eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
19.1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
16 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃❤️ ویژگی های برای   4⃣‼️مغرور و از خود راضی نیست 👌شاید فکر کنید زنی که برای خود احترام قائل باشد زن مغروری است. ❌ اصلا اینگونه نیست. برای هر انسانی لازم است اما به اندازه(بحث ما در زندگی زناشوئی است) ✍ این زن در عین حال که همه به او احترام می گذارند بسیار خاکی و مهربان است. 👈یکی از علت های مهم اختلاف در زندگی بعد از مسائل اقتصادی خودشیفته بودن زن است. ‼️ زن مغرور و خودشیفته هیچ کس جز خودش را قبول ندارد. ‼️این شخص خود را از همه برتر می داند. 👈سعی کنید در مراسم و قبل از ازدواج روی این مساله توجه بیشتری داشته باشید @hamsardarry 💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
عاشقــــــــــــــــ❤️ــــــــــــــــانه مذهبی (قسمت 69 ) با ڪنجڪاوے گفتم:از طرفے چے؟ آروم گفت:نمیخواستم...نمیخواستم چیزے بشہ ڪہ ازم دور بشید!میخواستم امشب همہ چیزو بگم! از روے تخت بلند شدم،چادرم رو مرتب ڪردم پوزخندے زدم و گفتم:ڪاراتونو بہ نحواحسن انجام دادید آفرین! چیزے نگفت،خواستم برم سمت خونہ ڪہ گفت:من اینجا اومدم خواستگارے! با حرص گفتم:اینم ڪمڪ اصلے تونہ براے راحت شدن دوستتون از شر عذاب وجدان؟! دست هام رو بہ نشونہ ے تشویق ڪوبیدم بہ هم و گفتم:آفرین دوستے رو باید از شما یاد گرفت برادر! برادر رو با حرص گفتم! نگاهش رو دوخت بہ پایین چادرم با آرامش گفت:ولے من برادر شما نیستم،خواستگارتونم! با خجالت ادامہ داد:معنے خواستگار رو بگم؟ با حرص نفسم رو بیرون دادم و پشتم رو بهش ڪردم. خواستم وارد خونہ بشم ڪہ گفت:خانم هدایتے! امین گفت ڪمڪش ڪن،حواست بهش باشہ ولے نگفت عاشقش نشو! بار اول تو را دیدم،دستہ گل سپید بر دست وَ بہ این منظور ڪہ سپید نشانہ ے صلح است! خواستے بگویی:اے بانو! این سپیدے نشانہ ے مِهر است! بار دوم شد و تو دستہ گل سرخ بر دست وَ تمام عالم مے داند گل سرخ نشانہ ے است! ❤ با شنیدن سہ ڪلمہ ے آخر ضربان قلبم بالا رفت صداش رو مے شنیدم! صداے قلبم رو بعد از پنج سال مے شنیدم! آب دهنم رو قورت دادم،چشم هام رو باز و بستہ ڪردم،آروم بہ سمت سهیلے برگشتم. بہ ڪاشے هاے زیر پاش زل زدہ بود،گونہ هاش سرخ شدہ بود. خبرے از اون لحن محڪم و قاطع ڪہ گفت "نگفت عاشقش نشو " نبود! http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ 👈اگر همسرتونو دوست دارید و میخواید رابطه پایدار داشته باشید ✅ شنونده خوبی باشید تا آرامش بدید. ✅ شنونده خوبی باشید تا وضعیت رو خوب کنترل کنید. 👈اگه همسرتون چیزی گفت که باب میلتون نبود ‼️ یهو نپرید بهش! نزنید تو ذوقش! ✅فقط گوش بدید بعد با آرامش نظرتون رو بگید. 👌 اونوقت معجزه رو میبینید. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
سبک زندگی اسلامی همسران
عاشقــــــــــــــــ❤️ــــــــــــــــانه مذهبی (قسمت 69 ) با ڪنجڪاوے گفتم:از طرفے چے؟ آروم گفت:
ادامه 👇 دست چپش رو برد بالا و گذاشت روے پیشونیش،از روے پیشونے دستش رو ڪشید همہ جاے صورتش و روے دهنش توقف ڪرد. چند لحظہ بعد دستش رو از روے دهنش برداشت،همونطور سر بہ زیر گفت:فقط بهم یہ فرصت بدید همین! نگاهم رو بہ ڪفش هاے مشڪے براقش دوختم. این مردے ڪہ رو بہ روم ایستادہ بود،امیرحسین سهیلے،استاد دانشگاهم و دوستِ امين! خب دوست امین باشہ،مگہ مهمہ؟ مگہ امین بیشتر از یہ پسرہ ے همسایہ ے سادہ س؟ لبخندے نشست روے لب هام. توے قلبم گفتم:فقط یہ پسرہ همسایہ س همین! قلبم گفت:سهیلے چے؟ جوابش رو دادم:بهش فرصت مے دم همین! همین،با معنے ترین ڪلمہ ے اون شب بود! http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🍃🌸صبح آمده،بر خیز وبگو: بِسْمِ اللَّہِ سرشار زنعمتی تو ماشاءالله! بسپار به دوست، هرچه را میخواهی لاحولَ‌ ولا قوَّةَ‌ اِ‌لا‌ بِاِ‌لله 🌸🍃 @maman_paz http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
❤️🍃❤️ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: اَلکادُّ لِعِیالِهِ 💠 کَالْمُجاهدِ فی سَبیلِ الله؛ کسی که برای اداره زندگی خانــــــــــ💑ـــــــــواده اش تلاش می کند 💠 مانند کسی است که در راه خدا جهـــــــــــــــــــ🌺ـــــــــــــــــــــاد می کند». http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ❤️هميشه حوصله به خودتون رسيدنو داشته باشيد ❤️براتون مهم باشه که با چه قيافه و ظاهري جلو شوهرتون ميايد ✅اون مهمترين شخص زندگي شماست. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ 🌱پس انداز در 🌱 👈 بیشتر افراد با این تصور افسانه ای ازدواج می کنند که است پر از چیزهایی که مدت ها منتظر آن بوده اند؛ همراهی، صمیمیت، محبت و ... 👈اما واقعیت این است که در ابتدا یک جعبه خالی است! 👈شما باید چیزی را داخل آن قرار دهید تا بتوانید چیزی از آن بردارید. ‼️عشقی در زمان ازدواج وجود ندارد! ❤️ عشق در درون انسان هاست و آنها عشق را در ازدواج قرار می دهند. 🔴هیچ چیز رمانتیکی در ازدواج وجود ندارد. شما مجبور هستید آن را به ازدواجتان تزریق کنید. 👈شماها بایستی هنر و عادت بخشش، عشق ورزیدن، خدمت کردن و ستایش کردن را یاد بگیرید تا را پر کنید. 👈اگر بیشتر از آنچه که در آن قرار می دهید خارج کنید، ‼️جعبه خالی خواهد شد. ⏪پس انداز و سرمایه گذاری مثبت در و و در زندگی است. ❌ http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ویژگی های برای   5⃣صـــــــــــــــــــــــرفه جوست 👌فراموش نکنید یک زن می تواند مرد را و یا شما را به برساند. 👈زنانی که در زندگی صـــــــــــــــــ👏ـــــــــــــرفه جویی می کنند 👌 درک زیادی از زندگی دارند. ✍ مرد می تواند به راحتی خانه و خانواده را به او بسپارد. @hamsardarry 💕💕💕 http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
عاشقــــــــــــــــــــ❤️ــــــــــــــانه مذهبی ( قسمت 70) صداے شهریار از توے حیاط بلند شد:هانیہ بدو مردم منتظرن! همونطور ڪہ چادرم رو سر مے ڪردم با صداے بلند گفتم:دارم میام دیگہ! از اتاق خارج شدم،مادرم قرآن بہ دست ڪنار در خروجے ایستادہ بود. شهریار با خندہ گفت:آخہ مادرِ من این قرآن لازمہ مراقبش باشہ یا پسر مردم؟ چپ چپ نگاهش ڪردم و چیزے نگفتم. قرآن رو بوسیدم و از زیرش رد شدم،پدرم بہ سمتم اومد و گفت:حاضرے بابا؟ سرم رو بہ نشونہ ے مثبت تڪون دادم. پدر و مادرم سوار ماشین شدن،شهریار هم دنبالشون رفت. عاطفہ ڪنارم ایستاد با لبخند نگاهم ڪرد و گفت:استرس دارے؟ سریع گفتم:خیلے! جدے نگاهم ڪرد و گفت:عوضش بہ این فڪر ڪن از ترشیدگے درمیاے! با مشت آروم ڪوبیدم بہ بازوش و گفتم:مسخرہ! خندید و چیزے نگفت. شهریار شیشہ ے ماشین رو پایین ڪشید و گفت:عاطفہ خانم شما دومادے؟ رو بہ پدر و مادرم ادامہ داد:دارن دل و قلوہ میدن! با حرص گفتم:شهریار نڪنہ تو عروسے انقد عجلہ دارے! عاطفہ اخم ساختگے ڪرد و گفت:با شوور من درست حرف بزن. ایشے گفتم و بہ سمت ماشین رفتم. عاطفہ در رو بست،قبل از من ڪنار شهریار نشست،من هم سوار شدم،پدرم با گفتن بسم اللہ الرحمن الرحیم ماشین رو روشن ڪرد. شهریار با ترس چشم هاش رو دوخت بہ سقف ماشین و لبش رو بہ دندون گرفت. تو همون حالت سرش رو بہ سمت چپ و راست تڪون داد و گفت:خدا میدونہ قرارہ چہ بلایے از آسمون نازل بشہ ڪہ ما هر قدممونو با قرآن و بسم اللہ برمیداریم. شهریار رو بہ من جدے ادامہ داد:خواهرم حداقل همین تهران مراسم میگرفتے!تا قم نمے رسیما! مادرم با تحڪم گفت:شهریار! شهریار نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:چشم مامان جونم چیزے نمیگم! پدرم با خندہ گفت:آفرین. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb @hamsardarry 💕💕💕