eitaa logo
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
240هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
🌸🍃 یک روانشناس انقلابی 🇮🇷 #محسن_پوراحمد_خمینی 💓 دریافت‌کلاسهای‌آموزشی @hamsaranclass 💓 مشاوره رایگان @hamsaranekhoub 💓 مشاوره تلفنی @moshaverehhamsaran 💓 نظرات @Manamgedayefatemeh7 💓 تبلیغات،فروشگاه‌ها😊،مشاوره حضوری و... @hamsaranrahnama
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شب‌های دلتنگی اگه دلتون هوای کربلا کرد، ما رو هم یاد کنید... 🌹🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
🌷🌷🌷 این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه 💟 @hamsaranekhoob ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم می گیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا. برای یک لحظه خشکم زد. ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند. قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهی تابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهی تابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه.چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست می گفت که: نون خوب خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی. «زمخت نباشیم». زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظه ها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها ─┅─═इई ❄️🌼❄️ईइ═─┅─ 🌹🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
قسمت هفتم سعید گوشه های زیر سفره ای رو صاف میکند و سفره را کمی به بالا می‌کشد و میگوید: محمد جان بیا بابا دستات رو بشوره، محمد که هنوز از بازی سیر نشده بود گفت بابا بیا منو بگیر، سعید هم بلند شد و دوید دنبال محمد، محمد بدو بابا بدو... اصولا سعید در بازی با بچه ها خیلی انرژی مثبت و هیجان داره و این رفتار او برای فرزندان خیلی خوشاینده. الان دیگه میثم یکساله هم، وقتی هنگام نماز مریم و سعید مهر مامان و بابا رو برمیداره و چهار دست و پا فرار میکنه😃 منتظره بابا با هیجان و نشاط دنبالش کنه و مهر رو ازش بگیره و تا الان چندبار که مریم و سعید حواسشون نبوده که در حضور میثم مهرشون رو دست بگیرند، میثم وسط نماز مهر رو برداشته و رفته و باعث شده نماز مامان و بابا باطل بشه😢 سعید چند بار که دنبال محمد دور سفره چرخید و محمد هم با خنده فرار میکرد، بالاخره گرفتش و دو تا بوسش کرد و همینطور که داشت آستین های محمد رو بالا میزد گفت: محمد خیلی تند میرفتی ها فکر کنم چون غذات رو کامل میخوری اینقدر قوی شدی... محمد هم بادی به غبغب انداخت و گفت الان هم میخوام غذام رو کامل بخورم و قوی تر بشم.... همین جور که بابا داشت دستهای محمد رو می شست محمد گفت: بابا میای بعد از شام کشتی بگیریم؟ بابا گفت بعد شام که وقت خوابه بابا .... محمد: نه بابا سه تا کشتی بگیریم دیگه... بابا گفت قبوله ولی به شرطی که بعدش زود بری بخوابی ها... بعد محمد رو گذاشت روی زمین و محمد دوید سمت اتاق تا حوله رو برداره و دست و صورتش رو خشک کنه، سعید صورت میثم رو هم شست و اومدن سر سفره. سعید و بچه ها بدون حضور مامان لب به غذا نمیزنند حتی اگر خیلی گرسنه هم باشند باید مامان غذا را بکشد، چند ماه پیش وقتی بابا داشت برای بچه ها قبل از خواب قصه می گفت، داستان آن شهید و بچه هاش که بدون حضور مامان خانه لب به غذا نمیزدند رو برای بچه ها گفته بود و با بچه ها قرار گذاشته بود که از این به بعد اونها هم بدون مامان غذا نخورند... همه منتظرند تا مامان هم بیاد، مریم از داخل آشپزخانه با صدای بلند گفت: بچه ها تلویزیون رو خاموش کنید.... شبکه ۵ داشت یک سریال خانوادگی پخش میکرد، سریالی که مرحله به مرحله داد و دعوا و جیغ بازیگران را نشان میداد و صحبت از عاشق شدن دو نفر نسبت به یک خانم و رقابت در خواستگاری و ... به تصویر میکشید. مریم و سعید بخاطر آرامش فرزندانشون و عدم وارد نمودن استرس و گزاره های منفی تربیتی تا به حال بسیاری از سریال های تلویزیونی را ندیده اند... مثلا سریال مختار نامه بخاطر به تصویر کشیدن رفتارهای خشن و ... ، سریال جومونگ بخاطر نشان دادن صحنه های خشن و عاشقانه و .. آنها اعتقاد دارند نباید دنیای با نشاط و لطیف دوران کودکی و نوجوانی فرزندان را با تماشای چنین سریالهایی آغشته به ترس، خشونت، هیجانات و تخیلات غیر معقول نمود. علی تلویزیون را خاموش کرد و مامان هم نشست سر سفره و غذای همه را کشید، امشب نوبت فاطمه است که دعای سفره رو بخونه، فاطمه دستهاش رو بالا گرفت و خواند: بسم الله الرحمن الرحیم، أَللَّهُمَّ ارْزُقْنَا رِزْقاً حَلَالاً طَیِّباَ وَاسِعَاً ،أَللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِریِنَ یَا کَریِمُ. بعد، مریم و سعید و علی و میثم درحالیکه که دستاشون رو مثل فاطمه به حالت دعا بالا گرفته بودند گفتند: الهی آمین... و همه شروع کردن به میل نمودن سوپ. میثم هم میخواد خودش به تنهایی غذا بخوره و حسابی داره غذا روی لباسش میریزه ولی نه بچه ها و نه مریم و سعید حساسیتی نشون نمیدن؛ محمد هم کارش همینه استاد غذا دادن به لباسهاشه... مریم و سعید از بازی کردن بچه های زیر ٧ سالشون با غذا ناراحت نمیشن و به بچه ها بخاطر کثیف شدن لباسشون با غذا تذکر نمیدن... 💓 ادامه دارد ... ✅ : محسن پوراحمد خمینی 💚 لطفا نظرات و پیشنهادات خودتان را درباره رمان آموزشی خانه مریم و سعید به آی دی زیر ارسال نمایید 👇👇 💚 @Manamgedayefatemeh7 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 ☺️
امام رضا علیه السلام: خداوند تبارک و تعالی ...هيچ چيز را حرام نفرموده است مگر اينكه در آن زيان و تلف و فسادى باشد الحياة ج6 ص203 #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
سلام خدمت استاد من از نامزدم جدا شدم و طلاق گرفتیم (زوج)) برای یه شروع خوب و فراموشی خاطرات گذشته چه راه کار های ارائه میدید برخی افکار از گذشته خیلی آزار میدن روان من رو 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
210.mp3
2.17M
#فراموشی_خاطرات_بد 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
✨﷽✨ ✅از كجا دانستند؟ ✍ يكى از كوهنوردان مى گويد: در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود، راهپيمايى مى كردم. زمستان بسيار سردى بود، برف سنگينى زمين را پوشانده بود، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود. گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند، سطح محل را يخ زده يافتند، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند. ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد، پس از چند ثانيه به كنارى رفت، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست، سومى به جاى او قرار گرفت، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد، همه خود را سيراب كردند و رفتند؛ براستى اين عمل اعجاب انگيز چيست؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت؟! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی جلد 13 اثر استاد حسین انصاریان @hamsaranekhoob
#التماس_تفکر کسی نیست کمپین نه به ماسک اجباری راه بندازه؟ بگه بدن خودمه نمیخوام به دهنم ماسک بزنم؟ 😐 💓 #حجاب_زیباست 💓 #حجاب_موجب_سلامت_جامعه 🌹🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
💓 #لبخندانه وقتی کرونا تموم شد، دوماه هم باید این مدلی ماسک بزنیم تا گوشامون برگردن سرجاشون😂😂 💐 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
امام على عليه السلام: خداوند براى مهدى، مردمانى را بر مى انگيزد كه از گوشه و كنار زمين جمع مى شوند، همچنان كه ابرهاى پراكنده پاييزى به هم مى آيند. به خدا سوگند، من نام هاى آنها را و نام اميرشان را و جايى را كه مركب هايشان را مى خسبانند، مى دانم. مهدى به كعبه وارد مى شود و مى گريد و به درگاه خدا زارى مى كند. خداوند عزّوجلّ فرموده است: «يا [ كيست ] آن كس كه درمانده را ـ چون وى را بخواند ـ اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مى دهد؟ » بحارالأنوار جلد33 صفحه158 #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
سلام استاد ممنون که وقت میگذارین و سوالات را جواب میدهید وقتی میگویند یکی از آمادگی های ازدواج این است که قدرت مدیریت داشته باشی،منظور چگونه مدیریتی است.مثلا بنده کارهای فرهنگی زیاد انجام میدم،مسئول حلقه صالحین بودم و وقتی یک مکانی رو به من میسپارند میتوانم درست مدیریت کنم،میخواستم ببینم با این اوضاع میتونم یک زندگی رو مدیریت کنم با این سن کمی که دارم(۲۱سال) 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
209.mp3
2.82M
#مدیریت_زندگی 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
گفتم: حاجی قبول باشه. ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌گفت: ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا او برسد وقت اذان شد. حاجی به نماز ایستاد. می‌گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پس از نماز در سجده گفت: خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم. 📚 سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص۱۰۹ @hamsaranekhoob
💓 لباس ملی ما چادر پیش از آنکه یک حجاب اسلامی باشد، یک حجاب ایرانی است. مال مردم ما و لباس ملی ماست. "رهبر معظم انقلاب" 💓 #حجاب_زیباست 💓 #حجاب_موجب_سلامت_جامعه 💓 #روز_حجاب_و_عفاف_مبارک 💐 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
💐 محبت هر چه بیشتر بهتر! 🌼 رهبرانقلاب: هم دختران و هم پسران توجه داشته باشند که افزایش #محبت و عمیق کردن آن، به دست خود آن‌هاست. 🌱 با اخلاق خوب، با عقل، با تدبیر، با #معاشرت_صحیح و حَسَن میتوان این محبت را روز به روز زیادتر کرد. ۸۱/۱۰/۱۲ 🌸 آنجایی که #محبت هرچه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبت زن و شوهر است. هرچه به هم محبت کنید، خوب است و خود محبت هم #اعتماد می‌آورد. ۷۷/۱/۱۹ 🌹🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
قسمت هشتم سفره شام پهن است و مریم و سعید و بچه ها دارن شام می‌خورن. مریم و سعید عادت دارن وقتی که در خانه خودشون سر سفره هستند، روبروی یکدیگر بشینند و تلاش میکنند به ظاهر خودشان در داخل منزل هم اهمیت بدهند. وقتی هم که در منزل اقوام به میهمانی می‌روند و یا میهمان به منزل دعوت می‌کنند هم تلاش می‌کنند کنار یکدیگر بنشینند و بچه‌هاشون هم که برای نزدیکتر نشستن به بابا و مامان با هم رقابت دارند. مریم یک تیشرت صورتی ملایم و دامن بلند گلبهی پوشیده و موهایش طبق معمول شانه شده و مرتب بود و لباس‌هایش معطر با همان ادکلنی که خیلی وقت پیش به همراه سعید انتخاب کرده بود؛ سعید و مریم در انتخاب لباس و عطر یا ادکلن معمولا به تنهایی خرید نمی کنند و اغلب برای انتخاب، نظر یکدیگر را جویا می‌شوند. سعید هم یک تیشرت و شلوار سرمه ای به تن داشت و موهایش را به زیبایی شانه کرده بود و عطری که مریم به مناسبت تولدش برایش خریده بود را زده بود... محمد و علی کنار بابا نشسته اند و فاطمه کنار مامان؛ میثم هم بغل مریم در حال شیر خوردن است. محمد رو به مامان می‌کنه و می‌گه: مامان آب بده بلافاصله فاطمه می‌گه: داداشی اگه آب بخوری باید از اول شروع کنی ها... مریم برای بچه ها یک قانون گذاشته بود و آن هم این بود که هر کس تا چهل روز وسط غذا آب نخوره مشمول جایزه ای مثل کتاب، بازی فکری و غیره می شه و اگر کسی بعد از چند روز که رعایت کرده، حالا بین غذا آب بخوره مجدداً چهل روزش، از اول محاسبه می‌شه. محمد که نمی‌خواست پنج روزی که بین غذا آب نخورده از بین بره، وقتی فاطمه بهش یادآوری کرد، از خوردن آب صرفه نظر کرد و گفت: مامان الان من چند روزه که وسط غذا آب نخوردم؟ مامان با لبخند جواب داد الان پنج روزه که وسط غذا آب نخوردی؛ با امشب میشه شش روز؛ اگر سی و چهار روز دیگه هم نخوری میشه چهل روز. محمد با خوشحالی به بچه ها گفت آخ جون من سی و چهار روز دیگه جایزه میگیرم... مریم و سعید یک نیم نگاهی به هم انداختند و لبخند رضایت روی لباشون نشست. آنها با استفاده از گزاره تربیتی "قانون، تشویق و تنبیه" خیلی در شکل گیری رفتار خوب فرزندان و یا رفع رفتار اشتباه بچه ها موفق بوده اند البته این موفقیت دلایل دیگری هم داره که یکی از مهم‌ترین اونا وجود "آرامش" در فضای خانواده است... مریم و سعید علیرغم اینکه مثل همه زن و شوهرها در برخی مسائل و علایق و سلایق اختلافاتی با هم دارند ولی به هیچ وجه به خودشون اجازه نمی‌دهند جلوی چشم بچه ها مسائل اختلافی شان را مطرح یا حل و فصل کنند و مدتهاست بچه ها تنش و ناراحتی احتمالی بین و بابا و مامان رو نمی‌بینند. علی چند روز پیش از پسرخاله اش یک جوک شنیده بود و خیلی خوشش اومده بود و میخواست برای مامان و بابا هم تعریف کنه؛ رو کرد به بابا و گفت: بابا یک جوک بگم؟ بابا گفت: بگو 😊 علی لبخندی که بر لب داشت، بیشتر شد و گفت؛ ☺️ یه روز یه آقاعه میخواست بره کشور عربستان و نمی دونست که اونجا چطوری صحبت کنه... یکی اومد و بهش گفت: این که کاری نداره فقط کافیه اول هر کلمه "ال" بذاری دیگه درست میشه، مثلا بگی الچطوری؟ الخوبی؟ و ... خلاصه این آقاعه رفت عربستان و موقع ناهار رفت یک رستوران و به گارسون گفت اللطفا الیک الچلو و الکباب و النوشابه و السالاد البیارید... گارسون هم هرچی سفارش داده بود، خیلی سریع آورد براش!!! آقاعه خیلی خوشش اومد که چقدر راحت عربی یادگرفته و چه خوب حرف میزنه؛ وقتی میخواست پول غذا رو حساب کنه گارسونه اومد نزدیک گوشش و یواش گفت: برو خدا رو شکر کن که من فارسی بلدم وگرنه "الکوفت"😃 هم بهت نمیدادم 😁 مریم و سعید و بچه ها زدند زیر خنده...😃 سعید که خیلی خوشش اومده بود گفت: البیزحمت النمکدان را البدهید 😂 و مجددا همه با هم خندیدند...😄 فاطمه و علی هر کدام بیست روز است که وسط غذا آب نخورده اند و تلاش می‌کنن تا چهل روز رعایت کنن... وقتی که چهل روز تموم شد و جایزه گرفتند در مرحله بعد این قانون تبدیل میشود به شصت روز یعنی دو ماه و اگر کسی تا دوماه قانون را رعایت کند مرحله بعد می شود سه ماه و همینطور ادامه پیدا می‌کند تا این رفتار نهادینه شود... یکسالی هست که مریم و سعید این گزاره تربیتی "قانون، تنبیه و تشویق" را در خانه پایه‌گذاری کرده اند که البته موفقیت‌های زیادی هم داشته اند؛ 💓 ادامه دارد ... ✅ : محسن پوراحمد خمینی 💚 لطفا نظرات و پیشنهادات خودتان را درباره رمان آموزشی خانه مریم و سعید به آی دی زیر ارسال نمایید 👇👇 💚 @Manamgedayefatemeh7 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6 💜 ☺️
امام علی علیه السلام: مَن رَجاكَ فَلا تُخَيِّب أمَلَهُ کسی را که به تو امید دارد، ناامید نکن غررالحکم حدیث 422 #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
من به تازگی نامزد کردم و شوهرم وضع مالی خوبی نداره چیزی که الان برام دغدغه شده اینکه چطور باید تشخیص بدم ایشون خسیس هستن یا نه ، چند بار که باهم بیرون رفتیم همش پارک بوده و اینکه گاهی هم اگر من تعارف کنم برای پرداخت پول آژانس ایشون قبول میکنن و تو این مدتم هیچوقتم برام کادویی نگرفتن همیشه هم حرف از ساده زیستی میزنن و میگن تا جایی که یه شی قابلیت استفاده داره باید ازش استفاده کرد و نباید خرج اضافه کرد نمیدونم این بخاطر خساسته یا واقعا نداشتن پول اگر خساست هست میشه با این آدم زندگی کرد ؟ یا الان همچی رو تموم کنم ؟ توروخدا کمکم کنین... تشکر 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
208.mp3
3.23M
#مرد_خسیس 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
✨﷽✨ 💠شاید عزرائیل عجله داشته باشد !💠 ✍مرحوم شیخ مرتضی زاهد از خوبان و نماز جماعتش در تهران محل انس بندگان خوب خدا بود . ایشان پس از نماز روایتی می خواند و موعظه ای می کرد و یکی دوتا مسئله شرعی می گفت . یک بار وقتی شب از مسجد به منزل بر میگردد و رساله را می بیند ، متوجه می شود که مسئله شرعی را اشتباه به مردم گفته است . شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آن ها را می شناخت ، می زند و می گوید : آقا من مسئله را اشتباه گفتم و درست آن چنین است . یکی از اهالی می گوید : حاج آقا ، حالا چه عجله ای داشتید ؟ خودتان را به زحمت انداختید . فردا شب بعد نماز تصحیح می کردید و درستش را می گفتید . آقا شیخ مرتضی زاهد می گوید : عزیزم شما عجله ندارید . شاید حضرت عزرائیل (علیه السلام) عجله داشته باشد و امشب آخرین شب عمر من باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم ! چنین کسانی همیشه آماده اند . قشنگ زندگی می کنند و چون می دانند راهشان طولانی هست و بدون راهنما نمی توانند این راه بی نهایت را بروند ، دائم مضطر به اولای الهی و متوسل به آنها هستند. 📚مهدویت ، برنامه سمت خدا، مسعود عالی @hamsaranekhoob
تا دقایقی دیگر، مشاوره آنلاین استاد محسن پوراحمدخمینی 👇👇 💓از ساعت ٢٢.٣٠ تا ٢٣ 💓 👇👇 @hamsaranekhoub @hamsaranekhoub
كارت بانكيم رو به فروشنده دادم و باخيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه ، ولى در كمال تعجب ، دستگاه پيام داد : "موجودى كافى نميباشد ! " امكان نداشت ، خودم ميدونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم، با بيحوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد: "رمز نامعتبر است" 💟 @hamsaranekhoob اين بار فروشنده با بيحوصلگى گفت: آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد ، پول نقد همراهتون هست؟....فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله ى فروشنده در سرم صدا ميكرد "پول نقد همراهتون هست"؟....... خدايا ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادتهايى كه كرديم ، دستگيرى ها و انفاق هايى كه انجام داديم و .. نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست ، وما متعجبانه بگوييم : مگر ميشود ؟؟؟؟ اين همه اعمالى كه فكر ميكرديم نيك هستند و انجام داديم چى شد؟؟؟؟ و بگويند اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت ... كنار بخل .....كنار حسد .....، كنار ريا ....، كنار بى اعتمادى به خدا... ، كنار دنيا دوستى و ..... نكند از ما بپرسند نقد با خودت چه آورده اى ؟؟؟؟ و ما كيسه مان تهى باشد ، دستمان خالى!!🌹♥️ ─┅─═इई ❄️🌼❄️ईइ═─┅─ 🍃🌸 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
امام صادق عليه السلام: هيچ مردى نيست كه تكبّر يا گردنفرازى كند، مگر به خاطر ذلّتى كه آن را در خويش مى يابد ما مِن رَجُلٍ تَكَبَّرَ أو تَجَبَّرَ إلاّ لِذِلَّةٍ وَجَدَها في نَفسِهِ الكافی جلد 2 صفحه 312 #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
سلام خسته نباشیداستادیک ساله ازدواج کردم وهمسرم وقتی عصبی میشه خیلی بی احترامی میکنه بعدکه عصبانیتش میخوابه عذرخواهی میکنه ولی میگه هرچی گفتم درست گفتم اخلاقش قُده،حرف حرفه خودشه ،خاله زنکیه همش دنبال حرفه وبدبرداشت میکنه چندبارشده گفتم بازبون خوش،ناخوش اخلاقتوبهترکن میگه من همینی ک هستم میگم نمیتونم بااین اخلاقت زندگی کنم میگه هنوزم دیرنشده میتونی بری میگه اخلاقم خوبه ،هرچی توخونه حرف میشه میره ب مامانوخواهرش میگه بعدحرف مادرش که جای به نفعش باشه خیلی روش تاثیرمیزاره مخصوصابگه زنت رفیق نداشته باشه،خونه مامانش کم بره،و....مادرش همش پشت فک وفامیل حرف میزنه بدگویی،غیبت میکنه وهمه ایناروهمسرمن تاثیرخاله زنکی میزاره خودشم میدونه ولی بازتکرارمیکنه واززمانی که پدرش فوت کرده مادرش تنهامیگه هرهفته توبایدچندروزبمونی خونه مامانم چون مامانم تنهاس و اون یکیاسرزندگیشونن میگ تازمانی مادرم زندس همینه تاخلافش حرف میزنم بحث میکنه واین بحثاتاچندروزادامه میده وجاخوابشو ازم جدامیکنه واصلانمیشه مشگلیوحل کنم باهاش زودازکوره درمیره،اخرش میگه خداگفته بدون اجازه شوهرآب نخور،یه جاری دارم ک خانواده شوهرم خوششون نمیادازش منم تاحرفی میزنم تاکاری میکنم شوهرم میگ اون بهت یادمیده مثل اون شدی وشروع ب بحث کردن میکنه. ادم بامحبت و مهربونی هم هست ولی خلاف حرفش باشم عصبی میشه حتی بازبون خوش قبول نداره ک جفتمون یکی هستیم ب حرف من اصلانیست حتی ازلحاظ دینی ،میگ هرچی خودم بدونم درسته انجام میدم حتی توهمه شرایط ،ی مهمونی سمت من دعوت میشه اولش همش نه میاره انقدمن زورش میکنم تامیریم توخانوادش خیلی کم رفت وامددارن بافامیل، بهش گفتم بریم مشاوره گفت نمیام من درستم توبروخودتودرست کن گفتم خب من مشگل دارم بیابریم من درست کنم خودموگفت نمیام واین که باخانوادش درمیون گذاشتم جلوخودش که مادرش گفت زودزن گرفتم برات زندگی کردن بلدنیستی دراخرهم مادرش باخنده شوخی بعدگفت ازسرکارمیادخستسوایناتموم کردبحثودرصورتی ک روزی هم سرکارنباشه حرفی بشه همینه اخلاقش. ممنون میشم یه راهکاربهم بدین. 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob