#داستان_کوتاه
روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله با جمعی از اصحاب از قبرستان بقیع عبور می کردند.
به قبری رسیدند و حضرت فرمودند:
با سرعت از کنار این قبر عبور کنید، و اصحاب با شتاب از کنار آن قبر گذشتند.
امّا در هنگام بازگشت، وقتی به آن قبر رسیدند، و می خواستند با عجله عبور کنند، پیامبر صلّی الله علیه و آله آنها را نهی نمودند و فرمودند:
عجله نکنید.
🔸اصحاب عرض کردند:
چرا زمانی که از اینجا می گذشتیم، به ما امر کردید سریع عبور کنیم؟
🔹حضرت فرمودند:
در هنگام رفتن، صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت ناله و فرياد او را نداشتم، امّا هم اكنون رحمت خداوند شامل حال وی شده است.
🔸اصحاب علّت این عذاب و رحمت را پرسیدند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:
وی مردی فاسق بود که به سبب فسقش تا این ساعت در عذاب بود.
🔹از وی کودکی باقی مانده بود که به مکتب رفت و معلّم به وی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را تعلیم نمود.
پس چون کودک آن را بر زبان جاری ساخت، خطاب الهی به فرشتگانی رسید که مأمور عذاب وی بودند.
خطاب آمد که او را عذاب نکنید، زیرا روا نیست که وی را عذاب نماییم، در حالی که پسرش در یاد ما باشد.
📔تفسير منهج الصادقي، ج 1، ص 32
@karbbala_ir