eitaa logo
همنشین مولا علی(علیه السلام)
8.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
683 ویدیو
26 فایل
اگر عاشق آقایی و به امیرالمومنین ارادت ویژه داری❤️ خوش اومدی💐😍 با شماییم با: ✔️آیات و روایات ✔️کلمات قصار ✔️حکایت ✔️ دلنوشته ✍️دریافت مطالب ارزنده شما🌺 @bamoola تبلیغات: @tablighat_hamneshin_moola ✅️ادمین تبلیغات @admin_drkanal 🖨کپی مجاز با صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. جسمی در اینجا قلبی در آنجا... و خیالی بسیار دور... اللهم الرزقنا حرم . اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
🌸 امام محمدباقر (علیه‌السلام): 💎 کسی که هر شب مُسَبِّحات(۱) را قبل از خواب بخواند، نمی‌میرد تا حضرت قائم(علیه‌السلام) را درک کند و اگر هم بمیرد، در جوار رسول‌ الله(صلی‌الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. 📜 مَن قَرأَ المُسبِّحاتِ كلَّها قَبلَ أن ینامَ لَمْ یمُتْ حَتّی یدرِكَ القائمَ صَلواتُ الله علَیه و إنْ ماتَ كانَ فی ‌جِوار رسولِ الله صلی‌الله علیه و آله و سلم. ⬅️ تفسیر صافی، ج ٥، ص ١٤١ (۱) مُسَبِّحات سوره‌های اسرا، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی هستند که با تسبیح خداوند آغاز می‌شوند. 🏷 اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30_ahd_01.mp3
1.82M
سلام امام زمان🥰❤️ آغاز روزم رو با سلام و صحبت باشما آغاز میکنم آقای خوبی ها . . اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
❤️ ⚘️ای پیامبر آنچه از کتاب (قرآن) به تو وحی شده است تلاوت کن».⚘️ کهف/سوره۱۸، آیه۲۷ اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
☑️شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 🔸شهدا را یاد کنیم، با ذکر یک صلوات 💠شادی روح شهدا صلوات اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
🍀از امام صادق صلوات الله علیه نقل شده که فرمودند: لا یصیر العبد عبداً خالصاً لله عزََّوجلَّ حتّی یصیر المدح و الذَّمُّ عنده سواء ً * انسان، بنده خالص خدای بزرگ نمی‌شود تا اینکه تعریف و بدگویی (دیگران) در نظرش یکسان باشد*. 📗بحارالانوار ج۷۳ ص۲۹۴ اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
✍آیت الله مصباح یزدی ره: درست است که کارهاى ما در پیشگاه حضرت چیزى نیست؛ ولى شرط وفا و مروّت آن است که در حدّ وسع خویش به آن عزیز ابراز ارادت کنیم. اگر با شرمندگى و خضوع صدقه بدهیم و براى ظهورش دعا کنیم، فقط براى خودمان سازنده و تکامل آور است. حضرت مهدى علیه السلام به یقین، به دعا و صدقه ما یا اموالى که به نام او صرف مى‌کنیم، نیازى ندارد؛ امّا خودش فرمود که براى فرج من دعا کنید. چراکه دعا خواندن براى فرج امام زمان، فرج ما است اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
📌درگذشت بدیع الزمان همدانی 🔹 ابوالفضل احمد بن حسین همدانی ملقب به «بدیع الزمان» یا «بدیع» از نامدارترین ادیبان عربی‌نویس ایرانی قرن چهارم می‌باشد. او مبتکر مقاله نویسی بود و در این فن به زبان‌های عربی، فارسی، ترکی و عبری مقلدان بسیار داشت. 🔸بدیع الزمان سال ۳۰۸ق پس از تکمیل تحصیلات به درگاه صاحب ابن عباد در ری رفت . بعدها به نیشابور رفت و در آنجا در مناظرات مفصلی با ابوبکر خوارزمی مشهورترین مترسل آن روزگار بر او پیشی گرفت و در شرق و غرب عالم اسلامی معروف شد. 🔹از اساتید برجسته بدیع الزمان در ادبیات، می‌توان به ابن فارس اشاره کرد. «المقامه المضیریه» از مشهورترین آثار اوست. از ویژگی‌های این اثر به کارگیری لطایف و نکات، توجه به واقعیات، حفظ تنوع و تازگی مناظر و حوادث، استفاده از ادب و کلام و امثال می‌باشد. 🔹برخی معتقد بودند بدیع‌الزمان شیعه است اما او شافعی مذهب و دوستدار اهل بیت علیهم‌السلام بوده است. او در روز جمعه ۱۱ جمادی الثانی سال ۳۷۸ یا ۳۹۸ق دار فانی را وداع گفت. اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 در آرامش چشمانش غرق شده بودم. کمی جلوتر آمد. چشمانم را بستم‌. پیشانی ام را بوسید و گفت:این هم برای معذرت خواهی. حالا صحبت میکنین؟ لپ هایم از خجالت و هیجان گل انداخته بودند. دستم را روی چشمهایم گذاشتم و گفتم: بلهه. حالا بریم لطفا. سوار ماشین شدیم و به طرف خانه حرکت کردیم. نرگس: ممنونم بابت همه چی. حیدر: منم از شما ممنونم بابت همه چی بانو. نرگس: آقا حیدر؟ یه سوال داشتم. حیدر: جانم بپرسین نرگس:من نمیدونم میتونم چادر بزنم یا نه. واقعیتش میترسم خسته بشم. و اینکه من شناخت زیادی راجبش ندارم. حیدر: به نظر من میتونین نرگس خانم. قول دادیم پا به پای هم باشیم درسته؟ من کمکتون میکنم اگه بخواین. من در اختیار شمام بانو هر سوالی داری بپرس. نرگس: پس دوست دارین چادر بزنم؟ حیدر: من که خیلی دوست دارم اما مهم انتخاب خودتونه. خط قرمز من اعتقاداتم هستن. که خب شما رعایت میکنین.حجابتونم خوبه و موهای سرتونم پیدا نیست. بازم انتخاب با شماست. در دلم باز هم به انتخابی که کردم بالیدم. هرچند آمادگی چندانی نداشتم اما تصمیمم را گرفته بودم. دوست داشتم آنطوری شوم که حیدر میخواست. نرگس: من یه تصمیمی گرفتم. حیدر: جانم بگین. نرگس: از این به بعد چادر میزنم. اگر یه وقتی خسته شدم ممکنه برش دارم. اشکالی نداره؟ لبخندی زد و گفت:خیلی خوشحالم از این تصمیمت عزیزم. ان شاءالله خسته نمیشی. جواب سوالم را آنطور داد که انتظار داشتم. نمی دانم چه چیز هایی انتظارم را می کشد اما برای تبدیل شدن به منِ جدید راه زیادی پیش رو داشتم. به خانه مان رسیدیم. نرگس: بیاین بریم خونه. استراحت کنین حیدر: وقت برای استراحت زیاده خانومم. شما برو استراحت کن منم میرم خونه بیشتر از این مزاحم خانواده نشم. نرگس:اختیار داری مراحمی شما از ماشین پیاده شدم و خداحافظی کردیم. همه مشغول استراحت کردن بودند و من هم خودم را به اتاقم رساندم و بعد از تعویض لباسهایم خوابم برد. (دو ساعت بعد) با صدای تلفنم از خواب بیدار شدم. 📩📩 ناشناس: نرگس خانم؟ من واقعا نمیتونم شمارو از فکرم بیرون کنم. میدونم شما هیچ حسی به من ندارین. من منتظرتون میمونم تا نظرتون عوض بشه. سلمان. ✉️✉️ با خواندن هر جمله ای انگار پتک محکمی توی سرم زده میشد. مگر من تکلیفش را مشخص نکردم؟ چرا دوباره حرفهای بی معنی اش را تکرار میکند؟ خودم را به سرعت به مادرم رساندم. نرگس: ماماننننننن... من از دست این خانواده چیکار کنم آخهه. مادرم که عصبانیت مرا دید با تعجب و نگرانی سمتم آمد. مادر: چیشده دخترم؟؟؟؟ کدوم خانواده؟ نرگس:من کلی حرف زدم به این آدم ناحسابی. حالا پیام داده میگه من منتظرت میمونم تا ازم خوشت بیاد دیوونه اینا شده سلمان؟؟ مادر:پناه بر خدا..شاید به خاطر اینه که نمیدونه نامزد داری عزیز مامان خودم به خالت میگم که بهش تذکر بده.. یا خودم بهش میگم. یه جوری حالیش میکنم مامان جان. نگران نباش. مادرم را در آغوش گرفتم‌. با بوییدن عطر تنش آرامش میگرفتم. مادر: بشین فداتبشم عروس کوچولوی مامان. دو تا چایی بیارم باهم بخوریم ببینم چه خبرا نرگس: چشمممم عشقم. شماره ی سلمان را مسدود کردم و تلفنم را کنار گذاشتم. بوی هل و گلاب چایی که به مشامم خورد لبخندی زدم. انگار مادرم چای را با یک فرمول جادویی دم میکند.آنقدر خوشمزه میشود که خستگی را از جانم بیرون میکند. با شنیدن صدای تلفنم دستم را دراز کردم و آن را برداشتم. 📩📩 اقا حیدر: سلاام علیکم بر حاج خانوم گل ما. خوبین؟ استراحت کردین؟ چه کردی با ما که اینجوری دلتنگتم بانو😞 ✉️✉️ لبخندی به پهنای صورتم زدم. این را از خنده ی ریز مادرم متوجه شدم. سرم را پایین انداختم و بعد از کلی قربان صدقه رفتن جواب دادم.اسمش را آقا حیدر نوشته بودم. هنوز نمیدانستم چه واژه ای برایش مناسب تر است. 📩📩 نرگس: سلام علیکم حاج آقای مهربون من. آره حسابی خوابیدم😎 شما استراحت کردین؟ نمیدونم کهه🙈 شما چه کردین من اینقدر دوستتون دارم. ✉️✉️ حتی از پشت گوشی هم لپ هایم از خجالت سرخ شده بود... تلفن خانه زنگ خورد. تلفن من هم همینطور.. به اتاقم رفتم که هم من هم مادرم بتوانیم راحت صحبت کنیم.... اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا