eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
19.5هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2هزار ویدیو
16 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️️🍃❤️ 🔥 🌺 ❤️❤️❤️❤️❤️ به روایت حانیه ................................................................... با دستام سرم رو گرفتم و هق هق گریم اوج گرفت ، کاش.....کاش..... اصلا یاداوری نمیکردم اون روزهای زجراور رو. اصلا چه ربطی به این ماجرا داشت ؟ تنها ربطش میتونست این باشه که..... که..... نکنه عمو همه اینکارارو به خاطر منافع خودش میکرده؟ نکنه آرمان برگشته باشه؟ نه نه امکان نداره. عمو منو مثله دختر خودش دوست داشت. اره واقعا دوستم داشت. آرمانم که الان نه نه عمرا عمرا نیمده. با صدای در به خودم اومدم. _ کیه؟ امیرعلی_ میتونم بیام تو ؟ _ اره. با اومدن امیرعلی سریع پریدم بغلش کردم و به اشکام اجازه باریدن دادم. امیرعلی_ به خاطر حرفای عمو انقدر به هم ریختی ؟ اون از دل من خبر نداشت و منم قصد نداشتم که خبردار بشه. پس سکوت کردم و جوابی ندادم. . . ادامه دارد... @hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بِسْمِ‌اللّٰهِ‌الرَّحْمٰنِ‌الرَّحیٖم✨ ســـــ🌸ــــلام صبح قشنگ یکشنبہ تون بخیر🌸 الـهـی🌸 حااااااااال دلتـون خـوب باشه 🩷🌸 😂گلخند لبخند روی لبهاتون ‌🌸🌱🌸🌱🌸🌱
اَعطَیتُکَ ما تُریدُ بهتر از اونی که میخوای بهت میدم...✌️ دیگه چی میخوای خدا بهت بگه چی قشنگ تر از این ...🤍
❤️🍃❤️ 💍 ❤️عشق را یک گلزار در نظر بگیرید حالا که وارد این گلزار شدید دو انتخاب دارید :👇👇 1⃣❌شروع کنید با خارهای گلزار گلاویز شدن که آنها را از بین ببرید (همسرم را درستش می کنم، تغییرش میدم) که قطعا نمیتوانید همه خارها را از بین ببرید و فقط خودتان را زخمی می کنید ضمن اینکه از بودن در گلزار هم لذت نمی برید.❗️ @hamsardarry 💕💕💕
❤🍃❤️ 💗گاه برای همسرتان محبتهای داشته باشید تا علاقه‌تان به یکدیگر شود. 👈مثلا در را با زبان محبت برایش کنید. یا کفشهایش را برایش کنید. 👈گاهی موقع تنهایی جلوی او شوید و احترام بذارید. 👈 گاهی سر سفره صبر کنید و بگید بدون تو از گلوم پایین نمی‌ره! 👈گاهی او را بگیرید و دهها مصادیق دیگر که برای همسرتان خاص باشد. . @hamsardarry 💕💕💕
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️ 🎥 دیدگاه‌‌های غلط در ازدواجدختری نامه نوشت بود به من با این عبارات: ❗️خدا لعنت کند پدرم را ❗️خدا لعنت کند مادرم را ❗️خدا لعنت کند استاد دانشگاهم را ❗️ خدا لعنت کند دکتر روانشناسم را چون..... ‌‎ @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ پدر و مادرت يا يكي از اقوامت رو دعوت كردي ...... خونه خودتون حالا همسرت هنوز نیومده خونه! هر چی هم بهش زنگ میزنی میگه الان میام، الان میام ! ولی عین خیالش نیست خلاصه همسرت میاد و مهمونی تموم میشه!!! اخر شب شده شما میگی همیشه کارات همینه ،آبروم رو بردی،مسولیت سرت نمیشه،کجا بودی ؟،تلافی میکنم و........ شروع یه دعوا و تنش شدید و مطمئن باش دفعه بعدی بدتر میشه ،یا وقتی میگی دعوت کنم میگه نمیخواااااااد ،لازم نیست !!!!! @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ❓ نحوه درست برخوردت چيه ؟؟ با حالت ناراحت میگی عزیزم ،شما مرد خونمونی! سایه سرمی، میدونی چقدر دوست داشتم قبل مهمونها بیایی خونه؟ میدونی مامانم همش میگفت دلمون واسه همسرت تنگ شده ! کاش زودتر میومد و بیشتر میدیدیمش!! خلاصه بگم برات کار از کار گذشته و دیر اومده دیگه! ❗️پس دعوا و بحث بی فایده است و باعث اختلاف میشه، پس سعی کن با سیاست و محبت کاری کنی دفعه دیگه این کار رو انجام نده.... @hamsardarry 💕💕💕
❤️️🍃❤️ 🔥 🌺 دوباره صبح شد و غرغرای مامان برای بیدارکردن من شروع شد. یه چشممو باز کردم و به مامان که داشت کمدمو وارسی میکرد نگاه کردم. _ دنبال چیزی میگردی؟ مامان_ چه عجب. لباساتو کجا گذاشتی؟ _ لباسایی که برای عید گرفتم؟ مامان_ اره. پاشو پاشو دیر میشه هااااااااا . _ کجا؟؟؟؟ مامان _ خونه خاله اینا. شبم خونه خاله مرضیه. _ ایوووول. سریع پاشدم . لباسامو پوشیدم و حاضرشدم. مامان_ حانیه بدو دیرشد. _ اومدم همزمان با دیدن امیرعلی دم در اتاق سووووت بلندی کشیدم. _ اوففففف. کی میره این همه راهو؟ خوشتیپ کردی خان داداش. خبریه؟ امیرعلی _ شاید.... _ جون مو؟ امیرعلی_ ها جون تو. _ راه افتادی داداش. مامان_ داریم میریم خاستگاری _ چییییییییییییییییییییییییی؟ مامان_ چته تو؟ _ خیلی نامردید. بی خبر؟ اصلا من نمیام. بابا _ اخه دخترم با خبر بودی که الان همه جا پر شده بود. _ نمیخوااااااام. اصلا من نمیام. امیرعلی _ پس منم نمیرم. با تعجب برگشتم سمت امیرعلی. بی خیال و خونسرد شونشو بالا انداخت. _ مسخره. بریم خب امیرعلی_ فدای ابجیم _ حالا چه ذوقیم میکنه. من این فاطمه رو میکشم که به من نگفت مامان _ حالا از کجا میدونی فاطمس؟ _ از رفتارای ضایع گل پسرتون . برگشتم سمت امیرعلی دیدم کلا رفته تو زمین. داشتم میترکیدم از خنده. یعنی این حیای این دوتا منو کشته . . . خاله مرضیه_ فاطمه جان چایی رو بیار مادر. _ من برم کمک؟ خاله مرضیه_ برو خاله جون. با خنده به امیرعلی نگاه کردم. طبق معمول سرش پایین بود. رفتم تو آشپرخونه. قبل از هرچیزی یه دونه محکم زدم تو سر فاطمه که صداش در اومد بعد سریع دهنشو گرفتم که حیثیتم نره _ پرووووو. دیگه من غریبه شدم . ها؟ فاطمه_ به خدا خودم امروز صبح فهمیدم. _ اخ الهی بگردم. خودتم که غریبه ای. بابای فاطمه_ بچه ها رفتید چایی بسازید _ الان میایم عمو. _ بدو بدو بریز. من رفتم بیرون فاطمه_ مرسی که اومدی کمک. _ خواهش فاطمه_ روتو برم _ برو تز آشپزخونه که اومدم بیرون با نگاه های متعجب جمع به خاطر تاخیرمون مواجه شدم که خودم پیش دستی کردم و گفتم_ الان میاد. چند دقیقه بعد فاطمه با سینی چای اومد ❤️️❤️❤️ شروع عاشقی هایم، سرآغاز غمی جانکاه از آن غم تا به امروزم پر از تشویش و گریانم ❤️❤️❤️❤️ ادامه دارد... @hamsardarry 💕💕💕