❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_263
(پست چهل و هفت)
با آن که کمی چشمانش سرخ شده بود
اما وجودش را آرامشی بی نظیر پر کرده بود ..
دیگر از آن همه آشوب و دلهره خبری نبود ...
انگشتانش را نرم روی سنگ قبر کشید
و قطره ای از گوشه ی چشمش چکید و زیر لب زمزمه کرد:
- مرسی مامان ...
مرسی که همیشه دعام کردی و مواظبم بودی ...
@hamsardarry💕💕💕