#اختلاف_والدین
سلام.
پسر ۲۱ساله دانشجو هستم.
دو ساله احساس نیاز به همسر دارم. (آمادگی ذهنی لازم رو هم به نظرم دارم. شغل هم دارم ولی کم درآمده.) به مادر میگم، میگه «ما شرایطمون مناسب نیست تو چرا درک نمیکنی». به پدر میگم، میگه «صبر کن شرایطمون بهتر بشه». (دو سال همینطوری و به سختی برام گذشته...)
شرایط ما:
پدر و مادر اختلاف شدید دارن و همهش بحث و دعوا و داد و بیداد و قهر هست. کلا محیط، محیط پرتنشی هست و اینها نمیتونن با هم پنج دقیقه با آرامش بحث کنن. وقتی هم ظاهرا دعوایی نیست، در واقع یکی از دو نفر داره خودش رو نگه میداره که ابراز نارضایتی و مخالفت نکنه... که معمولا بعد از مدتی دیگه طاقت نداره و ابراز میکنه و بعد دوباره دعوا میشه... تا اینکه حالا به یه عللی بعدش دوباره آشتی کنن.
با فامیل رفت و آمد نداریم بخاطر همین آشفتگی اوضاع خانه. مادر میگه «من اونطوری مجبور میشم دردهام رو بخورم و ظاهرسازی کنم جلوی فامیل و نمیتونم. و تازه بعدا هم باید سرزنشها و سرکوفتهای پدرت رو هضم کنم.» خلاصه مادر بخاطر فرار از این فشار روانی، قید رفت و آمد رو زده و میگه «خودتون برید». پدر هم میگه «معنا نداره و خانواده باید با هم باشه». پس کلا اگر کسی بخواد بیاد سر بزنه، پدر میپیچونتش. و خودمون هم تا همه با هم نخوایم بریم، پدر جایی نمیبره. مگر یه حالتی باشه که تنهایی رفتن مشکوک نباشه.
در ثانی، با بعضی از فامیلها (حتی درجه۱ ها) هم اختلاف داریم و رابطه قطعه (عمدتا از سر دلخوریهای قبلی سر مسائلی مثل زمین و ارث... یا «اونجا چرا به من کمک نکردی» و اینا... که بخشیده نمیشه.). البته پدر مایل به وصل و آشتی هست ولی اونا نیستن.
پدر میگه «ما با این اوضاعمون، حال و حوصله و حس رفت و آمد رو نداریم» (که لازمهی وصلت هست) و «خانوادهی دختر هم اگر بیان وضع ما رو ببینن، احتمالا پا پس بکشن چون ما که به هر حال نمیتونیم مخفی کنیم ازشون و میفهمن.»
مادر هم طبق انتظار، طاقت اینهمه پیچیدگی و فشار رو نداره و کلا میگه «به من نگید خودتون هر کار میکنید بکنید». ینی اصلا نمیخواد فکرش رو هم بکنه.
ولی پدر میگه «اینطوری بدون همراهی مادر که نمیشه»...
من الان قفل شدم. از طرفی این وضعیت آشفته موضوع یکی دو سال نیست که بخوایم بگیم سریع رفع میشه... اقلا هفت هشت سال همین بوده حالا با غلظت کمتر (رفته رفته تشدید شده). معلوم نیست کی قراره حل بشه. اصلا شاید حل نشه. اقلا کسی که نقشه و برنامه و استراتژی برای حل نداره! و خب نمیشه تا مدت نامعلوم صبر کرد.
چیکار کنم؟ خودم برم جلو بدون همراهی اونا خواستگاری کنم و همه چیزو به خانوادهی طرف توضیح بدم ببینم قبول میکنن یا نه؟ یا صبر کنم تا یه زمان نامعلوم؟
پدر و مادر قبلا مشاوره روانشناس رفتن ولی مادر قبول نداشت طرف رو. پاشد وسط جلسه رفت بیرون. الان مادر با یکی مشاوره میره ولی ایندفعه پدر قبولش نداره و حاضر نیست جلسهی بعدی رو با همدیگه برن. اصلا یه وضع قفلی هست واقعا...
من یک خواهر که نصفم سن داره هم دارم.
🌹🍃 پاسخ #مشاور_امین کانال تربیتی همسران خوب، سرکار خانم #عسگرپور
سلام و رحمت
احسنت به شما بابت آگاهی تان واقدام از راه صحیح
نکته اول اینکه باید تلاش کنید پدرومادر بصورت زوجی به مشاوره بروند که چندین راهکار دارد اما بطور کلی باید با صبر و شناخت ویژگی هرکدام با آنها با زبان خودشان بصورت جداگانه صحبت کنید و آنها را راضی کنید،باید توان گفت وگو را در خود بالا ببرید و البته بدانید بصورت کاملا آرام بدون تنش و عجله بایدبحث را پیش ببرید یعنی در فواصل متعدد صحبت های آرام و منطقی خود را بگویید ودر مقابل دعوا ها و...سکوت کنید.از طرفی جانب احترام را نگه دارید و با مادرتان خصوصا بسیار با محبت و درک وهمدلی صحبت کنید.حتماباید ایشان احساس کند شما حال او را متوجه میشوید و درک میکنید سختی هایشان را
۱) شما ابتدا خودتان نزد یک مشاور خبره بصورت حضوری بروید و شرایط را برایشان توصیف کنید و خط قرمزهای برخورد با پدر و مادرتان را شرح دهید وبعدا پدرومادر خود را ببرید
۲)مادرتان بصورت جداگانه و پدرتان نیز بصورت جداگانه به مشاوره بروند
بنظر میرسد مادرتان نیاز داشته باشد از نظر شخصیتی و روحیه تعدیل شوند لذا حتی اگر اینگونه هم درمان ومشاوره را پیگیری کنند برایشان مفید است.
سعی کنید کارهایی که به بهتر شدن فضا وجو خانواده کمک میکند را انجام دهید
مثلا ابراز محبت به مادر،افزایش اقتدار پدر با احترام به او و تصمیماتش
و مخصوصا مواقع دعوا و اختلاف نظر سعی کنید مدیریت داشته باشید
ان شاالله مدتی صبر فعال داشته باشید و نکات بالا را رعایت و پیگیری کنید بعد از آن میتوانیددرمورد ازدواج خود با خانواده صحبت کنید و آنها را با همان شیوه های مطرح شده در پیام قانع کنید.تکرار اما با حفظ آرامش و احترام.
💠کانال تربیتی همسران خوب💠
@hamsaranekhoob