eitaa logo
همسفرتاخدا
833 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
895 ویدیو
10 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم کانال همسفرتاخــدا برای آمادگی مجردهاوخودسازی متاهل هاتاسیس شده✅ مطالب روزانه کم تبلیغ تبادل ومطالب متفرقه نداریم❌ ادمین کانال؛https://daigo.ir/secret/7173629350 دل هرکی با یاری خوشه.! #دلِ_ما_با_حسینِ...❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال کمیل
بسم رب الشهدا والصدیقین اوایل شناختم از شهدا بود و تازه داشتم به درک راه شهدا میرسیدم تو کلاس های عقیدتی سیاسی که داشتیم , مربی روحانیمون آخر کلاس چند جمله پای تخته سیاه نوشت و از بچه ها خواست درموردش فکر کنن... واقعا چه جملاتی بودن...باید باطلا مینوشتشون... من به محض دیدن این جملات یاد زندگی نامه شهید افتادم😔 کسی که به درک این جمله برسه دیگه از هیچ گرفتاری یا مانعی ترسی نداره ... و بایک الله اکبر مثل ابراهیم از سد مشکلات میگذره چون این جمله رو کرده و وقتی بدونیم خدا مارو میبینه آیا دنبال نگاه مردم میریم ؟ وقتی بدونیم نگاه خدا به اعمال ماست چطور زندگی میکنیم!؟ یادش بخیر داش ابرام میگفت مشکل کارهای ما اینه که واسه رضای همه کار میکنیم بجز خدا... وقتی بتونی بادلت درک کنی که تو محضر خدا هستی و آیا میتونی دست از پا خطا کنی!؟ خدا میگه من میبینمت!!!!چطور میتونی نگاه خدا به خودتو ببینی و باز گناه کنی!!؟؟ چطور میتونی نگاه خدا به خودتو ببینی و باز نگاهت به سمت نامحرم بره نگاه خدا به خودتو ببینی اما باز به خلق خدا که گوشه خیابون افتاده بی توجه باشی!؟ کجایی داش ابرام که زندگیت برپایه رضایت خدا بود از لحظه تنبیه چشمات تا کمک به ضعفا از شکست نفست تا عبد خدا بودن از غافل نبودن نگاه خدا تا دنبال دیده شدن برای خدا گمنامی رو انتخاب کردی تا خدا خریدارت بشه... از ریا به دور بودی تا بخدا نزدیک بشی کجایی پهلوون 😔 کجایی برادر که ببینی راهت رو هنوز خیلیا درک نکردن 😔 به اعمال ماست... رهرو شهدا بودن با دوتا عکس شهدایی و چنتا جمله تاثیر گذار نیستا... رهرو واقعی شهدا زندگیش شهداییه یاعلی @SALAMbarEbrahimm
(ارسالی )دی ماه 97 در شُرف ازدواج بودم جوانی مُتدین و با ایمان رسماً به خواستگاریم آمد... همه چیز خوب بود ، اهل ایمان و آشنا به مبانی دینی ، ولایت مدار ، و در یک کلام همه چیز تمام✅ چند هفته به آشنایی و تحقيقات گذشت ، اما ته دلم راضی نبودم ...😔 انگار دلشوره داشتم ...😢 شخص مذکور در طی چند روز خیلی با من صمیمی و خودمانی شد و این قضیه مرا رنج می داد 😞 و هم باعث تعجبم شده بود!!!😳 با اینکه نامحرم بودیم برایم پست های عاشقانه می فرستاد وقتی اعتراض می کردم می گفت ما دیگر قرار است ازدواج کنیم اشکالی ندارد نگران نباش گناه ندارد... دلم آشوب بود خیلی آشوب .... یه جای کار می لنگید... از فقط یک اسم می دانستم و یک کتاب که مدتها پیش مثل همه کتابش را مطالعه کرده بودم... ناگهان چیزی در دلم گفت به شهید هادی توسل کن کمکت می کنه... با دلی آشوب و نگران رو به قبله نشستم ظهر یک پنجشنبه زمستانی از ته دل فاتحه ای خواندم اشکم جاری شد 😭 به ابراهیم گفتم: در کتابت خوانده ام تو هم خیلی مرد بودی و هم خیلی غیرتی در حقم برادری کن تا به باطن حقیقی این مرد به پی ببرم...😤 شب هنگام دوباره دلم گرفت از این سر در گُمی...😔 پیام های خواستگارم رو دوباره مرور کردم از اول تا آخر ، ناگهان پیامی مرا به خود جلب کرد یک پیام عاشقانه که فُروارد شده بود و آی دی فرستنده داشت ، پیامی که هفته پیش ارسال شده بود و من متوجه نکته ای در آن نشده بودم کسی انگار بهم می گفت با صاحب پیام صحبت کن چاره مشکلت را خواهی یافت. سر صحبت باز شد... صاحب آی دی کسی نبود ، جز دوست دختر خواستگار به من😒 همه چیز روشن شد ، واضح و آشکار به روشنی آینه... ابراهیم در حقم برادری کرد و جلوی یک عمر حسرت ، بدبختی و پشیمانی مرا گرفت... واز همان روز من برادر واقعی خودم را پیدا کردم....😭 ... نکته‌:از این دست آدما کم نیستن 💢به مذهبی و معتقد یا نداره تو جفتشون مذهبی نما پیدا میشه ، وقتی که خرشون از پل گذشت میشن همون آدم سابق 😒 مواظب باشید گول ظاهر آدما رو نخورید.👉 💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
در شُرف ازدواج بودم جوانی مُتدین و با ایمان رسماً به خواستگاریم آمد... همه چیز خوب بود ، اهل ایمان و آشنا به مبانی دینی ، ولایت مدار ، و در یک کلام همه چیز تمام✅ چند هفته به آشنایی و تحقيقات گذشت ، اما ته دلم راضی نبودم ...😔 انگار دلشوره داشتم ...😢 شخص مذکور در طی چند روز خیلی با من صمیمی و خودمانی شد و این قضیه مرا رنج می داد 😞 و هم باعث تعجبم شده بود!!!😳 با اینکه نامحرم بودیم برایم پست های عاشقانه می فرستاد وقتی اعتراض می کردم می گفت ما دیگر قرار است ازدواج کنیم اشکالی ندارد نگران نباش گناه ندارد... دلم آشوب بود خیلی آشوب .... یه جای کار می لنگید... از فقط یک اسم می دانستم و یک کتاب که مدتها پیش مثل همه کتابش را مطالعه کرده بودم... ناگهان چیزی در دلم گفت به شهید هادی توسل کن کمکت می کنه... با دلی آشوب و نگران رو به قبله نشستم ظهر یک پنجشنبه زمستانی از ته دل فاتحه ای خواندم اشکم جاری شد 😭 به ابراهیم گفتم: در کتابت خوانده ام تو هم خیلی مرد بودی و هم خیلی غیرتی در حقم برادری کن تا به باطن حقیقی این مرد به پی ببرم...😤 شب هنگام دوباره دلم گرفت از این سر در گُمی...😔 پیام های خواستگارم رو دوباره مرور کردم از اول تا آخر ، ناگهان پیامی مرا به خود جلب کرد یک پیام عاشقانه که فُروارد شده بود و آی دی فرستنده داشت ، پیامی که هفته پیش ارسال شده بود و من متوجه نکته ای در آن نشده بودم کسی انگار بهم می گفت با صاحب پیام صحبت کن چاره مشکلت را خواهی یافت. سر صحبت باز شد... صاحب آی دی کسی نبود ، جز دوست دختر خواستگار به من😒 همه چیز روشن شد ، واضح و آشکار به روشنی آینه... ابراهیم در حقم برادری کرد و جلوی یک عمر حسرت ، بدبختی و پشیمانی مرا گرفت... واز همان روز من برادر واقعی خودم را پیدا کردم....😭 ... نکته‌:از این دست آدما کم نیستن مواظب باشید گول ظاهر آدما رو نخورید. درکمین شما مذهبیان...