🔰 #همسفر_شهدا ✅سلام همسفر شهدا ✅سلام سید علیرضا 🌸دوباره ۱۷ تیر ماه رسید و یاد خاطراتی که در نبودنت برایم کوه غم شده ، بلکه بغضی شده که راه گلو را بر من بسته😔 🌺اگر بودی برایت جشن تولد ۳۱ سالگی تو را می گرفتم ، مثل آخرین جشن تولدت که شمع ۲۲ سالگی بر آن نقش بسته بود. 🌼راستی حالت چطوره؟ دیگه سراغی از ما نمی گیری؟ نکنه قهر کردی؟ ولی تو اهل قهر نبودی و کسانیکه با تو خصومت داشتند را هم جذب #مسجد و #بسیج می کردی. 🌹سید جان ، از رفیقت چه خبر؟ #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری رو میگم ، همون که از #فلافل_فروشی جذبش کردی و رفت تا بی نهایت. 🌻از #شهید_حمید_رضا_اسداللهی ، خواهر زاده ات خبر داری؟ ▫️سلام ما رو به همشون برسون و سخت دلتنگ شما و رفقا هستیم 💐سید جان دلم هواتو کرده بگو چه چاره کنم؟ همدم روزهای نوجوانی ام ، آیا رواست بر من که سنگ قبری را در آغوش بگیرم؟😭😭😭 🍃 #شهدا_گاهی_نگاهی 🍃 🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی ♦️زندگینامه در وبلاگ «همسفر شهدا» http://hamsafarshohada.blog.ir

🔰 #دل_نوشت 🌸باز هم ۱۷ تیر ماه رسید و چه زود یک سال دیگر هم سپری شد. 🔹#تولدت_مبارک استاد عزیزم چراغ راه زندگیم سید علیرضا جان. 🌺در هر مشغله و هر مکان و هر زمان که باشم هیچگاه تولدت یادم نخواهد رفت زیرا تولدت تولد دوباره من است. 🌼حال که سختی های گذشته به لطف خداوند و نگاه #اهل_بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و همراهی شما شهیدان سپری شده سختی ها و آزمایش های جدیدی پیش روی ماست و چشم امید ما سوی دستان پر مهر شما عزیزان است. 🌸امید دارم همیشه شما را در لحظه لحظه ی زندگیم کنار خویش حس کنم و دست یاریتان را قدر دان باشم. 🔸دعا کنید که ما چون شما #شهدا در زندگی روزمره دنیایی گم نشویم و با روی سپیدی نزد شما خوبان بیاییم 💐دوستتان داریم و به یادتان هستیم ، به یادمان باشید 💠 #شهدا_گاهی_نگاهی 👈ارسالی از اعضای محترم کانال 🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی

🌷 #شهید_میثم_نجفی 🍃ولادت : ۶۷/۲/۱۰ - تهران 🍂شهادت : ۹۴/۹/۱۰ - حلب سوریه 🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای امامزاده بی بی زبیده قرچک 🔰 #لقمه_حلال 🌸قبل از ورود به #سپاه همراه پدر #گچکاری می کرد. 🌺در بین کار کمی استراحت می کرد و یا چایی می خورد. 🌼به خاطر همین موضوع همیشه یک ساعت بیشتر کار می کرد تا #مدیون صاحبکار نشود و #لقمه_حلال کسب کند. 💠 #شهدا_گاهی_نگاهی

🔴👈ابراهیم هادی گفت: به همان کسی که فرزند شما را به اینجا رساند. به #امام_رضا علیه السلام 🔹از خواب پریدم. اصلا شرایط مالی خوبی نداشتم با خودم گفتم: چطور رضا را به مشهد ببرم. 🔸صبح فردا به جامعه القرآن آمدم. خوابم را برای مسئول موسسه تعریف کردم. گفت: انشاالله خیر است. حتما برو مشهد. 🔹گفتم: آخه شرایط مالی نداریم. از طرفی چند بار تا حالا این بچه را بردم مشهد اما تغییری نکرده. 🔸روز بعد خبر دادند که از طرف سازمان تبلیغات،‌ چند نفر از اعضای هیئت را به مشهد می‌برند. 🔹ما هم اسم نوشتیم. چند روز بعد،‌به طرز عجیبی نام ما هم در قرعه‌کشی برای مشهد انتخاب شد! 🔸مسئول موسسه گفت: اگر خدا بخواهد شرایط سفر جور می‌شود. این بار که مشهد رفتی به امام رضا بگو من را ابراهیم هادی فرستاده. 🔹هفته بعد ناباورانه در حرم امام رئوف بودم. همراه با پسرم رضا که مشکل حرکتی داشت. 🔸رو به حرم آقا گفتم: من رضا را خدمت شما آوردم. من حواله شده از طرف #شهید_ابراهیم_هادی هستم. هرطور صلاح می‌دانید ... 🔹به لطف خدا و عنایان امام رضا علیه السلام بعد از سفر #مشهد ، حال پسرم خوب شد. 📝منبع : خبرگزاری میزان 💠 #شهدا_گاهی_نگاهی