eitaa logo
همسفرتاخدا
810 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
830 ویدیو
10 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم کانال همسفرتاخــدا برای آمادگی مجردهاوخودسازی متاهل هاتاسیس شده✅ مطالب روزانه کم تبلیغ تبادل ومطالب متفرقه نداریم❌ ادمین کانال؛https://daigo.ir/secret/7173629350 دل هرکی با یاری خوشه.! #دلِ_ما_با_حسینِ...❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ جلسه اول که با هم صحبت کردیم را آورده بود و قبل از اینکه صحبت کند پلاکش را نشانم داد و گفت من اول از همه این برایم است تا شما با شرایط شغلی ام کنار بیایید... چون آدم در این راه یک می خواهد تا مانعش نشود.  @hamsafar_TA_khoda 💠▫️حضرت زهـرا(س)فرمودند:👇 ✓بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و✓ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با مهــــربان و بخشنده اند.❤️ 🌹▫️و از با ارزشمندترین زمان خود بود چرا که در بخشش محبت به من هیچ خساست و غروری به خرج نمی داد و بسیار در بذل و بخشش مهر و عشــــق به دست و دلباز بود. 🌹▫️تا جایی که وقتی برای به بازار و یا به گردش و مسافرت می رفتیم اجازه نمی داد هیچ وسیله ای را من کمکش بیاورم ... چیزهایی هم که خریده بودیم یا به همراه داشتیم را هم خودش می آورد 🌹▫️می گفت: برای من خیلی زشت است که در کنار باشم و همسـرم حتی یک پاکت را همراه بیاورد 🌹▫️برای جایگاه اهمیت ویژه ای قائل بود و این کار را با عشــــق و خواست قلبی خودش و نه به اجبار یا اصرار من انجام می داد✔️ 🌹▫️می گفت: خانمم شما فقط موا‌ظب و باش .حتی هم علی اکبرمان را بغل می کرد و هم وسایل را می برد.. 🌹▫️جزئیات علیرضا به حدی به من و زیاد بود که همیشه رفتارش برایم تعجب آور بود .اما همین رفتارهای زیبای باعث می شد در وجود هردویمان آنچنان ریشه کند که تا سالیان سال هم از آن عشــــق و علاقه ذره ای کم نشود. 🌹▫️ که هنــــوز با روزگار را سپری می کنم ... 🌷
هدایت شده از کانال کمیل
...شب که پلک هایم رفت روی هم، ام را در آورد. برای که بلند شدم، خندید و گفت: خانوم اینجوری نگیریا، حلقت رو در بیار و دستت رو بشور ... دور انگشتم (زیر حلقه) نوشته بود: . گفتم: وای سعید من اینو چطوری کنم؟ ... 🌷
🌷سیره شهدا 💕 جواد به خانواده میورزید و شماره همسـرش را در گوشی به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود، می گفت این شماره اینه ڪه در هفت آســمان و دو عـالم یڪ نفر من نمیشه ❤️ 🌷 💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
📚برشی از کتاب یادت_باشد: 🌷کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: ع روس خانم مهریه رو که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ 🌷به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، 🌷حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه 🌷بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! 🌷حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 🔺 کتاب سراسر عاشقانه رو حتما مطالعه بفرمایید. حمید_سیاهکالی_مرادی🌷 💕 @hamsafar_TA_khoda 💕