eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
18.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
18 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃❤️   ماهِ دلم🌙♥️ چَشمانٺ صـــدقہ‌ایسٺ براے بلاے قلبم...❤️ @hamsardarry 💕💕💕
❤️️️🍃❤️   🎭🔪🚬 دیگر نتوانستم جلوی دهنم را بگیرم. بدون ترس از قضاوت بقیه گفتم: یکیو به زور کتک و کلک میبرن تویه پارتی میبینه نه راه پس داره نه پیش، یه مشت کفتار عوضی دوره اش کردن، بن باز این بدبخت کجاس؟😠 نگاهش را از بین چشم های خیره به من، عبور داد تا به چشم های طلبکارم رسید و گفت: امام علی(ع) میفرماید: "اگر آسمان ها و زمين راه را بر بنده اى ببندند و او تقواى الهى پيشه كند، خداوند حتما راه گشايشى براى او فراهم خواهد كرد و از جايى كه گمان ندارد روزى اش خواهد داد."🙃 به لحظه فرارم از آن جهنم پر سر و صدا فکر کردم. به خیالم با تلاش خودم از آن مرداب مطعفن فرار کرده بودم بخاطر همین هم مدام با خدا کلنجار میرفتم که... یک لحظه تمام وجودم درگیر این جمله شد. اصلا چطور توانستم از آن همه جمعیت با گرگهای نگهبانی که گوگو دورتا دور سالن گذاشته بود، فرار کنم؟! یعنی قطع و وصل شدن برق  سالن...اینکه به فکرم رسید بروم داخل ماشین مستخدم پشت شیشه های شراب قایم شوم...برنگشتن راننده تا چند دقیقه بعد...همه اینها نمی توانست چیزی غیر از دخالت یک نیروی ماورایی باشد!🤔 از نمازخانه  زدم بیرون. مدام در ذهنم میگفتم. پس چرا بعدش دوباره وسط پارک گیر افتادم؟  با عصبانیت زیر لب نجوا کردم: نمیشه!😡 دستی خورد روی شانه ام. برگشتم دستش را پیچاندم. دیدم فاطمه ست! دستش را رها کردم و پرسیدم: پس چرا دوباره گیر افتادم؟ چرا خدا گذاشت باز اون کثافتا بگیرنم؟ 😞😫 چشمهایش پر از تاسف شد. آرام گفت: سهل انگاری خودتو پای.... داد زدم : لااقل مثل بقیه هم قطارات میگفتی یه حکمتی داره، ولی تو کلا بقیه رو خطاکار میبینی...😬 با صدای بلندتری گفت: شایدم حکمتی باشه...گیر افتادن تیم قاچاق آدم و مواد  چیز کمیه؟! دهنم باز مانده بود، پرسیدم: تو از کجا میدونی؟😧 ادامه دارد... @hamsardarry 💕💕💕
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بِسْمِ‌اللّٰهِ‌الرَّحْمٰنِ‌الرَّحیٖم✨ ‌‌‏‌🍁ســلام ♥️صبح قشنگتون بخیر 🍁بوم روزتون رنگین ♥️طرح زمینه اش مهربانی 🍁لحظه هاتون ♥️پراز اتفاقات قشنگ 🍂افکار بلندتان سبز ♥️و دلتان به پاکی آسمان 🍁صبحتون سرشاراز معجزه‌ی خدا ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
❤️🍃❤️  👈بی تردید است اما مسلما نیست! ❗️ ❌اجازه ندهید از این مسئله تمام زندگی شما را مختل کند. @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ➖ بین یک دختر خانم مجرد با مشکلات روحی و خُلقی 👈 و یک دخترخانم مجرد با روح و روان سالم حتما را انتخاب کنید❤️ و مراقب و باشید. 🔻 کم نیستند افرادی که در و هم دارند.✌️😍 🔻 اگر احساس ناخوشایند و یا افکار آزاردهندی دارید 🔻 و ناامیدی یا حس افسردگی که مانع انجام عملکردهای شماست و آرامش شما را مختل می کند ✍حتما به مراجعه کنید. @hamsardarry 💕💕💕
دوستان عزیزم سلام برای اینکه زندگی مشترک مون خوب باشه اول باید حالـــــــــــ‌مون خوب باشه😊 به امید خوب بودن هر چه بهتر ❣❣ در این مسیر با ما همراه باشید👇👇
❤️🍃❤️ 😊«حالـــــــ‌خوب» نتیجۀ تمام دین‌داری‌ها و صفات اخلاقی خوب است 🌷هرچیزی دین به ما می‌گوید در واقع راهی برای رسیدن به حال خوب است ✌️دو رکن مهم حال خوب: «نداشتن ترس و نگرانیِ بیجا» و «نداشتن غم» 💟 @hamsardarry 💕💕💕
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️ 📹 👌 مَرد 💪اقتدار شوهرت رو نباید جلوی خانواده ات بشکونی...❗️ 👆قابل توجه خانم ها👆 @hamsardarry 💕💕💕
❤️️️🍃❤️   🎭🔪🚬 مثل برق گرفته ها ساکت شد. گره روسری ام را باز کردم و  گفتم: هان پس پرونده هامونو خوندی...فکر کردی کی هستی؟😠 بلافاصله گفت: نه خانم مدیر گفت یعنی ازم خواست تو رو برای...😦 نگذاشتم حرفش را تمام کند. به او  پشت کردم و رفتم. آمد دنبالم گفت: اشتباه برداشت کردی...🤭 برگشتم با حرص گفتم: آره من کلا اشتباهم. تو درستی برو جانمازتو آب بکش. میدونی چیه گوگو یه قاتل عوضی بود ولی یه چیزو راست میگفت که شماها خودتون از همه بدترید.😬 با این حرف تیر خلاصش را زدم و رهایش کردم. شب سر میز شام  خودم رفتم سراغ ترانه، نوچه هایش را کنار زدم و زیرگوشش گفتم: برا کله کردن این خواهر تر و تمیزه هستم.😏 چشم های فرورفته اش برقی زد و گفت: به به خوش اومدی. اخم هایم را درهم کشیدم و پرسیدم: چی؟ یکی از نوچه هایش زیر بازویم را گرفتم و بلندم کرد و پشت سر ترانه راه افتادیم. رفتیم طرف کارگاه نمیدانم چطور در را باز کردند و در تاریکی وارد کارگاه شدیم. 😶 ترانه مقابلم ایستاد و گفت: خوش ندارم از پایین به بالا با کسی بحرفم. این را که گفت با هل و فشار نوچه هایش روی نیمکت کناری نشستم. ترانه همانطور که مقابلم ایستاده بود، گفت: اول باس مطمئن بشم وسط کار جا نمیزنی.😈 ادامه دارد... @hamsardarry 💕💕💕