#روایت_شاهچراغ
روایت سیزدهم
روایت غمبار به قلم نویسندهی شیرازی
✍رقیه بابایی
#بخش_سوم
روبروی ایوان بزرگ حرم یک خط طولی را تصور کنید ابتدای این خط حوض آب است بعد سایبان و فرش برای نشستن زوار بعد سقاخانه و در آخر قبور مطهر شهدای حمله سال گذشته به حرم وقتی به انتهای خط طولی رسیدید سمت راستتان حرم سید میر محمد و سید ابراهیم عليهما السلام است یعنی در این صحن علاوه بر بارگاه حضرت شاهچراغ علیه السلام بارگاه دیگری هم هست.
تروریست از راهرو وارد صحن شده و دقیقا جلوی سایبان و سقاخانه که پر از زائر است بیرون آمده همه با صدای تیراندازی متفرق شدهاند و فقط صدای جیغ زوار میآید حرم سمت راست تروریست است اما او میدود سمت چپ که قبور مطهر شهدا و امامزاده سید میر محمد عليه السلام است.
اگر چیزی که میگویند درست باشد که این حمله انتقام تروریستهای پارسال است که چهل روز پیش اعدام شدند گمان میکنم که شاید این فرد میخواسته خودش را به قبور شهدا برسد و اهانت کند!
کلیپی از پسر یکی از شهدای حرم منتشر شد که میگفت عصر دلم گرفته بود و تمنای شهادت از پدرم داشتم و خوابیدم و در رویایی صادقه دیدم که پدرم حرفی به من زد بیدار شدم و فهمیدم به حرم حمله شده و آمدم. تروریست هنوز مانده تا به قبور شهدا برسد. دقیقا همین لحظه است که قهرمان ماجرا وارد میشود!
یک جوان با لباس و شلواری طوسی رنگ با قدمهایی بلند و هر چه در توان دارد شجاعانه به سمت تروریست میدود و با لگدی محکم او را نقش زمین میکند و همزمان چند مرد و نیروی امنیتی میرسند و اسلحهاش را میگیرند و تمام!
وقتی شجاعت این جوان را میبینم مثل همه تحسینش میکنم و کمی از غرور جریحهدارم ترمیم میشود و میگویم کاش این قهرمان را بیشتر بشناسم. نیمه شب معرفیاش میکنند؛ جوانی است از نیروهای خدماتی حرم که خودجوش میان معرکه آمد و اوج ماجرا را پیروزمندانه رقم زد و جاودانه شد.
سه ساعت بعد از این اتفاق در حرم باز شده و آرامش بازگشته اما قلبم آرام نیست! دل تنگ حرمم و پر از بغض مثل کسی که به او بر خورده باشد! چشمهایم را میبندم تا بخوابم اما میدانم تا آن انتقام سخت وعده داده شده ساعت یک و بیست گرفته نشود، من خوابم نخواهد برد و آرام نخواهم شد!
🍃پایان
#شیراز_تسلیت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI