eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
19.5هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2هزار ویدیو
16 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
سبک زندگی اسلامی همسران
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 داستــــــان #عاشقانه_مذهبی (قسمت دوم) #زرنــگـــ_بـــودی_آقـــا! ✍با استرس خودم
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 (قسمت سوم) ✍با نجابت سلام میکنی!هنوز هم نگاهم نمیکنی!حیف که هم نام مولا هستی و فرزند فاطمه وگرنه نشانت میدادم!آرام میگویی بریم؟! میخواهم در ماشین را باز کنم پیش دستی میکنی،تشکر میکنم و مینشینم در را میبیندی و سوار میشوی!پشت چراغ قرمز می ایستی،دخترک گل فروشی کنار ماشین می آید،اصرار میکند گل بخری و تو با لبخند نگاهش میکنی!کیف پولت را درمی آوری و میگویی:عمو جون همه شو بده! دخترک ذوق میکند گل ها را میگیری و میگذاری روی پاهایم و میگویی:تقدیم با محبت! در دلم قند آب میشود،گل ها را برمیدارم و با تمام وجود بو میکنم! زن و مرد سرنشین ماشین کناری نگاهمان میکنند!زن بلند میگوید:یاد بگیر!مذهبی هامونم اینطورن! چراغ سبز میشود و حرکت میکنی،مگر ما مذهبی ها دل نداریم؟!لبخندی میزنی و میگویی:الان دست گیرمون میکنن! میگویم:اصلا چی باعث شد فکرکنه ما مذهبی ایم؟! خودم مبهوت شدم،گفتم ما!لبخندت عمیق تر شد و آرام زمزمه کردی:ما! بلندتر گفتی:از رو چادر و روسری لبنانی شما و فشن نبودن من! مگر مرا نگاه هم کرده ای که بدانی روسری ام چه مدلی است؟!همانطور که به رو به رو خیره شده ام با کنایه میگویم:شما از کجا میدونی من روسریم چطوریه؟! با تعجب به سمتم برمیگردی،من هم نگاهت میکنم این اولین چشم به چشم شدنمان بود!چند لحظه به چشمانم زل زدی و صورتت را برگرداندی!حس عجیبی با تلاقی نگاه هایمان به بدنم تزریق شد!به مکان مورد نظر میرسیم،کنار هم راه می افتیم،از من و تو خجالتی تر هم هست؟!کاش مادرهایمان را می آوردیم فکرنکنم از من و تو آبی گرم بشود!به حلقه ها نگاه میکنم،پرزرق و برق اند،از فروشنده میخواهم حلقه های ساده تری بیاورد،آرام کنار گوشم میگویی:واقعا نپسندیدی؟! این اولین مفرد شدنمان به هم بود بعدها فهمیدم این حرفت یعنی چه؟!یعنی هیچوقت نگران پول چیزی نباش به مردت برمیخورد!حلقه ی ساده ای چشمم را میگیرد،رد نگاهم را میگیری و حلقه را برمیداری،میگویی:دستت کن ببین چطوره؟! دستم را جلو می آورم حلقه را بگیرم اما نمیدهی!میگویی:دستتو بیار جلو! با خجالت دست چپم را جلو می آورم،با احتیاط بدون اینکه دستت به دستم بخورد حلقه را انگشتم میکنی!با خوشحالی به دستم نگاه میکنم،نشانه دونفره شدن! میگویی:همینو میخوای بانو؟ نگاهم را از دستم میگیرم و میگویم:شما هم نظر بدید! به انگشتم نگاه میکنی و میگویی:میذارم به عهده ی تو! این همه فعل مفرد یعنی جمع کن بساط خجالت و فعل های جمع را!میخواهم حلقه را دربیاورم صدایت مانع میشود:اگه همینو میخوای لطفا دیگه درش نیار! بیخود که لقب مهربان را به تو ندادم! ⏪ ... 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb 🍃🌺 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
سبک زندگی اسلامی همسران
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 #داستـــــان #عاشقانه_مذهبی (قسمت سوم) ✍با نجابت سلام میکنی!هنوز هم نگاهم نمیکنی!
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 (قسمت پنجم) (✍درمورد متن:صرفا تمام افراد مذهبی اینطور فرشته نیستن،همه جا خوب و بد داره،شاید این نوشته ها تلنگری باشه به اون مذهبی هایی که شدید متعصبن،مثلا توقع دارن همسرشون جلو خودشونم با چادر باشه!) به لباس عروس ها نگاه میکنم،کدام دختری عاشق این لباس نیست؟!فکرکنم این صدمین مزون لباس عروسیست که می آییم!با تمام خستگی ها با حوصله همراهمی! یکی از لباس ها را برای پرو انتخاب میکنم،صدایت میزنم تا نظر بدهی! با دقت نگاهم میکنی و میگویی:به نظر منکه هرچی پوشیدی بهت میاد!انتخاب سخته! خودم را در آینه نگاه میکنم،نگاهم میکنی و لبخند به لب داری!این لباس را بیشتر از لباس های دیگر دوست دارم. _علی من همینو میخوام،تو خوشت اومد؟ با لحن زیبایی میگویی:صدبار نگفتم اینطور صدام نکن برای قلبم ضرر داره! حق داری علی گفتن هایم با ناز و کشیده است! زبان درازی میکنم و در را برای تعویض لباس میبندم!صدایت می آید:بالاخره که بیرون میای! بعداز تعویض لباس بیرون می آیم،لباس را به فروشنده میدهم و میگویم همین را میخواهم،شنل به دست به سمتم می آیی! _عروس خانم اجازه میدی شنلتو من انتخاب کنم؟! به نشانه ی مثبت سرم را تکان میدهم،شنل بلند و زیبا را نشانم میدهی! _میپسندی؟! چقدر خوب بلدی بدون حرف و زور،خواسته ات را تحمیل کنی! در این مدت حرف زوری نزدی!خواسته ات را تحمیل نکردی!حتی گوشزد نکردی که لباس عروس و شنل چطور باشد!همیشه از در مهربانی وارد میشوی مهربان! میدانی من هم مثل خودت همچین چیزی را میپسندم! با رضایت از مزون خارج میشویم،همین که سوار ماشین میشویم میگویی:کی بود اونطور علی علی میکرد؟! گیرم انداختی!خودم را میزنم به کوچه چپ! _واقعا کی بود؟! با شیطنت نگاهم میکنی و میگویی:پس کی بود هان؟! چشمانت بدترین سلاح جنگیست مهربان! اینطور قبول نیست،چشمهایت را زمین بگذار،بیا دست خالی بجنگیم! بوسه ی پرحرارتی روی گونه ام مینشیند،فکرکنم میدانی با این کار ضربان قلبم چقدر بالا میرود! ⏪ ... 🍃🌺http://telegram.me/joinchat/AAAAAD_WC4BeDxSgnl3xPQ 🍃🌺 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 (قسمت پـنجـم) ✍از دانشگاه بیرون می آیم،کمی آن طرف تر ایستاده ای،به سمتت می آیم،لبخند میزنی _سلام بانو خداقوت،روزت چطور بود؟ دستت را میگیرم _سلام عزیزم،درس ها سخت شده غر بزنم یا همین جمله کافیه؟ _دوتا گوشم در اختیار شماست! لجم میگیرد از این همه خوب بودنت! _ترجیح میدم اول یکم به شکمم برسم بعد غر بزنم! _بریم اینجا؟ به کافی شاپ نزدیک دانشگاه اشاره میکنی!آن موقعی که بله را دادم توقع داشتم زیاد نامزد بازی نداشته باشیم نهایتا به دوتا شاه عبدالعظیم و قم ختم بشود! باهم وارد کافی شاپ میشویم،صندلی را برایم عقب میکشی،مینشینم،رو به رویم مینشینی،پیشخدمت بر سر میز می آید،سفارش کیک شکلاتی به همراه آب پرتقال و بستنی میدهم!با خنده میگویی:قراره دونفری بخوریم دیگه؟ دستم را زیر چانه ام میگذارم و میگویم:نه خیر! پیشخدمت را صدا میزنی میگویی به سفارش ها یک آب پرتقال دیگر هم اضافه کند.همانطور دست به چانه نگاهت میکنم و میگویم:علی! مثل من دستت را زیر چانه ات میگذاری و با دست دیگرت دستم را میگیری و میگویی:جان ِعلى! لبخند میزنم،این نوع جانم گفتن ها فقط مخصوص من است! _نگفتی چطوری اومدی خواستگاری من؟ _والا جاهای قبلی که برای خواستگاری رفتم.... حرفت را قطع میکنم:قبل از من خواستگاری هم رفتی؟! زیبا میخندی و میگویی:حسود! کلافه میگویم:جوابمو بده! _شوخی کردم،اولین و آخرین جایی که رفتم خواستگاری خونه تون بود! آسوده خیال نفسم را بیرون میدهم! _نچ نچ،چقدر منتظر بودی بیام خواستگاری! با حرص از دستت بشگون میگیرم و میگویم:اعتماد به عرش! عاشقانه دستم را میفشاری!فقط من معنی این فشارها را میفهمم! پیشخدمت سفارش ها را می آورد،همین که میرود میگویم:علی بگو دیگه! _اینطوری علی میگی خب قلبم وایمیسه بانو! با لذت میگویم:این زبونو نداشتی چی کار میکردی؟ _با ایما و اشاره حرف میزدم!تو دانشگاه دیدمت!یه مدت زیر نظر گرفتمت بعد مادر رو فرستادم خدمتتون! _دانشجو بودی؟! _نه،یه مدت برای سال اولی ها به جای یکی از استادا می اومدم! _چرا من ندیدمت؟! _چون خیلی خانم تشریف داری! چیزی نمیگویم با لذت مشغول خوردن بستنی ام میشوم! _بانو!موبایلتو میدی؟ موبایلم را به سمتت میگیرم،موبایل را میگیری _خب ببینم تو گوشیت چه لقبی بهم دادی! به موبایل نگاه میکنی و با لبخند میگویی:مهربان! موبایلت را درمی آوری و مشغول میشوی!بعد به سمتم میگیری شبیه شد! اسمم را گذاشتی مهربانو! به بستنی اشاره میکنی و میگویی:نمیدی؟ در حالی که کیلو کیلو در دلم قند آب میشود قاشق بستنی را به سمتت میگیرم،میخوری و سپس به دستم بوسه میزنی! ⏪ ... 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb🍃🌺 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 (قسمت شـشم) (✍درمورد متن:صرفا تمام افراد مذهبی اینطور فرشته نیستن،همه جا خوب و بد داره،شاید این نوشته ها تلنگری باشه به اون مذهبی هایی که شدید متعصبن،مثلا توقع دارن همسرشون جلو خودشونم با چادر باشه!) به لباس عروس ها نگاه میکنم،کدام دختری عاشق این لباس نیست؟!فکرکنم این صدمین مزون لباس عروسیست که می آییم!با تمام خستگی ها با حوصله همراهمی! یکی از لباس ها را برای پرو انتخاب میکنم،صدایت میزنم تا نظر بدهی! با دقت نگاهم میکنی و میگویی:به نظر منکه هرچی پوشیدی بهت میاد!انتخاب سخته! خودم را در آینه نگاه میکنم،نگاهم میکنی و لبخند به لب داری!این لباس را بیشتر از لباس های دیگر دوست دارم. _علی من همینو میخوام،تو خوشت اومد؟ با لحن زیبایی میگویی:صدبار نگفتم اینطور صدام نکن برای قلبم ضرر داره! حق داری علی گفتن هایم با ناز و کشیده است! زبان درازی میکنم و در را برای تعویض لباس میبندم!صدایت می آید:بالاخره که بیرون میای! بعداز تعویض لباس بیرون می آیم،لباس را به فروشنده میدهم و میگویم همین را میخواهم،شنل به دست به سمتم می آیی! _عروس خانم اجازه میدی شنلتو من انتخاب کنم؟! به نشانه ی مثبت سرم را تکان میدهم،شنل بلند و زیبا را نشانم میدهی! _میپسندی؟! چقدر خوب بلدی بدون حرف و زور،خواسته ات را تحمیل کنی! در این مدت حرف زوری نزدی!خواسته ات را تحمیل نکردی!حتی گوشزد نکردی که لباس عروس و شنل چطور باشد!همیشه از در مهربانی وارد میشوی مهربان! میدانی من هم مثل خودت همچین چیزی را میپسندم! با رضایت از مزون خارج میشویم،همین که سوار ماشین میشویم میگویی:کی بود اونطور علی علی میکرد؟! گیرم انداختی!خودم را میزنم به کوچه چپ! _واقعا کی بود؟! با شیطنت نگاهم میکنی و میگویی:پس کی بود هان؟! چشمانت بدترین سلاح جنگیست مهربان! اینطور قبول نیست،چشمهایت را زمین بگذار،بیا دست خالی بجنگیم! بوسه ی پرحرارتی روی گونه ام مینشیند،فکرکنم میدانی با این کار ضربان قلبم چقدر بالا میرود! ⏪ ... 🍃🌺http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1 🍃🌺 ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
اینجا بهترین کانال برای کودک شماست✅ 🌟🎨 آیا به دنبال محتوای جذاب برای کودکان‌تان هستید؟ در کانال ما، ، کودکانه، و زیبا، و خلاقانه را پیدا کنید! 👶✨ چرا فرزندان‌تان را با دنیای خلاقیت و یادگیری آشنا نکنید؟ 📩 همین حالا به ما بپیوندید و لحظات خوشی را برای آن‌ها بسازید! 📲لینک کانال:@tarbiyati9800 https://eitaa.com/tarbiyati9800 https://eitaa.com/tarbiyati9800 https://eitaa.com/tarbiyati9800