❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_119
حسین جلو آمد و گفت:
- حالا که دلت پیش علیرضا نیست ... حالا که همه چی رو تموم کردی ... انگشترم خودت بهش بده ، نذار دلش پیش تو جا بمونه ... هر چند که هنوزم می دونم داری اشتباه می کنی اما چاره چیه! ... دل باید بخواد که گویا دل تو با علیرضا نیست ... اما یه معذرت خواهی بهش بدهکاری ... اون پسر حقش نیست ...
سپس نگاهی به سمت اتاق زری انداخت و آرام تر از حد معمول ادامه داد :
- کاش حساب علیرضا رو از عمه اش جدا می کردی ...ها بابا؟
حریر سرش را پایین انداخت و آرام لب زد:
@hamsardarry 💕💕💕