#گعده_نهم
#یادداشت_ششم
#همنویسی_غدیر
#نعیمه_وافی ( باران)
🖌درد دل
دلم می خواهد و می گوید درباره "غدیر" بنویسم
اما مگر عقل ناقصم، فکر و ذهن درگیرم و دستان ناتوانم می توانند !؟
گفتن و نوشتن درباره غدیر، توانی می خواهد به عظمت تاریخ، معرفتی می خواهد به وسعت هستی، درکی می خواهد به بلندای آسمان...
و مگر من بی سروپا در خود چنین توان و معرفت و درکی می بینم !؟
حاشا و کلا
آن روز رسول مهربان بشر، دستان امام مهربان را رو به آسمان، بالا برد تا امروز، من، دست بسته بر زمین نمانم !
اما
اما من...
در برهوتی از شناخت صحیح و دقیق آن اتفاق ناب دست و پا می زنم !
چند روزی به یادآوری آن واقعه و آن عهد راستین و ماندگار نمانده و من، تنها به نوشتن سطرهایی ناقابل بسنده می کنم !
و غافلم از نزدیک کردن بیش از پیش خود به آن الگوهای حقیقی زندگی دنیا و آخرت !
مولای مقتدر و مظلوم جهان !
عاجزانه از محضر نورانی ات تمنا می کنم :
دریاب این گمشده را
این وامانده در اسارت نفس سرکش را 🤲
پایان
#گعده_دهم
#یادداشت_هشتم
#هم_نویسی_در_پاسداشت_مرحوم_فرجنژاد
#نعیمه_وافی ( باران)
🖌مرد علم در میدان عمل
بله، قبول دارم، درست است، عنوان یادداشتم تکراری ست،
ولی
آیا شهید عزیز و سعید، مرحوم استاد فرج نژاد به راستی نمونه بارز و درخشان این عنوان نبود!؟
عمر کوتاه حیات جهادی و جاویدانش سرشار از نمونه های زیبا و اثرگذار این عنوان (مرد علم...) است...
پس
گوارایش باد پاداش عظیم و شهد شیرین شهادت
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا... (عنکبوت، ۶۹)
و خدای مهربان صبر جمیل و اجر جزیل دهد به والدینش و والدین شان
در این غم بزرگ و ناگهانی از دست دادن عزیزانشان
زندگی، بی خطر تو را می خواست
خالی از بال و پر، تو را می خواست
تو کنار فرشته ها آرام
پیر می شد پدر، تو را می خواست...
پایان