#حساب_کتاب
" کار من بود، دستم خورد، ببخشید..."
- کودکتان این را زمانی به زبان آورد که گلدان شیشهای که دوستش داشتید را، سهواً شکسته بود...
و شما در حالی فریاد کشیدید؛ که نه چشمتان معصومیتش را دید و نه گوشتان صدق در گفتارش را شنید!
شما با این کار، اولین خشت از دیوار اعتمادی، که بنا بود دیگران در آینده به آن تکیه کنند را کج گذاشتید...
خوب میدانید، هیچکس به دیوار کج تکیه نمیکند!
▪️خشت اول همان باوریست که به اشتباه در او شکل گرفت؛
حالا فرزندتان در همین زمان کوتاه، از عکسالعمل شما میآموزد که با بیان حقیقت، سرزنش، تنبیه و تحقیر میشود،
او با این تجربه، دیگر نه تنها حقیقت را بیان نمیکند بلکه در ذهنش جستجو میکند که اشتباهش را به گردن چه کسی بیندازد، طبیعیتر است!
▪️پدر و مادر عزیز؛
شاید این آخرین جملهٔ صادقانهای باشد که از زبان كودکتان شنیدید!
حالا کدام یک دوستداشتنیتر هستند؟!..
گلدانی که شکست!
یا روحِ معصومی، که حالا پایش به بیراههٔ دروغ باز شده؟!
حوزه ۳۵۵امام حسن مجتبی (ع)
★پیک شماره 37
#حساب_کتاب
💥شنیدی فلانی پشت سرت چی گفت؟
و شما با گفتن همین جملات، چند ورود ممنوع را تا انتها رفتید⛔️...
- شاید او در آن لحظه عصبانی بوده و حرفی زده! از کجا معلوم که الان از حرفهایش پشیمان نشده باشد!
و شما آنچه را که شنیده بودید با همان حرارت انتقال دادید و ناخواسته، آتش بیار معرکه شُدید...
•← گاهی باید شبیه آتشنشان، شعله های خشم را در همان ابتدا خاموش کرد تا به جان انسان دیگری سرایت نکند!
- شاید قصد شما این بوده که او را از آنچه پشت سرش اتفاق افتاده، آگاه کنید؛ اما به چه قیمتی؟!...
به قیمت کاشتن بذر کینه در قلب یک انسان؟
✓ بهتر است به راه حلی فکر کنید که؛ هم رابطهٔ دو دوست را اصلاح میکند،
هم توشهای برای سفر به آخرت است،
و از همه مهمتر، #لبخند_خدا را دربردارد☀️
★حوزه مقاومت بسیج 351امام محمد باقر (ع)