#قرآن_بخوانیم❤️
⚘️ای پیامبر آنچه از کتاب (قرآن) به تو وحی شده است تلاوت کن».⚘️
کهف/سوره۱۸، آیه۲۷
#قرآن
#هرروز_یک_صفحه
#ثواب
#نشر_حداکثری
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
مباحث احیای نهضت دعا برای امام زمان ق پنجم.mp3
3.44M
#اهمیت_و_آداب_دعا
🔻احیای نهضت دعا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🎙حجت الاسلام والمسلمین استاد #محمد_توحیدی
قسمت پنجم
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
🔹قال رسول الله صلي الله عليه و آله:
عليّ باب علمي ومبين لأمتي ما أرسلت به من بعدي، حبّه إيمان وبغضه نفاق.
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود:
على ـ عليه السلام ـ دروازه دانش من است و پس از من پيام هاى مرا براى امّتم تبيين مى كند. دوستی با او ایمان و دشمنی با او نفاق است.
📗اللئالي سيوطي : ج1 ص173
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
#غنی_شدن
🍃🍂 هرگاه فردے روزانه ۳۰ مرتبه
⇦ 《 لاحَول و لاقوة الا بالله 》بگوید
خداوند او را غنی گرداند
📚 گوهر شب چراغ ۱۸۷/۱
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
#رمان_جانان_من
#پارت۴۴
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
با احساس نگاهش آرام چشمم را باز کردم و نگاهی به حیدر انداختم.
دستش را زیر سرش گذاشته بود و به من خیره شده بود.
دستم را گرفته بود و نوازش میکرد.
من هم به طرف حیدر چرخیدم و چشمانم را باز کردم و از عمق وجودم لبخندی از آرامش زدم.
نرگس:خوبین؟
حیدر: الحمدلله عالی ام. و دارم خداروشکر میکنم بابت داشتنت کربلای من.
قلبم با سر و صدا میزد طوری که حس میکردم تمام دنیا صدایش را می شنود.
از شدت خوشحال بودنم گریه ام گرفته بود. قطره اشکی از گوشه ی چشمم پایین آمد.
حیدر نزدیک تر شد و دستش را دراز کرد و قطره ی اشکم را پاک کرد.
حیدر: دوست ندارم چشماتو گریون ببینم هیچ وقت باشه؟ناراحتت کردم؟
نرگس:چشم.نه ناراحت نیستم به خاطر خوشحالیه که گریم گرفت. منم از خدا ممنونم که تو رو وارد زندگیم کرد.
به نظرم تو همون نوری هستی که خدا توی زندگی من فرستاده.
دستش را روی صورتم گذاشت و نوازشم کرد.
حیدر: الحمدلله که دیدمت و عاشقت شدم.
نرگس: ممنونم که سر راهم قرار گرفتی. خداروشکر.نکنه دارم خواب میبینم؟
اگه خوابه دلم نمیخواد هیچ وقت بیدارشم.
حیدر: بیداره بیداریم عزیزم. لطف خدا شامل حالمون شده و سر راه هم قرار گرفتیم.
من برای او از خودم میگذرم و اون هم برای من از خودش میگذره و این فداکاریاس که باعث میشه عشق قشنگ تر بشه.
اینطوریه که تو مشکلات میشه به عشق تکیه کرد.
نرگس: میخوام امروز یه قولی بهم بدی.
حیدر: جانم چه قولی؟
نرگس: از الان تا آخرین روزی که زنده ایم و کنار همدیگه ایم دوستم داشته باشی، حتی اگه بد اخلاقی کردم و ناراحتت کردم.
و هیچ وقت پشت من و زندگیمونو حالی نکنی باشه؟
حیدر: قول میدم ان شاءالله.
توام به من قول میدی؟
نرگس: قول میدم هر لحظه بیشتر از قبل دوستت داشته باشم. و همه جوره کنارت باشم.
حیدر: دوستت دارم همسفرم.
نرگس: منم دوستت دارم نور زندگیم.
.
.
#رمان_جانان_من
#پارت۴۵
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
نور خورشید و نسیم خنکی روحم را نوازش میکرد. باور کردنی نیست من کنار مردی هستم که او را از جان خود هم بیشتر دوست دارم.
نرگس: به نظرم بهتر باشه برگردیم.
حیدر چشمانش را بسته بود و نفس هایش آرام و شمرده بود.کمی که دقت کردم دیدم خوابش برده.
تلفنم را از کیف دستی پر از اکلیل شیری ام در آوردم.
عکس گرفتم و با لبخند به حیدر خیره شدم.
یاد نقشه انتقامم افتادم و لبخند کشداری روی لبم نشست.
تلفن حیدر را همراه سویچ ماشینش برداشتم و آهسته آهسته خودم را پشت درخت تنومندی که گوشه ی باغ بود رساندم.
تنها چیزی که باقی مانده بود چادری بود که سر کرده بودم.
چند دقیقه ای گذشت...
حیدر به آرامی بلند شد و نشست.
کمی اینطرف و آنطرف را نگاه کرد و دنبال تلفن همراهش گشت.
وقتی چادر مرا روی زمین دید سراسیمه خودش را به آن رساند و برش داشت.
لبخندی روی لبش نقش بست.
صدایش را کمی بلند تر کرد و گفت:
نرگس خانم؟ داشتیم؟هنوز اول راهه از دست من فرار میکنینا..
آرام خندید.
نیشخندی روی لبش بود با کنجکاوی چشمانم را به حرکاتش دوختم .
حیدر: راستی اینجا پره حشره و ایناست گفتم در جریان باشین خانومم
این را که گفت خنده ام گرفت.
من از حشرات نمیترسم.البته اگر ملخ و عنکبوت را فاکتور بگیریم.
صدای بال بال زدن حشره ای توجهم را جلب کرد.
خدا خدا میکردم همان چیزی که فکرش را میکردم نباشد.
چشمانم را باز کردم و دیدم یک ملخ بزرگ روی تنه ی می پرد.
ناخودآگاه جیغ بلندی زدم و فرار کردم.
حیدر که اول جا خورده بود به طرفم دوید.
با دیدن چهره من خنده اش گرفته بود و به سختی خندیدنش را کنترل میکرد.
به حیدر که رسیدم نفس نفس میزدم و رنگم حسابی پریده بود.
نرگس: ق..ب..ول.. نیس..ت این..دفه...انت..قا..م میگی..رم.
با شنیدن با حرفم صدای خنده ی حیدر بلند شد و مرا در آغوش گرفت.
حیدر: نمیدونین چقدر بامزه بودین وقتی داشتین از دست حشره ای که نمیدونم چیه فرار میکردین..
نرگس:نخیرم.. من داشتم سکته میکردم اونوقت شما میخندی؟
میخواستم اذیتش کنم. وسایلش را دستش دادم و به حالت قهر چادرم را از او گرفتم و به طرف ماشین راه افتادم.
با تعجب نگاهی به من انداخت.
بعد از چند لحظه انگار تازه متوجه شده بود که چه اتفاقی افتاده.
خودش را به سرعت به من رساند.
حیدر: عه..عه..حاج خانوم از دست من ناراحت شدی؟ دلتون میاد؟ببخشید خب دست من نیست که شما بامزه ای.
ته دلم کلی قربان صدقه اش رفتم.
گوشه چشمی نازک کررم و گفتم:بلههه.
شما منو مسخره کردی من ناراحتم.
روبرویم ایستاد.
دستانش را دو طرف صورتم قرار داد.
سرم را بلند کردم و به چشمانی که عاشقش شدم نگاه کردم.....
30_ahd_01.mp3
1.82M
سلام امام زمان🥰❤️
آغاز روزم رو با سلام و صحبت باشما آغاز میکنم آقای خوبی ها
.
.
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
#قرآن_بخوانیم❤️
⚘️ای پیامبر آنچه از کتاب (قرآن) به تو وحی شده است تلاوت کن».⚘️
کهف/سوره۱۸، آیه۲۷
#قرآن
#هرروز_یک_صفحه
#ثواب
#نشر_حداکثری
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
⚠️ خیال میکردیم این کار از هر کس بر میآید...
☑️ حضرت آیت الله بهجت(ره):
▫️یکی از شعرای عرب درباره ی اهل بیت علیهم السّلام چنین سروده است:
📜 « مُشَرَّدُونَ نُفُوا عَنْ عُقْرِ دارِهِمُ کَأَنَّهُمْ قَدْ جَنَوْا ما لَیْسَ یُغْتَفَرُ (1) »
📃 چنان پراکندهاند و از منازلشان دور افتاده اند که گویی جنایت غیر قابل بخشش از آنان سر زده است.
▫️ آیا واقعا کار ما باید به جایی برسد که اوصیای پیغمبر علیهم السلام این قدر در میان ما خوار باشند؟!
ما امتحان خود را درباره ی امامانی که در میان مردم حاضر بودند، پس دادهایم، اگر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف هم ظهور کند، معلوم است که با او چه خواهیم کرد؟!
از سوء رفتار خود با امام اوّل تا یازدهم علیهم السّلام توبه نکردیم. آیا برای امام دوازدهم توبه میکنیم؟!
نقل شده که آقای زاهدی میگفت:
🔹 «برای تعجیل فرج دعا نکنید؛ زیرا دعا برای معصیت است، آیا میخواهید بیاید تا او را هم بکشیم!»
▫️ اگر بدانیم دعای ما اثر دارد و باز دعا نکنیم، مقصّریم؛
ولی خدا میداند اهل دعا چه کسانی هستند. خیال میکردیم این کار از هر کس بر میآید و کار عَجَزَه (افراد ناتوان و عاجز) است، ولی معلوم شد کار هر کس نیست، بله لقلقه ی زبان زیاد است و از هر کس بر میآید،
اما دعای حقیقی با شرایط دعا و اجابت آن بسیار اندک است!
⬅️ در محضر بهجت جلد اول نکته ۲۹۳
(1) بحار الانوار، ج۴۹، ص۲۴۲؛ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۶۶؛
🏷 #امام_زمان_عجّل_الله_تعالی
#ظهور
#دعا
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
🔹حضرت باقر عليه السلام فرمود:
هر كه به مردم درى از هدايت آموزد مثل پاداش ايشان دارد بدون اينكه از پاداش آنها چيزى كم شود و كسى كه به مردم درى از گمراهى آموزد مثل گناه ايشان دارد بدون اينكه از گناه آنها چيزى كم شود.
📗الکافي ج ۱، ص ۳۵
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5