌کند. و سایر مهمانان نیز گناهان مختلفی را مرتکب شده‌اند که شایسته‌ی حضور در مجلس رقص شیطان شده‌اند. از کشتن فرزند گرفته تا گناهان دیگر... با اینکه برخی دوستان با کتاب ارتباط نگرفتند اما برای من جذاب و قابل تأمل بود. و در نهایت اگر تصمیم گرفتید کتاب را بخوانید دور نسخه‌ی صوتی آن را خط بکشید چون حسابی گیج‌تان می‌کند و کتاب را هم فقط با ترجمه‌ی آتش‌برآب بخوانید. 🌸 📚 @hamkhaniketab
بسم الله همین‌قدر با عجله آغاز می‌کنم. بعید است کسی این کتاب خوانده باشد و حاج آخوند در مرکزی‌ترین نقطه ذهنش جای نگرفته باشد. حاج آخوند گرمای خورشید در میانه زمستان است؛ از طرفی هوا سرد و برفی است از طرف دیگر آفتاب ذره ذره بر دانه‌های برف می‌تابد. حاج آخوند همان آفتاب است که در آن دوره و زمانه زمستانی، ذره ذره یخ وجود را آب می‌کند ذره ذره گرما می‌بخشد تا وجودمان را مهیای بهار کند. جایی که دیگر نه یخی است و نه برفی و نه سرمایی... نسخه حاج آخوند درمانی، زمان و زمانه نمی‌شناسد. تاریخ و جغرافیا ندارد. باید چشید و شنید و گرم شد، گرم از گرمای محبتی که در این عالم است. و صد البته زمستان ظلم و خشونت بیکار نمی‌نشیند تا ما احساس گرما کنیم. حاج آخوند معیار و میزان یک آخوند همه چیز تمام است و الگوی کم نقص برای همه ما... کلام نویسنده خودمانی است. او با حاج آخوند زیسته است و جزئیات زندگی او را دیده و چه خوب از او تعریف می‌کند. اما صد حیف که قلم توانایی ندارد. این کتاب را بنوشید و گرماگرم زندگی حاج آخوند را مزمزه کنید. 🌸 📚 @hamkhaniketab
امروز کتاب سیطره رو خوندم. نادر، نوجوانی که از مادری سنی و کرد، و پدری شیعه و فارس متولد میشه. عشق کارای اطلاعاتی بوده اما هر جا میره ردش میکنن. اینم برا اینکه نشون بده چند مرده حلاجه خودش پا میشه میره تو اقلیم کردستان عراق و اول وارد اردوگاه دموکرات ها و بعد وارد اردوگاه کوموله میشه. با اینکه خواننده میدونه راوی صحیح و سالم برمیگرده به ایران و داستانش روایت میکنه ولی یه جاهایی واقعا نفس درسینه حبس میشه. خوندن این کتاب رو به دوگروه توصیه میکنم: اونایی که شنام و عصرهای کریسکان خوندن اونایی که شنام و عصرهای کریسکان نخوندن واقعا کتاب خوبیه من از ۵ بهش ٣.۵ میدم 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
بسم الله این کتاب را اگر بخواهیم خلاصه کنیم شاید در یک جزوه ۴۰ یا ۵۰ صفحه‌ای کار در بیاید. اما نویسنده مطالب را ذره ذره و جرعه جرعه به مخاطب می‌دهد. شما خیال کنید که می‌خواهد با صحنه صحنه این نوشته‌ها و تصاویری که از آن‌ها خلق کرده است پازل بزرگی را برای مخاطب بچیند. شاید این طولانی بودن، مخاطب عامه را خسته کند. اما مخاطب گوهرشناس می‌داند که چه گوهری در دل این کتاب آورده شده است. می‌داند که نویسنده برای قطعه قطعه این پازل، برنامه و نقشه خاص خود را دارد. مخاطب درگیر این کتاب می‌داند، که از پس جلدهای مکرر این کتاب، به لحظه اتفاق اصلی، یعنی آنجا که عقب می‌آید و با یک دید وسیع تمام پازل را می‌بیند، خواهد رسید و این لحظه، وقتی که تمامی قطعات پازل تکمیل شده است لحظه حیرت انگیزی است. گویی که جایزه‌ای بزرگ به تو داده می‌شود و حالا می‌توانی این قطعات به هم چسبیده را برای خودت قاب کنی و مقابل دیدگانت بگذاری. اما به لحاظ محتوا این کتاب به طور کامل به جریان واقعه حَرِّه و آنچه توسط لشکر یزید در مدینه اتفاق افتاده، می‌پردازد. شیطان در دل واقعه حَرِّه می‌خواهد زمینه‌ای بچیند، تا با به واسطه آن امام سجاد علیه‌السلام را وارد میدان نبرد کند و به همین واسطه ایشان را به شهادت برساند. در بخش‌هایی که شیطان راوی داستان است، خود به وضوح این مطلب را مطرح می‌کند. حال سوال اینجاست، وقتی نویسنده می‌خواهد برای اینکه ویژگی‌های امام سجاد علیه‌السلام در دل روایتش را، نشان دهد، تمام یک جلد به مقدار ۴۰۰ صفحه را اختصاص به این واقعه (واقعه حَرِّه) می‌دهد و در عوض واکنش حضرت به این واقعه هیچ است و اصلاً دخالتی نمی‌کنند، در ادامه نویسنده برای ادامه جلدها چه شخصیت‌پردازی عجیبی می‌خواهد داشته باشد که تنها، مقدمه آن شخصیت‌پردازی ۴۰۰ صفحه توضیح و تفسیر واقعه حَرِّه است...؟؟؟ تو خود حدیث مفصل بخوان از مجمل‌‌... با تمام وجود به سراغ جلد سوم می‌روم... ✍🏻 امیررضا سعیدی‌نجات حماسه سجادیه جلد دوم 🌸 📚 @hamkhaniketab
روایت دلخواه پسری شبیه من داستان از زبان محسن، رزمنده ای ایرانی که در قبرستان وادی السلام دفن است آغاز می‌شود. رزمنده ای که ابوسمیر، پدری عراقی او را زخمی در گودالی پیدا کرده و چون به فرزندش که بالاجبار راهی جبهه شده است شباهت دارد او را با خود به خانه و نزد ام سمیر می‌برد. خانواده عراقی از ترس اینکه حزب بعث او را که فعلا سمیر است را پیدا نکنند و اعدام نشود، در یکی از دخمه های قبرستان وادی السلام مخفی می‌کنند. راويان کتاب ارواح مدفون در بزرگترین قبرستان دنیا هستند که هر کدام روایتی را نقل می‌کنند. آنچه مخرج مشترک تمام روایت هاست، شخصیت امام خمینی ست که از زبان افراد مختلفی از کشور ایران، عراق و ترکیه، از راننده تاکسی در بورسای ترکیه گرفته تا شیخ مغروق که از ورامین راهی نجف شده است، نقل می‌شود. راوی گاهی اول شخص است و گاهی دوم شخص اما این پرش روایت نه تنها ملال آور نیست که به جذابیت داستان افزوده است. نثر کتاب روان، جذاب، آموزنده و گاهی حماسی ست. تسلط نویسنده بر ادبیات حوزوی، تاریخ معاصر ایران و عراق، آشنایی با ساختار سیاسی دو کشور و هم‌چنین احکام دینی و اسلامی، به کتاب جنبه ی آموزشی بخشیده است‌. شاید بتوان گفت در کنار آثاری که در قالب رمان در مورد مرحوم امام خمینی نگارش یافته، امثال سه ديدار و سی مرغ سیمرغ، این کتاب از جهاتی برتری دارد. خواندنش را تنها به دو گروه توصیه میکنم : آنان که به تاریخ علاقه مند هستند آنان که به تاریخ علاقه مند نیستند محسن شبیه سمیر و من شبیه محسن هستم. شباهتمان در علاقه مان به سید است. سیدی که می‌توان تاریخ معاصر را به قبل و بعد انقلابش تقسیم کرد. سیدی که سیدی دیگر در وصفش فرمود : این انقلاب بی نام خمینی در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست. 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
کتاب "هیولایی صدا می‌زند" برخلاف طرح جلدش در نشرهای مختلف و همینطور عنوانش، در ژانر وحشت نیست. درواقع این نام و طراحی جلد، به جای تبلیغ مثبت، شبیه ضد تبلیغ عمل کرده است؛ در حدی که حدود سه ماه است به دلیلی باید کتاب را می‌خواندم اما با دیدنش رغبت نمی‌کردم سراغش بروم. اما با خواندن نظرات بهخوان، نظرم تغییر کرد و یک روزه تمامش کردم! در حقیقت کتاب آنقدر جالب و خوش‌خوان است که وقتی دست گرفتم، تا مجبور نشدم، زمینش نگذاشتم و در همان نشست اول حدود ۸۰ درصد کتاب را خوانده بودم. داستان درباره موضوع وحشتناک سرطان است. کانر پسری نوجوان است که چند سال است با بیماری سرطان مادرش دست و پنجه نرم می‌کند. اما برخلاف کلیشه‌های همیشگی، کتاب به زاویه نگاه جدیدی پرداخته، سختی‌هایی که اطرافیان فرد بیمار تحمل می‌کنند. مسائلی از جمله: غصه بیماری عضو عزیز خانواده‌ات، تغییر رفتار اطرافیانی که از این موضوع و سختی‌ای که تحمل می‌کنی باخبر شده‌اند، خستگی‌های ناشی از فشارهای داشتن عضو بیمار در خانواده (خصوصا اگر والدین یا همسر باشد) و ... کانر هم با همه این مشکلات دست به گریبان است. علاوه بر آن‌ها، پدرش هم سال‌ها قبل از مادرش جدا شده و خانواده جدیدی تشکیل داده، و مادربزرگش هم آدم خاصی است که از نظر کانر اصلا شبیه مادربزرگ‌ها نیست و آبشان با هم توی یک جوی نمی‌رود. در همین زمان هیولایی به سراغ کانر می‌آید. هیولایی که ادعا می‌کند کانر او را احضار کرده و آمده تا ۳ داستان برای کانر تعریف کند و او را نجات دهد. داستان‌هایی که هر کدام می‌توانند ساعت‌ها انسان را به فکر فرو ببرند. کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنم؟ به همه بزرگترهایی که تجربه مشابه داشته‌اند یا نداشته‌اند. اما برای نوجوانان، اگر تجربه مشابهی نداشته‌اند یا ندارند، کامل قابل توصیه است چون حجم غم آن شبیه واکسن عمل می‌کند. اما اگر نوجوانی در حال تجربه چنین وضعی است یا قبلا تجربه کرده، باید بر اساس روحیاتش، تجویز کرد که این کتاب را بخواند یا نه. 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
بسم الله درباره دو کتاب قبلی به اندازه کافی نوشته‌ام... آن‌قدر مزیت از مجموعه حماسه سجادیه گفته‌ام که مخاطب به اندازه کافی درگیر خواندن این مجموعه شود... به علاوه سعی کرده‌ام که با خواندن هر کدام از این جلدها، در قسمت گزارش پیشرفت، بخش‌های مهم را علامت گذاری کنم و کمی از اطلاعات آن بخش را به صورت خلاصه در اختیار مخاطب قرار دهم، تا سببی باشد برای مطالعه کتاب... اما در نوشته‌ام برای این جلد، کمتر از مزیت‌های کتاب خواهم گفت و بیشتر به مهم‌ترین نقطه ضعف کتاب خواهم پرداخت... نقطه ضعف اصلی کتاب، نبود منبع برای گزارشات است. طبیعتاً مخاطب درباره بعضی اطلاعات که در کتاب ذکر شده است، نیازمند منبع آن است. به علاوه ذکر منبع سبب می‌شود که، مخاطب با آرامش بیشتر و اطمینان بالاتری کتاب را تورق کرده و با خیال راحت به استنادات آن توجه نماید و طبیعتاً همین امر سبب می‌شود کتاب بیشتر به جانش بنشیند... اینکه نویسنده نه منبعی برای روایات کتاب آورده و نه برای داستان‌ها، باعث می‌شود که مخاطب دائم دست به گوشی برده و برای صحت و سقم اطلاعات داده شده مجبور به جست‌وجو شود... البته در بعضی موارد جست‌وجوهای من، متاسفانه، اطلاعاتی مغایر با بیانی که نویسنده داشته، در اختیارم گذاشته است. و در بعضی موارد، اصلاً منبعی برای اطلاعات بیان شده کتاب، در اینترنت یافت نمی‌شود... البته ناگفته نماند که قسمت بسیاری از اطلاعات موجود در کتاب یا نیازمند منبع نمی‌باشد و یا آن‌قدر واضح و مشهور است که همگان منبع آن را می‌شناسند... نکته آخر اینکه، بعضی می‌گویند در این مجموعه، تعریض‌هایی به جمهوری اسلامی نیز شده است. اما دیدگاه من این است: در بسیاری کتاب‌ها، که صحبت‌ از دین وجود دارد، بسته به زاویه نگاه‌مان می‌توانیم آن را مزیت و یا عیب جمهوری اسلامی تلقی کنیم. اگر موافق حکومت باشیم بخش‌هایی از کتاب را در تایید خودمان می‌آوریم و اگر مخالف باشیم قسمت‌هایی را در رد حکومت... پس صحبت درباره اینکه تعریضی وجود دارد یا ندارد، همه‌گی وابسته به نوع نگاه ماست... با همه این توضیحات و تفاسیر به شدت منتظر جلد بعدی این کتاب و همچنین جلد پنجم به عنوان آخرین گره حماسه سجادیه خواهم ماند... ✍🏻 امیررضا سعیدی‌نجات 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
بسم الله همیشه برایم جای سوال است که چطور می‌شود افرادی، برای سفرهای برون مرزی، به جای انتخاب کشورهایی با فرهنگ غنی، به سراغ کشورهایی صرفاً پیشرفته می‌روند؟ مثلاً به جای شهری مثل استانبول سراغ شهری مثل دوبی را می‌روند... حالا منصور ضابطیان سوال جدیدی ایجاد کرده است... او می‌گوید چطور می‌شود افرادی وارد محیطی جدید برای سفر بشوند و به دنبال کشف باشند، اما در طول سفر با فرهنگ آن سرزمین زیست نکنند؟ منصور ضابطیان در سفرنامه‌هایش حرف‌های جدیدی برایمان دارد که از زبان هیچ‌کس دیگری که به آن دیار رفته نشنیده‌اید. پس اگر به دنبال تکرار حرف‌های همیشه‌گی هستید اینجا جای شما نیست! تصور کنید، او نه به سراغ ایاصوفیه رفته و نه میدان تقسیم (تکسیم)... او کوچه پس کوچه‌هایی را انتخاب کرده که شاید بتوان گفت هیچ مسافری به سراغ آنجا نرفته است... مزیت دیگر او سخن گفتن و معاشرت با مردم است. تصور کنید او حتی در جایی که مترجمی ندارد نیز، به ارتباط برقرار کردن در دل اجتماع ادامه می‌دهد. وارد خیابان‌ها می‌شود، به سراغ مغازه آرایشگری می‌رود تا سر و رویش را مرتب کند. آمار نرخ‌ها را دارد. با تراموا و قطارشهری تردد می‌کند. پیش از سفر با وسایل ارتباطی مختلف، افرادی را سرخط می‌کند تا به واسطه ارتباط آن‌ها سفرش فرهنگ شناسانه‌تر شود. مثلاً ایرانی‌های نخبه در مقصد را شناسایی کرده و با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند یا تمام تلاشش را می‌کند تا افراد مربوط به فرهنگ آن دیار را از نزدیک ملاقات کند. اتفاقاً آخرین بخش کتابش به دیدار با یکی از همین افراد اختصاص دارد. او فردی چپ بوده است و گورباچوف شخصاً او را برای مشورت به مسکو فراخوانده است. او شاعر است و نویسنده و نوازنده و خواننده و ایضاً متفکر... منصور ضابطیان حتی از معاشرت با گارسون یک کافه هم به سادگی عبور نمی‌کند. او به درون زندگی‌ها می‌رود. کنار ماهی‌گیر پل گالاتا می‌نشیند و از تاریخچه آن می‌پرسد. به تاریخچه مکانی که سفر کرده مسلط است. اندیشمندان، هنرمندان و سیاست‌مدارانش را می‌شناسد. به سراغ میانسالان و افرادی با سن بالا می‌رود تا از دل تاریخ سر درآورد و از آنجا به فرهنگ مردم برسد. او تجربه سی روزه خود را در این کتاب جای داده است و چقدر جذاب است. حقیقتاً با یک شگفتی عمیق در این کتاب روبه‌رو می‌شوید. و نویسنده بازگوکننده خوبی است از آنچه بر یکی از قدیمی‌ترین و فرهنگی‌ترین شهرهای جهان گذشته است. ✍🏻 امیررضا سعیدی‌نجات 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون..🖤 "همه می‌گفتند؛ وقتی خاک‌سپاری انجام بشود، خاک آدم را سرد می‌کند، ولی اینطور نشد. شاید چون واقعا شهدا زنده هستند، داغشان هم همیشه زنده است و این حس را داری که هرلحظه هستند و اصلا جایی نرفته‌اند که بخواهند برگردند.." پسری بیست ساله دختری نوزده ساله با تفاوت های بسیار زیاد! تفاوت هایی از جنس؛ اعتقادی، سیاسی، فرهنگی و ... تصمیم به ازدواج می‌گیرند! حتی بحث فقط تفاوت نیست پسری که دانشجوی ترم سوم عمران در شهر دیگر است، شاغل نیست، سربازی هم نرفته است! دختری که او هم دانشجوی شهر دیگری است، تا به حال دست به سیاه و سفید نزده است یا به قولی پرنسس خانه‌ی بابا بوده است.. این دو جوان تصمیم به ازدواج می‌گیرند! باهم قرار می‌گذارند که در کلاس زندگی مشترک، درس جهاد، خداباوری و ولایت پذیری بياموزند و در این راه همسفر و همراه یکدیگر باشند! این نوع زندگی برایشان سخت است، تجربه‌ی بسیار جدیدی است، تلخی و شیرینی دارد! *یکی از نکات مثبت کتاب این است که روایت را محدود به شیرینی ها و نکات مثبت نکرده است! در بخش های مختلف کتاب اشاره هایی به این سختی، گاهی تنش، صبوری و دلخوری ها دارد.. روایت کتاب انقدر صمیمی است که احساس میکنی مدتی مهمان خانه‌ی زهرا سادات و همسرش بوده‌ای.. در این چندروزی که مهمان منزلشان بودم، گاهی درکنارشان شاد بودم، گاهی از کارهای شهید حرص خورده‌ام (در این مواقع اعتراف می‌کردم واقعا همسر صبوری داشتند) با شیطنت هایش خندیده ام! از کتاب درس‌هایی گرفته ام، الخصوص در رابطه با عید غدیر و تاکید این شهید بزرگوار بر بزرگ شمردن این عید! درس های دیگری در رابطه با انتخاب همسر، برنامه ریزی برای زندگی، خوب زندگی کردن و به دنبال علایق رفتن! و در فصل های آخر.. آه از این فصل های آخر! کاش نویسنده‌ها این فصل های سرشار از بی تابی را روایت نمی‌کردند! با خود می‌گویم؛ من حتی طاقت خواندش را ندارم، همسران و خانواده‌ی شهدا، چجوری طاقت آوردند و تحمل ‌کردند؟ *یکی دیگر از نکات مثبت کتاب؛ صادق بودن راوی و نویسنده با مخاطب است! از همسران شهدا، الگویی نساخته اند که ما افراد معمولی نتوانیم به آن‌ها نزدیک شویم! گاهی آنقدر صبور نشانشان می‌دهند که هرکاری می‌کنیم راهی برای همدلی و همدردی با آنها نمی یابیم! _می‌گفت: باب شهادت قشنگه؛ ولی اینکه طرف حسابت حضرت زینب(س) باشه، یه چیز دیگه‌ست. حال فکرش رو بکن بری فدایی حرم کسی بشی که پدر و مادرش، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا (س) هستند... 🌸 📚 @hamkhaniketab
بسم الله عجیب و جذاب... خلاصه کتاب این است: داستانی که واقعی نیست اما نویسنده‌اش در صدد آن است که بگوید داستان زندگی همه ماست... میرزایوسف که داستان حول زندگی اوست، شخصی است که در دوره ناصری و بعد از آن تا دوران محمدعلی شاه زیسته است. درس را در خانه فروغی‌ها خوانده، به فرنگ رفته و دیدار با میرزا ملکم‌خان داشته و به عضویت فراموش‌خانه نیز در آمده است. اما مهم‌ترین بخش کتاب، جزئیات دقیق و نکته سنجانه نویسنده است. تا نزدیک به انتهای کتاب تنها یک سوال در ذهن مخاطب چرخ می‌زند: چرا این شخصیت؟ و اصلاً چرا باید درباره او بدانیم؟ چه سودی برای ما دارد؟ و... در همان انتها، نویسنده یک پاسخ کوتاه به ما می‌دهد: زندگی میرزایوسف به نوعی زندگی همه ماست، همه مایی که به دنبال فلان و بهمان شدن هستیم؛ تا اندازه‌ای رشد می‌کنیم، در لحظاتی شکست می‌خوریم و لحظات شادی نیز در زندگی داریم. همین. حالا اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید؛ یک اسم و شخصیت فرانسوی، انگلیسی یا شخصی از جهان عرب و یا به انتخاب نویسنده، فردی به نام میرزا یوسف‌خان مستوفی... چیزی که تا اینجا خوانده‌ام و از سایر کتاب‌های جناب شاه‌آبادی نیز شنیده‌ام، آن است که ایشان در کتاب‌هایشان اشاره به تاریخ دارند و علاقه‌مند به جریانات ماسونی در ایران نیز هستند. به نظرم همین دو ویژگی، برای اینکه به سراغ کتاب‌های دیگرشان نیز بروم کافی است. ✍🏻 امیررضا سعیدی‌نجات 🌸 📚 @hamkhaniketab
هیچ‌وقت دوست نداشته‌ام یادداشتم را با تعریف و تمجید از کتاب شروع کنم. پس این بار هم نمی‌گویم که واقعا چطور ممکن است یک کتاب هم محتوای اینقدر غنی داشته باشد، که با خواندن آن حس کنی تاریخ، روانشناسی، عشق و محبت و خلاصه همه چیز را با هم دریافت می‌کنی، هم ساختار ظاهری و فرم آن چنین جذاب و روان باشد! آن هم وقتی کاملا غیر کلیشه‌ای و ساختارشکنانه است. پس بگذار نوشته‌ام را اینجوری شروع کنم. کتاب دیار اجدادی، رمانی حجیم (۸۰۰ صفحه‌ای) از یک نویسنده اسپانیایی است. درست خواندید، اسپانیایی نه اسپانیولی زبان. این بار قرار نیست درباره کتابی از آمریکای جنوبی صحبت کنیم. برعکس، این کتاب مربوط به خود خود اسپانیاست، کشوری در اروپا. آن هم نه مال زمان قدیم، بلکه مربوط به همین ۲۰ سال قبل. ولی چقدر عجیب است که با لحظه لحظه این کتاب اینقدر احساس قرابت کنیم. آخر ما هم عین این تجربه را داشته‌ایم! سال‌ها قربانی تروریسم بوده‌ایم. کتاب درباره دو خانواده است. خانواده‌های عادی که یکی می‌شود قربانی تروریسم و دیگری می‌شود تروریست عضو اتا. اتا نام سازمانی است که سال‌ها در اسپانیا، در بخش جدایی‌طلب آن یعنی باسک، به فعالیت‌های تروریستی مشغول بوده است. احتمالا خیلی از ما درباره بارسلونا و بودن آن در بخش جدایی‌طلب اسپانیا چیزهایی شنیده‌ایم. اما من یکی همیشه فکر می‌کردم دعوای بارسلونا و رئال‌مادرید، شبیه دعوای استقلال و پرسپولیس است یا نهایتا دعوای تراکتورسازی تبریز و مثلا پرسپولیس. ولی با خواندن این کتاب فهمیدم این دعوا یا دشمنیِ دیرینه، بسیار عمیق‌تر است. البته دعوای دو بخش حکومتی و جدایی‌طلب اسپانیا، به سال‌ها قبل برمی‌گردد. سال‌ها قبل از جنگ جهانی دوم، زمان جنگ داخلیِ وحشتناکِ اسپانیا که همه دنیا در آن سهیم شدند و بسیاری از مردم اسپانیا و باسک در آن به خاک و خون کشیده شدند و بخش عظیمی از اسپانیا هم ویران شد. ویرانی‌ای چنان عظیم که باعث شد اسپانیا نخواهد/ نتواند وارد جنگ جهانی دوم شود! اما نکته‌ جذاب کتاب فقط داستان روان و خواندنی و فلش‌بک/فورواردهای عالی آن نیست، یا کوتاهی و خوشمزه‌گی فصل‌ها که آن‌ها را شبیه راحت‌الحلقوم‌هایی می‌کند که تند تند قورتشان می‌دهی. (همچنین کتاب را به الگویی فوق‌العاده برای داستان‌نویسی تبدیل می‌کند.) بلکه جذاب‌تر از آن، خلاقیت‌های جالب نویسنده در متن است که مترجم حرفه‌ای و فوق‌العاده کتاب، همان ابتدا در مقدمه، به آن‌ها اشاره می‌کند و خواننده را از چاله‌ی گیجی احتمالی، که در چنین مواقعی معمولا در آن می‌افتد، نجات می‌دهد. پس اگر تصمیم گرفتید کتاب را بخوانید، حتما ابتدا مقدمه را بخوانید و بعد با لذتی مضاعف داستان را شروع کنید/ ببلعید! در آخر دلم نمی‌آید این آرزو را ناگفته بگذارم که کاش چنین نویسنده قهاری/ شجاعی پیدا می‌شد و چنین کتابی را درباره تروریسم در ایران می‌نوشت، خصوصا درباره مجاهدین خلق و قضیه مرصاد و اعدام‌های دهه ۶۰. آن‌وقت شاید همانطور که چند سال بعد از انتشار این کتاب، سازمان اتا پایان مبارزات/ ترورهایش را اعلام کرد، در ایران هم بالاخره مردم به حقیقت تروریسم منافقین پی می‌بردند و سال‌ها بعد، جای جلاد و شهید عوض نمی‌شد، چنانکه در دیار اجدادی این اتفاق افتاده بود. 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
,کن شاید اولین بار است که در نوشتن تیتر گیر کرده ام به عنوان یک رمان نوجوان شروع به خواندن کرده بودم و حالا با خواندن تاریخ سیاه ایران روبرو شده ام میخوام کتاب را بردارم و بروم همان محلی که گرفته ام و محکم تو سر مسیول اش بکوبونم و بگویم آیا این رمان مختص نوجوان هست ؟ خواندن خون دل های مردم این سرزمین خواندن پاره پاره کردن ایران و جان فشانی های مردم اش اینقدر فرومایه شده است که آن را بندازی در قفسه مختص نوجوان ؟ بزارید این مدلی معرفی. ایش کنم تا شاید بتوانم یاد هم وطنان گذشته مان را ادا کرده باشم در زمان سلطنت نکبت بار ناصرالدین شاه محمد امین خان که خان خوارزم بود از سپاه ایران شکست خورد همین کار باعث شد که راه دست اندازی بخش های وسیع شمال کشور برای روسیه تزاری باز بشود و به ترتیب به لطف بی لیاقتی ناصرالدین شاه آرال و سمرقند و تاشکند به تصرف نیروی های روس در آمد روسیه تزاری به همین قانع نشد و بارها و پس از شکست نیروهای ایرانی در جنگ مرو به جنگ مردم ترکمن در شمال رود اترک رفتند و هربار با شجاعت کم. نظیر زنان و مردان ترکمان شکست خورده و بر می‌کشتند تا آنجایی که روسیه برای بار آخر با یازده هزار نفر به قصد نابودی تمام و کمال ترکمن ها از قزل سو راهب آخال شدند و پشت دژ محکم گوگ تپه رسیدند با وجود جانفشانی های مردم ترکمن در دژ گوگ تپه اما نیروهای روس دژ را منفجر کردند و مردم را قتل عام کردند و حدود ۸۰۰۰ نفر فقط زن و کودک به دست سوار نظام های روس کشته شدند با سقوط دژ گوگ تپه و انتقام گرفتن از ترکمن ها برای دفاع از سرزمین نشان مرزهای ایران ناامن شد و روسیه ناحیه ترکمن را با نام سرزمین ماورای خزر به نام خورد زد و ناصرالدین با قرارداد ننگین ترکمان چای قسمت وسیعی از سرزمین که نه مردمان شجاع و دلیر خود را تقدیم روسیه کرد و پس از آن با قرارداد دیگری ترکستان و ماوراءالنهر را که از زمان صفویه کم و بیش تابع پادشاهان ایران بودند از دست داد این واقعه به قدری برای مردم ترکمن دردناک بود که در موسیقی ترکمن ها هم وارد شد این کتاب جانفشانی ها و ایستادگی مردمان متدین و مبارز ترکمن در مقابل بی کفایتی و زور و استبداد را روایت می کند و نه تنها برای نوجوان بلکه با نهایت غم واندود مناسب همه سنین است 🌸 📚 @hamkhaniketab
کتابی از ادبیات روس اثر آلکسی ماکسیموویچ پشکوف مشهور به ماکسیم گورکی که حدود ۱۲۰ سال پیش نوشته شده است. همان اول کتاب، مقدمه را که خواندم اشتیاقم برای خواندن کتاب چند برابر شد، در مقدمه آمده بود: این جمله «لئون تولستوى» بسیار معروف است که خطاب به گورکى گفته بود: «بیا و قصه‌اى برایم بگو، تو بسیار خوب و ماهرانه داستان مى‌گویى، قصه‌اى از دوران کودکى‌ات بگو، هرگز باور ندارم که تو روزى کودک بوده‌اى. چنان داستان‌گو هستى انگار که عاقل و بالغ از مادر زاده‌اى.» بنابراین کتاب را که چند سالی می‌شد قصد خواندنش را داشتم با ولع شروع کردم. کتاب، داستان یک انقلاب است انقلاب کارگران روسی علیه تزار انقلاب پابرهنگان و مستضعفان علیه اغنیا انقلاب حقیقت و عدالت علیه دروغ و ظلم؛ داستانی که قبل از انقلاب در ایران خواندنش و داشتنش ممنوع بوده است! کتاب شروع خوبی داشت توصیف زندگی کارگرانی در شهرک کارگری، توصیف زندگی کارگران در فضای سرد و بی‌روح اطراف کارخانه‌؛ توصیف زندگی یک کارگر که خستگی و بی‌عدالتی و جهل و همه‌ی نداشته‌هایش را با کتک‌زدن زن و فرزندش جبران می‌کند! با مرگ این کارگر، پسرش پاول ولاسف راه پدر را در پیش می‌گیرد؛ اما دیری نمی‌گذرد که پسر، راه دیگری را برمی‌گزیند، راه انقلاب را... قبل از خواندن کتاب تصور می‌کردم با کتابی هیجانی‌، پر فراز و فرود و سرشار از لحظه‌های حساس و نفس‌گیر مواجه باشم اما روند داستان به‌ گونه‌ای بود کاملا خلاف تصورم! روندی آرام و در عین حال خوب و روان که نه تنها خسته‌کننده نبود بلکه جذاب هم بود! از نکات قابل توجه کتاب‌، توجه به سواد و مطالعه‌ برای ورود به گروه‌های انقلابی بود به طوری‌که مادرِ پاول(پلاگه) هم درصدد آموختن برآمد. از نکات دیگر کتاب، توصیفات زیبای آن بود طوری که بارها خودم را در کلبه‌های کوچک و سرد آنان که از پشت پنجره‌هایش بارش برف را تماشا می‌کردند حس می‌کردم. روند تبدیل مادر از یک شخص کتک‌خور و بی‌اهمیت و مظلوم به یک شخص کلیدی و همراه، با وجود علم به سختی‌های مسیر انقلاب و چه بسا از دست‌دادن فرزندش، بسیار خوب پرداخته شده بود. کتاب برخلاف اکثر آثار روس پر از اسم‌های سخت و طولانی نیست و داستانش هم خسته‌کننده نیست؛ بنابراین اگر به مطالعه‌ی آثار روس و یا انقلاب آن علاقه‌ دارید خواندنش را از دست ندهید. کتاب را با ترجمه‌ی علی‌اصغر سروش خواندم از نشر نگاه؛ که البته با این ترجمه پیشنهادش نمی‌دهم. در حین خواندن، خودم از اول تا آخر ویرایشش کردم. اشتباهات نگارشی و ویرایشی در ترجمه بسیار زیاد بود. شما اگر قصد مطالعه داشتید با ترجمه‌ی محمد قاضی بخوانید. @hamkhaniketab