eitaa logo
همنشین مولا علی(علیه السلام)
8.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
682 ویدیو
26 فایل
اگر عاشق آقایی و به امیرالمومنین ارادت ویژه داری❤️ خوش اومدی💐😍 با شماییم با: ✔️آیات و روایات ✔️کلمات قصار ✔️حکایت ✔️ دلنوشته ✍️دریافت مطالب ارزنده شما🌺 @bamoola تبلیغات: @tablighat_hamneshin_moola ✅️ادمین تبلیغات @admin_drkanal 🖨کپی مجاز با صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
32.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. . ما پدر و مادر ها چیکارمیکنیم که فرزندانمون از ما فاصله میگیرن و به مراتب این فاصله بیشتر و بیشتر میشه؟؟؟ . . این ویدیو آموزشی و تربیتی رو حتما ببینید👀 . . اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
Hossein Taheri _ Ali Mola (320) (1).mp3
14.26M
در مدح امام علی دوست داشتم این مولودی قشنگ رو براتون بزارم😍 . . اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 نوشتن لیستم که تمام شد، مشغول کارهایم شدم. ناهار را خوردیم و بعد از استراحت کردن آماده شدم. مانتوی سبز پاستلی ،شلوار مشکی دمپا، شال مشکی طرح دار،کفش اسپرت سبز پاستلی پوشیدم و کوله ام را روی شانه ام انداختم و از خانه خارج شدم. هندزفری ام را داخل گوشم گذاشتم و آهنگی را پلی کردم. نزدیک کافه شدم. ریحانه جلوی در کافه ایستاده بود. هندزفری ام را از گوشم در آوردم و خودم را بغل ریحانه انداختم. نرگس: سلااااااااممممم ریحانننننننن. دلم برات تنگ شده بودددد ریحانه:سلاااامممم نرگسییییییی.منممممم همینطورر. بیا بریم یه قهوه بخوریم. نشستیم و مشغول خوردن قهوه شدیم. ریحانه: نرگس؟ اون پسررو ببین اونجا نشسته. فقط ضایع نکنیا زیر چشمی نگاهی کردم و گفتم:کدومو میگی؟ چیه ؟چیشده؟ ریحانه: یه جوری نگا میکنه رو اعصابمه احساس میکنم داره آمار میده. نرگس:کو؟ کجاس؟غلط کرده. ولش کن بخواد مزاحم بشه حسابشو میرسم. ریحانه خندید و گفت: ای قربونت برم من غیرتی کی بودییی تو؟ نه یه لحظه احساس کردم داره بدجور نگام میکنه. قهوه مان تمام شد‌. بلند که شدیم رفتم دم صندوق تا حساب کنم. دیدم که همان پسر نزدیک ریحانه رفت. رسید را گرفتم و با ابروهای گره کرده کنار ریحانه رفتم و دستش را کشیدم و از کافه خارج شدیم. ریحانه: نرگس این یارو هنوز پشت سرمونه ای بابا.‌‌. نرگس: شیطونه میگه برم هرچی از دهنم بیرون میاد بگم بهش. عجب ادم سریشیه ها. پسر: ببخشید خوشگل خانوم؟ چند لحظه میتونم وقتتونو بگیرم؟ دست ریحانه را محکم تر گرفتم و قدم هایمان را تندتر کردیم. . .
❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 با اینکه سرعت راه رفتنمان را بیشتر کرده بودیم و تقریبا میدویدیم اما همچنان آن پسر دنبالمان می آمد. کلافه شده بودیم. ایستادیم و نفس نفس میزدیم. نرگس: آیی....خسته شدم..عجب کنه ای این. دلم میخواد برم یه سیلی بزنم بهش. ریحانه: منم خسته شدم...نفسم بند اومد بابا.. منمممم نرگسی. کمی که ایستادیم دوباره صدای آزار دهنده اش را شنیدیم. پسر:کجا میری خوشگل خانم چرا اینقدر عجله داری..؟ میتونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ ریحانه: نه نمیشه آقا..لطفا مزاحم نشین ای بابا. ریحانه دستم را گرفت و باز هم راه افتادیم. ریحانه آرام سرش را نزدیک گوشم اورد. گفت: نرگسی محمد ببینه این یارو رو پدرشو در میاره الانم نزدیک خونشونیم چیکار کنم؟ محمد اسم نامزد ریحانه بود که خیلی همدیگر را دوست داشتند. نرگس: وای ریحانه الان میگی؟ خب زودتر میگفتی حداقل مسیرمونو عوض کنیم. البته چه بهتر یه درسی ام به این یارو میده. همانطور شد که فکر میکردیم. درب خانه باز شد و محمد از ان بیرون آمد. چهره رنگ پریده ریحانه را که دید فهمید ماجرا از چه قرار است. ابروهایش را در هم کرد و آمد کنارمان ایستاد. ریحانه:س..سلام. خوبی؟ محمد:سلام عزیزم خوبم تو خوبی؟ نرگس :سلام آقا محمد خوب هستین؟ محمد: سلام نرگس خانم ممنونم شما خوبین؟ ریحانه: خ..خوبم. محمد: این یارو مزاحمت شده؟ همین که محمد به ما رسید پسری که مزاحم شده بود هم جلو آمد و برای اینکه خودی نشان دهد گفت: این آقا مزاحمت شده خانومی؟ محمد به سرعت گردنش را چرخاند و دستش را مشت کرد. ریحانه را عقب کشید و خودش روبروی ان پسر قرار گرفت. محمد: الان چه زری زدی به نامزد من میگی خانومی؟ یادت ندادن دنبال ناموس مردم نیفتی نه؟ خودم الان یادت میدم. این را گفت و چند لحظه بعد ان پسر روی زمین افتاده بود و محمد هم با مشت به سر و صورتش میزد. من و ریحانه از ترس خودمان را گوشه ای جمع کرده بودیم. نرگس: ریحان توروخدا برو بگیرش الان میکشتش پسررو. بعد شر میشه واسمون بدووو ریحانه خودش را به محمد رساند. و دستش را گرفت‌. ریحانه: محمد قربونت برم توروخدا پاشو کشتیش ولش کن دیگههه. محمد با خشم به طرف ریحانه برگشت. محمد: برووو تو خونه کاریت نباشه. برو. ریحانه با بغض گفت: محمد توروخدا پاشو دیگه. ولش کن. محمد از روی پسری که صورتش خونی شده بود بلند شد. دستش کمی خونی شده بود. به طرف ریحانه آمد و دستش را دو طرف صورتش گذاشت. . .
1_1967840046.mp3
11M
سخنرانی🎤 🦋انسان شناسی🙄🤔❤️ 🌺استاد شجاعی🌺 قسمت 3⃣3⃣1⃣ 🕊از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم🕊 . . (علیه السلام) (عج الله تعالی فرجه) اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30_ahd_01.mp3
1.82M
سلام امام زمان🥰❤️ آغاز روزم رو با سلام و صحبت باشما آغاز میکنم آقای خوبی ها . . اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
❤️ ⚘️ای پیامبر آنچه از کتاب (قرآن) به تو وحی شده است تلاوت کن».⚘️ کهف/سوره۱۸، آیه۲۷ اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
💚حدیث_روز🌱 امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام میفرمایند : اِعْجَبُوا لِهَذَا اَلْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ‏. از اين انسان تعجب کنيد که با يک قطعه پيه مى بيند، با قطعه گوشتى سخن مى گويد، با استخوانى مى شنود و از شکافى تنفس مى کند! 📚نهج البلاغه حکمت ۸ اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
. . سبک علوی در رفتار با فرزندان 🌱 . . اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
. . فرزندان بیشتر از اسباب بازی نیاز به همبازی دارند ... هرروز چقدر زمان میزاری برای بازی و وقت گذراندن با فرزندت؟؟؟ . .