eitaa logo
همنشین مولا علی(علیه السلام)
8.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
680 ویدیو
26 فایل
اگر عاشق آقایی و به امیرالمومنین ارادت ویژه داری❤️ خوش اومدی💐😍 با شماییم با: ✔️آیات و روایات ✔️کلمات قصار ✔️حکایت ✔️ دلنوشته ✍️دریافت مطالب ارزنده شما🌺 @bamoola تبلیغات: @tablighat_hamneshin_moola ✅️ادمین تبلیغات @admin_drkanal 🖨کپی مجاز با صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند نکته طلایی درمورد فرزند پروری . . استادپناهیان اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 احساس شکسته شدن میکردم. از اینکه این حس لطیف و عاشقانه یکدفعه ای از بین رفت خیلی ناراحت شدم. چند قدمی که از خانه شان دور شدم صدای قدم های کس دیگری را کمی دور تر شنیدم. سعی کردم آرامشم را حفظ کنم و استرس نداشته باشم‌. به بهانه بستن بند کفش هایم آرام روی زمین نشستم و خودم را مشغول نشان دادم. زیرچشمی نگاهی به پشت سرم انداختم، با دیدن چهره ی حیدر جا خوردم و به سمت او برگشتم. خجالت میکشیدم بپرسم چرا دنبالم آمده اما باید دلیلش را می فهمیدم. نرگس: ببخشید جایی تشریف میبرین؟ با بنده امری دارین؟ آرام و شمرده گفت: واقعیتش نگرانتون شدم چون شیشه دستتون رو برید. خواستم به جبران کمکی که بهم کردین اونروز ،تا دم منزلتون مراقب باشم حالتون بد نشه. توی دلم گفتم: (نمیخوام واسه جبران اونروز بیای. یه وقت فاطمه جونتت ناراحت نشه اومدی دنبال یه غریبه. اصنننن دیگه نمیخوام ببینمت. با این قیافه مهربونه لعن*تی) نفس عمیقی کشیدم و گفتم: خیلی ممنونم، احتیاجی به جبران نیست. بفرمایید به مراسمتون برسین. خودم راه رو بلدم و میتونم برم. حیدر: به هرحال بنده تصمیم رو دارم‌. شما به راهتون ادامه بدین. بنده هم به راهم ادامه میدم. قیافه اش را شبیه بچه های بازیگوشی کرده بود که حرف، حرف خودشان بود. خنده ام گرفته بود، سری تکان دادم. گفتم: باشه هرطور راحتین. ادامه بدین. حیدر: بله چشم خیلی ممنون. احساس خوشایندی داشتم از اینکه نگرانم شده بود، اما وقتی یاد چهره دختری که او را عزیزم صدا می زد می افتادم گُر میگرفتم. نقشه ای به ذهنم رسید، لبخند مرموزی زدم و شروع کردم به دویدن. سرعتم را لحظه به لحظه زیادتر میکردم تا او کم بیاورد و دیگر پشت سرم نیاید. اما انگار از این حرفها پرروتر بود. سر کوچه مان که رسیدم نفسم بند آمد کمی خم شدم و نفس های عمیق و آرام کشیدم. خوشحال بودم از اینکه جا مانده و نتوانسته پشت سرم بیاید. نفس نفس زنان و در حالی که قفسه سینه اش به شدت بالا و پایین میرفت سر کوچه رسید. از حالی که داشت ترسیدم. انگار او هم ترسیده بود که اتفاق بدی افتاده باشد و به این دلیل است که فرار میکنم. چند لحظه که گذشت بلند شدم و چند قدم به سمتش برداشتم. نرگس: میگم که... حالتون خوبه؟ . . .
❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥 نفس هایش کم کم ریتم آرام تری به خود گرفت. چشمانش را باز و بسته کرد و گفت: من خوبم شما خوبین؟ چیزی شد که دویدین؟ خجالت میکشیدم از اینکه دلیل دویدنم را برایش بازگو کنم. میدانستم گونه هایم از خجالت رنگشان سرخ شده. سرم را پایین انداختم و گفتم: ببخشید که نگران شدین. حقیقتش حوصلم سر رفته بود گفتم زودتر برسم خونه. و از طرفی ام میخواستم شما ادامه ندین مسیرو و برگردین خونتون که همسرتون هم نگران نشن. چشمانش از تعجب گرد شد و درشت از همیشه به چشم می آمد. حیدر:همسرم؟ آهااا منظورتون فاطمه خانومه، ایشون خواهرم هستن بزرگوار. خیلی متشکرم ورزش خوبی بود اجبارا. لبخند روی صورتش نقش بسته بود. از اینکه فهمیدم فاطمه همسرش نیست در پوست خود نمیگنجیدم. از طرفی نمیتوانستم خوشحالی ام را نشان دهم. لبخندی به پهنای صورتم زدم. انگار تک تک سلول های بدنم داشتند لبخند می زدند و خوشحال بودند. نمیتوانستم به روضه برگردم پس ناچارا دل به خداحافظی کردن دادم. نرگس: خدا حفظشون کنه. من میرم دیگه با اجازتون شما هم برین به مراسمتون برسین. حیدر:خدا شمارو هم حفظ کنه،. التماس دعا. بفرمایید. نرگس: خدانگهدارتون. راه افتادم و به طرف خانه رفتم. تا وقتی که در را باز کردم همچنان سر کوچه ایستاده بود. هر لحظه از هیجان قلبم میخواست از قفسه سینه ام بیرون بزند. من عاشق شدم. آن هم چنین عشقی که آخرش را نمیدانم. اما حاضر نبودم پا پس بکشم، هرچه که هست عشق قشنگی است. دوست داشتم بدانم او چه حسی نسبت له من دارد. عشقم یک طرفه نیست؟ او هم مرا دوست دارد؟ . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30_ahd_01.mp3
1.82M
سلام امام زمان🥰❤️ آغاز روزم رو با سلام و صحبت باشما آغاز میکنم آقای خوبی ها . . اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
❤️ ⚘️ای پیامبر آنچه از کتاب (قرآن) به تو وحی شده است تلاوت کن».⚘️ کهف/سوره۱۸، آیه۲۷ اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام : مَن نامَ عَن عَدُوِّهِ أنبَهَتهُ المَكايِدُ . آن كه در برابر دشمنش به خواب غفلت فرو رود، نيرنگ‌ها او را بيدار مى‌كند. 📚غرر الحكم : ح ۸۶۷۲ اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
. . امروز مسابقه داریمااا چشماتون به کانال باشه چون هرروز مسابقه داریم و اولین پاسخ درست برندس🎁 . . هدیه فعال های کانال💪
. . برنده مسابقه آیدی زیر هستن👇 @raziazo اولین نفری که درست حدس زد🎁 . .