❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_110
ابروهای پریناز از تعجب بالا پرید و با دلخوری کنارش نشست و پرسید:
-آریا ... عزیزم چی شده؟
خواست با زنانگی هایش با همان عشوه هایی که این مرد جوان را به دام انداخته بود فکر او را معطوف خود سازد
اما اریا بی توجه به او ،از جا بلند شد و کنار پنجره ایستاد یک دستش را داخل جیب شلوارش کرد و با دست دیگر سیگار را به دهان برد و پک عمیقی زد ..
در دل پریناز آشوبی برپا شده بود..آریا بی آن که چشم از بیرون بگیرد، غافلگیرانه پرسید:
@hamsardarry 💕💕💕