#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
قسمت هشتم
بیچاره عثمان به طمع آسایش، ترک وطن کرده بود آنهم به شکلی غیر قانونی و حالا بلایی بدتر از بمب و خمپاره بر سرش آوار شده بود . اکنون من و عثمان با هم، همراه بودیم، پسری سی و چند ساله با ظاهری سبزه ، قدی بلند و صورتی مردانه که ترسی محسوس در چشمهایش برق میزند. ما، روزها با عکسی در دست خیابان ها را درو میکردیم.
اما دریغ از گنجی به اسم دانیال یا هانیه. گاهی بعد از کلی گشت زنی به دعوت عثمان برای صرف چای به خانه شان میرفتم و من چقدر از چای بدم می آمد. اصلا انگار چای نشانی برای مسلمانان بود. مادرم چای دوست داشت. پدرم چای میخورد، دانیال هم گاهی.. و حالا عثمان و خانواده اش، پاکستانی هایی مسلمان و ترسو. هیچ وقت چای نخوردم و نخواهم خورد.. حداقل تا زمانی که حتی یک مسلمان، بر روی این کره، چای بنوشد.
عایشه و سلما خواهرهای دیگر عثمان بودند. مهربان و ترسو، درست مثله مادرم. آنها گاهی از زندگیشان میگفتند، از مادری که در بمباران کشته شد و پدری که علیل ماند اما زود راه آسمان در پیش گرفت. و عثمانی که درست در شب عروسی، نوعروس به حجله نبرده، لیلی اش را به رخت کفن سپرد.. و چقدر دلم سوخت به حال خدایی، که در کارنامه ی خلقتش، چیزی جز بدبختی نیست. هر بار آنها میگفتند و من فقط گوش میدادم.. بی صدا، بی حرف.. بدون کلامی،حتی برای همدردی..
عثمان از دانیال میپرسید و من به کوتاهترین شکل ممکن پاسخ میدادم. و او با عشق از خواهر کوچکش میگفت. که زیبا و بازیگوش بود که مهربانی و بلبل زبانی اش دل میبرد از برادرِ شکست خورده در زندگیش. که انگار دنیا چشم دیدن همین را هم نداشته و چوب لای چرخِ خوشی شان میخ کرد.
در این بین، درد میانمان، مشترک بود. و آن اینکه هانیه هم با گروهی جدید آشنا شد. رفت و آمد کرد و هروز کم حرف ترو بی صداتر شد. شبها دیر به خانه می آمد در مقابلِ اعتراضهای عثمان، پرخاشگری میکرد. در برابر برادرش پوشیه میپوشید و او را نامحرم میخواند، از اصول و شرعیات عجیب و غریبی حرف میزد و از آرمانی بی معنا.. درست شبیه برادرم دانیال..
آنها هم مثل من ، یک نشانی میخواستند از تنها دلواپسی آن روزهاشان..
اما تمام تلاشها بی فایده بود. هیچ سرنخی پیدا نمیشد.. نه از دانیال، نه هانیه.. و این من و عثمان را روز به روز ناامیدتر میکرد.
و بیچاره مادر که حتی من را هم برای خود نداشت.. فقط فنجانی چای بود با خدا..
دیگر کلافه شده بودیم. هیچ اطلاعاتی جز اینکه با گروهی سیاسی و مذهبی برای مبارزه به جایی خارج از آلمان رفته اند، نداشتیم..
چه مبارزه ایی؟؟؟ دانیال کجای این قصه بود؟؟
مبارزه.. مبارزه.. مبارزه…
کلمه ایی که روزی زندگی همه مان را نابود کرد..
ادامه دارد..
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
سلامممممممم😍🌸
سلامی به گرمی وخوش عطری یک روز بهاری 🌸
سلامی زیبا به تک تک شمانازنین ها🌸
سلامی از ته دل،به حضور سبزتون🌸
الهی روز و روزگارتون خوش و خرم🤲🏻
سلام صبح زیبای دوشنبه تون بخیر🌹
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@hamsardarry 💕💕💕
امام على عليه السلام:
‼️بخيل، انواع عذر و بهانه را مى آورد
البخيلُ مُتَحَجِّجٌ بالمَعاذِيرِ و التَّعالِيلِ
📚غررالحكم حدیث 1275
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#احترام_به_همدیگر🙏
✍ وقتی همسرتان را در اولویت قرار میدهید، در واقع به خودتان بها دادید چون بازتاب این عمل به خودتان برمیگردد
شما تنهاکسانی هستید که قرار است تا آخر کنار هم باشید💖
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#مجردهابخوانند
❓دخترها چطور همسر مناسب پیدا کنند؟
14. وسواس را کنار بگذاريد‼️
🔻💎محافظه کاري ها و وسواس هاي بي مورد را کنار بگذاريد
👈اگر خواستگارهايي داريد که حاضر نيستيد حرف هاي شان را بشنويد يا اگر گاهي فاميل و دوستان تان کسي را براي ازدواج به شما معرفي مي کنند اما شما اهميتي نمي دهيد
⏪ بايد کمي در نگاه تان تجديدنظر کنيد.
👈شايد يکي از همين موارد بتواند همسر خوبي براي شما باشد.
✅از آمدن خواستگار نترسيد و چند هفته اي زير نظر خانوادهها با خواستگار هاي تان صحبت کنيد و بعد تصميم بگيريد
👈مشکلات کوچک آدم ها را بهانه نه گفتن نکنيد.
👌فراموش نکنيد که هر کسي با هر شخصيتي هم که باشد، مشکلاتي دارد که مي توان از آنها ايراد گرفت.
✍مهم اين است که به ويژگي هاي برجسته او نظرکنيد
‼️ شما نمي توانيد يک شخصيت بي عيب و نقص را به عنوان همسرتان انتخاب کنيد چون اصلا چنين شخصيتي وجود ندارد.
👌اما سعي کنيد فردي را انتخاب کنيد که بتوانيد با مشکلاتش کنار بياييد و مدام به خاطرش افسرده يا عصباني نشويد.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#ایده_تجربه
#خانمهابخوانند
#اقتدارمردانه
سلام،یه تجربه..
من و شوهر تو یه برهه ای خیلی دچار مشکل شده بودیم و حتی به جدایی فکر میکردیم
تا اینکه یه مشاور زندگی مارو نجات داد
ما به کمک اون مشاور زندگیمونو از نو شروع کردیم
و تصمیم گرفتیم که همچنان زیر نظر ایشون زندگیمونو ادامه بدیم و هرچندوقت یک بار حتما بهشون مراجعه کنیم.
هم من و هم شوهرم خیلی به ایشون علاقه داشتیم
تا اینکه یه سری رفتارهای اشتباهی از من سر زد که البته ناخواسته و از روی نااگاهی بود
من کاری کردم که شوهرم از اون آقای مشاور متنفر شد
حتما میپرسید چرا
چون من ورد زبونم شده بود آقای مشاور؛
آقای مشاور اینجوری..
آقای مشاور اونجوری..
آقای مشاور تو فلان قضیه نظرشون اینه...
آقای مشاور تو بهمان قضیه نظرشون اونه...
میدونید مردا دوست دارن ما اونا را تنها قهرمان زندگیمون بدونیم...
دوست دارن ما فقط و فقط اونا را قبول داشته باشیم
دوست دارن ما اونا را تنها گره گشا و حلال مشکلاتمون بدونیم
حتی یادمه یه بار شوهرم سر یه قضیه ای یه حرفی زد بعد بهم گفت ببین من چقدر روانشناسیم خوبه!!!
آره من انقدر اسم اون آقای مشاور را آوردم که حسادت شوهرمو برانگیخته کردم...
و این خیییلی بد بود
خداراشکر سریع به خودم اومدم
و با حرفام و رفتارام همسرمو مطمئن کردم که یگانه قهرمان زندگی من اونه...
خانوما
حتی اگر یه مرد دیگه مثل پدرتون،استادتون،مشاورتون و هرکس دیگه ای را از همسرتون بیشتر قبول دارید؛
‼️بهتره هیچوقت نذارید همسرتون متوجه بشه
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
41.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️
❓پرسش
وظيفه ما در مورد رفع اختلافات اعضاى خانواده چيست ؟
#حجت_الاسلام_والمسلمین_دهنوی
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
قسمت نهم
حسابی گیج و کلافه بودم. اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده. من و دانیال مبارزه ای نداشتیم برای دل بردین از هم. اصلا همین مبارزه حق زندگی را از ما گرفته بود و هر دو قسم خورده بودیم که هیچ وقت نخواهیمش. اما حالا …
نمیدانستم در کدام قسمت از زندگیم ایستاده ام. عثمان با شنیدن این کلمه تعجب نکرد، تنها جا خورد.. و فقط پرسید:مبارزه؟؟ مگر دیگر چیزی برای از دست داریم که مبارزه کنیم؟؟
و من مدام سوالش را تکرار میکردم. و چقدر ساده، تمام زندگیم را؛ در یک جمله به رخم کشید این مسلمان ترسو.
ای کاش زودتر از اینها با هانیه حرف میزد و تمام داشته هایش را روی دایره میریخت و نشانش میداد که چیزی برای مبارزه نمانده.
حکم صادر شد، مسلمانها دیوانه ای بیش نیستند. اما برادرم دوست داشتنی بود. پس باید برای خودم می ماند..
حالا من مانده بودم و تکه های پازلی که طراحش اسلام بود. باید از ماجرا سردرمیاوردم..حداقل از مبارزه ای که دانیال را از من جدا کرد. و تنها سرنخهای من و عثمان چند عکس بود و کلمه ی مبارزه..
مدتی از جستجوهای بی نتیجه مان گذشت و ناامیدی بیتوته کرده بود در وجودمان. و من هر شب ناخواسته از پیگیری های بی نتیجه ام به مادرِ همیشه نگران توضیح میدادم و او فقط با اشک پاسخ میداد.
تا اینکه بعد از مدتها تلاش چیزی نظرم را جلب. سخنرانی تبلیغات گونه ی مردی مسلمان در یکی از خیابانها..
ظاهرش درست مثل دانیال عجیب و مسخره بود. کچل.. ریش بلند، بدون سبیل و به رسم مسلمانان کلاهی سفید و توری شکل بر سر داشت.
چند مرد دیگر روی سکویی بلند در اطرافش ایستاده و با مهربانی پاسخ جوانانِ جمع شده را میدادند و برشورهایی را بین شان توزیع میکردند.
ای مسلمانان حیله گر.. آن دوست مسلمان با همین فریبگری اش، دانیال را از من گرفت.. آخ که اگر پیدایش کنم، به سنت خودشان ذره ذره نابودش میکنم..
سریع با عثمان تماس گرفتم و آدرس را دادم. تا آمدنش در گوشه ایی از خیابان ایستادم و با دقت به حرفهای مبلغان گوش دادم. چه وعده هایی.. بهشت و جهنم را میان خودشان تقسیم کرده بودند و از مبارزه ای عجیب میگفتند.. و احمقهایی که با دهان باز و گوشهایی دراز، آب از لب و لوچه شان آویزان بود.. یعنی زمین آنقدر ابله داشت؟؟
زمان زیادی نگذشته بود که عثمان سریع خود را رساند. با سر به مرد سخنرانِ روی سکو اشاره کردم. و او هم با سکوت در کنار ایستاد. و سپس زیر لب زمزمه کرد (بیچاره هانیه..).
ادامه دارد..
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
✨﷽✨
خـدايا🙏
در چهاردهمین روز ماه مبارک رمضان 🌙
و شروع روز اميدمان به
درگاه و لطف توست الهی🙏
هیچ کسی را غرق در گرفتاری نکن الهی🙏
به دلها رحم و شفقت عطاکن🙏
و رحمتت را برای همه عزیزانم جاری کن🌸🙏
#سلام_صبحتون_بخیر 🌸🍃🍃
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
@kodaknojavan
هدایت شده از سلام
🌹🌙•امیرالمؤمنین علی عليه السلام•🌙🌹
📜•دوستى
جز با شخص با ادب
خالص نمى شود• •
لاتَصفُو الخُلَّةُ مَعَ غَيرِ أديبٍ•
📚غررالحكم حدیث 10599
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@kodaknojavan