❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_239
چشمان آریا مات او شد ...
برای دقایقی نفس در سینه اش حبس شد ..
پریناز چه کرده بود؟! ..
دست پریناز آرام انگشتان او را گرفت
و روی شکم خود گذاشت
و با عشوه گفت:
-ببین این جاست ...
اونی که می تونه همه چی رو به نام تو کنه ...
چشمان آریا به سان پلنگی خشمگین در کاسه چرخید
و بلند فریاد کشید :
-تو چی غلطی کردی لعنتی؟
با خونسردی شانه ای بالا انداخت
و جواب داد:
@hamsardarry💕💕💕