هدایت شده از کانال کمیل
#دلنوشته_ارسالی
بسم رب الشهدا والصدیقین
اوایل شناختم از شهدا بود و تازه داشتم به درک راه شهدا میرسیدم
تو کلاس های عقیدتی سیاسی که داشتیم , مربی روحانیمون آخر کلاس چند جمله پای تخته سیاه نوشت و از بچه ها خواست درموردش فکر کنن...
واقعا چه جملاتی بودن...باید باطلا مینوشتشون...
#خدابامن_است
#اومرامیبیند
#من_درمحضراوهستم
من به محض دیدن این جملات یاد زندگی نامه شهید #ابراهیم_هادی افتادم😔
#خدابامن_است
کسی که به درک این جمله برسه دیگه از هیچ گرفتاری یا مانعی ترسی نداره ...
و بایک الله اکبر مثل ابراهیم از سد مشکلات میگذره چون این جمله رو #درک کرده و #توکلش_واقعیه
#اومرامیبیند
وقتی بدونیم خدا مارو میبینه آیا دنبال نگاه مردم میریم ؟
وقتی بدونیم نگاه خدا به اعمال ماست چطور زندگی میکنیم!؟
یادش بخیر داش ابرام میگفت
مشکل کارهای ما اینه که واسه رضای همه کار میکنیم بجز خدا...
#من_درمحضراوهستم
وقتی بتونی بادلت درک کنی که تو محضر خدا هستی و #عالم_محضرخداست آیا میتونی دست از پا خطا کنی!؟
خدا میگه من میبینمت!!!!چطور میتونی نگاه خدا به خودتو ببینی و باز گناه کنی!!؟؟
چطور میتونی نگاه خدا به خودتو ببینی و باز نگاهت به سمت نامحرم بره
نگاه خدا به خودتو ببینی اما باز به خلق خدا که گوشه خیابون افتاده بی توجه باشی!؟
کجایی داش ابرام که زندگیت برپایه رضایت خدا بود
از لحظه تنبیه چشمات تا کمک به ضعفا
از شکست نفست تا عبد خدا بودن
از غافل نبودن نگاه خدا تا دنبال دیده شدن برای خدا
گمنامی رو انتخاب کردی تا خدا خریدارت بشه...
از ریا به دور بودی تا بخدا نزدیک بشی
کجایی پهلوون 😔
کجایی برادر که ببینی راهت رو هنوز خیلیا درک نکردن 😔
#نگاه_خدا
#نگاه_امام_زمان
#نگاه_شهدا
به اعمال ماست...
رهرو شهدا بودن با دوتا عکس شهدایی و چنتا جمله تاثیر گذار نیستا...
رهرو واقعی شهدا زندگیش شهداییه
یاعلی
@SALAMbarEbrahimm
#با_دقت_بخوانید
(ارسالی )دی ماه 97
در شُرف ازدواج بودم جوانی مُتدین و با ایمان رسماً به خواستگاریم آمد...
همه چیز خوب بود ، اهل ایمان و آشنا به مبانی دینی ، ولایت مدار ، و در یک کلام همه چیز تمام✅
چند هفته به آشنایی و تحقيقات گذشت ، اما ته دلم راضی نبودم ...😔
انگار دلشوره داشتم ...😢
شخص مذکور در طی چند روز خیلی با من صمیمی و خودمانی شد و این قضیه مرا رنج می داد 😞
و هم باعث تعجبم شده بود!!!😳
با اینکه نامحرم بودیم برایم پست های عاشقانه می فرستاد وقتی اعتراض می کردم می گفت ما دیگر قرار است ازدواج کنیم اشکالی ندارد نگران نباش گناه ندارد...
دلم آشوب بود خیلی آشوب ....
یه جای کار می لنگید...
از #ابراهیم_هادی فقط یک اسم
می دانستم و یک کتاب که مدتها پیش مثل همه #شهدا کتابش را مطالعه کرده بودم...
ناگهان چیزی در دلم گفت به شهید هادی توسل کن کمکت می کنه...
با دلی آشوب و نگران رو به قبله نشستم
ظهر یک پنجشنبه زمستانی
از ته دل فاتحه ای خواندم
اشکم جاری شد 😭
به ابراهیم گفتم: در کتابت خوانده ام تو هم خیلی مرد بودی و هم خیلی غیرتی
در حقم برادری کن تا به باطن حقیقی این مرد به #ظاهر_با_ایمان پی ببرم...😤
شب هنگام دوباره دلم گرفت از این سر در گُمی...😔
پیام های خواستگارم رو دوباره مرور کردم از اول تا آخر ، ناگهان پیامی مرا به خود جلب کرد
یک پیام عاشقانه که فُروارد شده بود و آی دی فرستنده داشت ، پیامی که هفته پیش ارسال شده بود و من متوجه نکته ای در آن نشده بودم
کسی انگار بهم می گفت با صاحب پیام صحبت کن چاره مشکلت را خواهی یافت.
سر صحبت باز شد...
صاحب آی دی کسی نبود ، جز دوست دختر خواستگار به #ظاهر_متدین_و_مذهبی من😒
همه چیز روشن شد ، واضح و آشکار به روشنی آینه...
ابراهیم در حقم برادری کرد و جلوی یک عمر حسرت ، بدبختی و پشیمانی مرا گرفت...
واز همان روز من برادر واقعی خودم را پیدا کردم....😭
#شهدا_حواسشون_به_همه_چیز_هست...
نکته:از این دست آدما کم نیستن
💢به #ظاهر مذهبی و معتقد
#دختر یا #پسرم نداره تو جفتشون مذهبی نما پیدا میشه ، وقتی که خرشون از پل گذشت میشن همون آدم سابق 😒
مواظب باشید گول ظاهر آدما رو نخورید.👉
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#با_دقت_بخوانید
در شُرف ازدواج بودم جوانی مُتدین و با ایمان رسماً به خواستگاریم آمد...
همه چیز خوب بود ، اهل ایمان و آشنا به مبانی دینی ، ولایت مدار ، و در یک کلام همه چیز تمام✅
چند هفته به آشنایی و تحقيقات گذشت ، اما ته دلم راضی نبودم ...😔
انگار دلشوره داشتم ...😢
شخص مذکور در طی چند روز خیلی با من صمیمی و خودمانی شد و این قضیه مرا رنج می داد 😞
و هم باعث تعجبم شده بود!!!😳
با اینکه نامحرم بودیم برایم پست های عاشقانه می فرستاد وقتی اعتراض می کردم می گفت ما دیگر قرار است ازدواج کنیم اشکالی ندارد نگران نباش گناه ندارد...
دلم آشوب بود خیلی آشوب ....
یه جای کار می لنگید...
از #ابراهیم_هادی فقط یک اسم
می دانستم و یک کتاب که مدتها پیش مثل همه #شهدا کتابش را مطالعه کرده بودم...
ناگهان چیزی در دلم گفت به شهید هادی توسل کن کمکت می کنه...
با دلی آشوب و نگران رو به قبله نشستم
ظهر یک پنجشنبه زمستانی
از ته دل فاتحه ای خواندم
اشکم جاری شد 😭
به ابراهیم گفتم: در کتابت خوانده ام تو هم خیلی مرد بودی و هم خیلی غیرتی
در حقم برادری کن تا به باطن حقیقی این مرد به #ظاهر_با_ایمان پی ببرم...😤
شب هنگام دوباره دلم گرفت از این سر در گُمی...😔
پیام های خواستگارم رو دوباره مرور کردم از اول تا آخر ، ناگهان پیامی مرا به خود جلب کرد
یک پیام عاشقانه که فُروارد شده بود و آی دی فرستنده داشت ، پیامی که هفته پیش ارسال شده بود و من متوجه نکته ای در آن نشده بودم
کسی انگار بهم می گفت با صاحب پیام صحبت کن چاره مشکلت را خواهی یافت.
سر صحبت باز شد...
صاحب آی دی کسی نبود ، جز دوست دختر خواستگار به #ظاهر_متدین_و_مذهبی من😒
همه چیز روشن شد ، واضح و آشکار به روشنی آینه...
ابراهیم در حقم برادری کرد و جلوی یک عمر حسرت ، بدبختی و پشیمانی مرا گرفت...
واز همان روز من برادر واقعی خودم را پیدا کردم....😭
#شهدا_حواسشون_به_همه_چیز_هست...
نکته:از این دست آدما کم نیستن #به_ظاهر_مذهبی_و_معتقد
مواظب باشید گول ظاهر آدما رو نخورید.
#مذهبینماها درکمین شما مذهبیان...