🔰 #همسفر_شهدا
🕊آخرین روزهای سید
✅سید رو بردیم #بیمارستان_امام_خمینی. آنها هم بیماری #مننژیت را تأیید کردند. مننژیت مغزی، علت آن را هم "آلودگی ناشی از آب آلوده و گرد و غبار" مناطق عملیاتی جنوب دانستند. بعد هم گفتند: باید هر چه سریعتر در بخش آیسییو بستری شود اما اینجا تخت خالی نداریم!
❇️عجیب بود. آن شب به تمام بیمارستانهای دولتی و خصوصی تماس گرفتیم. هیچ تخت خالی در آیسییو وجود نداشت!
✳️بالاخره در #بیمارستان_شهدای_یافت_آباد تخت خالی مهیا شد. سید را سریع به آنجا منتقل کردیم
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #همسفر_شهدا
🕊پرواز را به خاطر بسپار، پرنده رفتنی است
✅تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۸۸ بود. صبح زود به همراه #شهید_حمید_رضا_اسداللهی رفتیم به سمت #بیمارستان_شهدای_یافت_آباد.
🔸هنوز زیاد دور نشده بودیم که خبر پرواز سید رو بهم دادند
❇️دیگه حال خودم را نمیفهمیدم. داد می زدم و علیرضا را صدا میکردم. هر چه حاج حمید دلداریام میداد بی فایده بود.😭
🔹هنوز باورم نمی شد. بلافاصله به بخش رفتیم. تخت سید خالی بود. گفت: او را برده اند #سردخانه
✳️پاهایم سُست شد. عرق سردی روی پیشانیام نشست. نمیدانستم چه کنم. نشستم روی زمین. تمام خاطراتش از کودکی تا حالا در جلوی چشمانم بود.
🕊 #خداحافظ_رفیق
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
همسفر شهدا
🔰 #همسفر_شهدا 🕊پرواز را به خاطر بسپار، پرنده رفتنی است ✅تاریخ ۲۹ مرداد ۱۳۸۸ بود. صبح زود به همراه
🔰 #همسفر_شهدا
✅حال و روز خود را نمی فهمیدم. انگار در این دنیا نبودم. مثل آدم هایی که شوکه شده اند همینطور کنار #بیمارستان_شهدای_یافت_آباد نشسته بودم.
❇️تمام خاطرات علیرضا از بچگی و از دوران مدرسه و ... در ذهنم مرور می شد. اصلا نفهمیدم چطور برگشتم خانه.
✳️مدتی بود احساس میکردم #برادر خوب چه نعمت بزرگی است. تازه به عنوان یک همزبان، یک یار خوب او را شناخته بودم. خوشحال بودم که بعد از پدر یک همدم پیدا کردهام. تازه فهمیدم که داغ برادر خیلی سخت است.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی