◎﷽◎
| #صداى_پدر_و_مادرتان_را_بشنويد
پسرك در حالى كه از خانه دور شده بود ،
چشمش به شىء درخشانى افتاد كه
در آن سوى خط راهآهن مىدرخشيد.
به سوى آن رفت ... او يك سكه پيدا كرده بود.
با خوشحالى سكه را برداشت و براى آنكه
با آن چيزى بخرد ، به راه افتاد.
وقتى مىخواست از ريل عبور كند ،
سكه از دستش رها شد و بين سنگريزهها
و ريل راهآهن افتاد.
كودك مصمم بود سكه را به دست بياورد ،
بنابراين روى ريل نشست تا سكه را هر طورى
كه شده از زير ريل بيرون بكشد .
در همين لحظهها كه كودك روى ريل نشسته
بود ، مادر صداى سوت قطار را شنيد كه نزديك
مىشد .
كنار پنجره رفت تا از فرزندش بخواهد
به داخل خانه برگردد ، اما ديد كه فرزندش
روى ريل نشسته است و به صداى سوت قطار
توجهى نمىكند !
سرآسيمه از خانه بيرون آمد تا فرزندش را
از روى ريل كنار بكشد ، اما با فرزندش خيلى
فاصله داشت و ممكن نبود بتواند زودتر از قطار
به فرزندش برسد. در همين لحظه بود كه تمام لحظاتى را كه او با فرزندش گذرانده بود ،
جلوى چشمانش ظاهر شد ...
ناگهان او تصميم بزرگی گرفت
به جاى اينكه به سمت كودك خود بدود ،
روى ريل ايستاد و خواست هرطور كه شده
قطار را متوقف كند.
او در حالى كه بلند فرياد مىزد ،
از پسرش مىخواست تا زودتر از روى ريل
كنار برود ، ولى كودك همچنان بدون توجه به
فريادهاى مادرش در تكاپوى يافتن سكه بود ...
راننده قطار با ديدن زن بلافاصله ترمز را كشيد،
اما #ديگر_دير_شده_بود ... (⚠️)
قطار به بهاى خون مادر ، در چند قدمى كودك ايستاد ...
| #مــبادا ما نيز همچون كودكى باشيم
كه به بهانه سكهاى ، مادر و پدرمان را در حالى
كه با تمام وجود براى ما و بهخاطر ما از خودشان
گذشته و مىگذرند ، ناديده بگيريم . |
#عاقلانرااشارهایکافیست
@hamsafar_TA_khoda
___________________