🔰 #همسفر_شهدا
✅هنگام #خاکسپاری بود و نگاه آخر. نگران شاگردان سید بودم. گفتم : اینها را ببرید عقب. طاقت ندارند. از صبح تا حالا اشک می ریزند. پس از یک ساعت، سید به خاک سپرده شد.
❇️یکی از طلبههای #حوزه همان موقع از راه رسید. خیلی عجیب ناله و گریه میکرد. خودش را میزد. بعد هم آمد جلو و خودش را روی مزار سید انداخت. حالت عادی نداشت. به یکی از دوستان گفتم: کمکش کنید. او را ببرید عقب.
✳️در حالتی که از خود بی خود شده بود آمد پیش من. گفت: سید خیلی حق گردن من داره من رو برد #کربلا ، من رو با #شهدا آشنا کرد. اما من...
🔸در حالی که گریه میکرد ادامه داد: امروز صبح میخواستم بیام برای تشییع. اما خیلی خسته بودم. خوابم بُرد. در عالم خواب سید را دیدم. آمد و فریاد زد: پاشو، گرفتی خوابیدی! #امیرالمومنین علیه السلام تشریف آوردند تشییع جنازه من!
🔹من هم از خواب پریدم. وقتی آمدم دیر شده بود. شما رفته بودید.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی