سبک زندگی اسلامی همسران
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮 #قسمت_71 سرگردانتر از مسافری راه گم کرده در کویر بودم. کاش دنیا یک روزاسترا
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_72
رو به رویم، روی زمین نشست
(از نظرمن نفرت، نوعی ترسِ گریم شده ست..
ترس هم که تکلیفش معلومه..
باید جفت پا پرید وسطش
باید حسش کرد..
اونوقتِ که خدا شیرین تر از این چایی میشه..)
راست میگفت..
من از خدا میترسیدم..
از او و کمرِ همتش برای نابودیِ زندگیم..
با انگشتان دستش بازی میکرد
(گاهی.. بعضی از آدما چایی شون با طعم خدا میخورن..
بعضی ها هم.. فنجانِ چایِ شونو با خودِ خدا..)
حرفهایش عجیب، اما دلنشین بود. نفسی عمیق کشید که بی شباهت به آه نبود (اما اون کسی میبره که چایی رو با طعم خدا ، مهمونِ خودِ خدا بخوره..)
شاید راست میگفت..
من از ترسِ طعمِ خدا، هیچ وقت مزه ی چای را امتحان نکردم..
سینی را با لبخندی مهربان به سمتم هل داد
(خب.. پروین خانووم منتظرن تا سینی رو خالی تحویلشون بدم..)
لقمه ای را که درست کرده بود در دهانم گذاشتم.
فنجانِ چای را به سمتم گرفت.
نمیدانم چرا؟
اما دوست داشتم
برای یکبار هم که شده امتحانش کنم..
با اکراه استکان را از دستش گرفتم.
لبخندِ مردانه اش عمیق تر شد.
جرعه ای نوشیدم
ادامه دارد..
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕