eitaa logo
دل گفتہ'!
163 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
47 فایل
• حرفهایی از جنس دل ✨🌿 .
مشاهده در ایتا
دانلود
*⚘﷽⚘ طلبه های جوان👳آمده بودند برای 👀 از جبهه 0⃣3⃣نفری بودند. که خوابیده 😴بودیم دوسه نفربیدارم کردند😧 وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گقتند: بابابی خیال!😏 توکه بیدارشدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️ خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉 حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😃😄 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه ها و راه افتادیم👞 •| و زاری!😭😢 یکی میگفت: ممدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: دیگ چی میگی؟ مگه توجبهه نمرده! یکی میکشید😫 یکی می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک نیشگون محکم بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 ✨| @Mahdi_ye_fatemeh |✨
صحبت ازشهادت وجدایی بود واین که بعضی ازجنازه هازیرآتش می مانندو یابه نحوی شهیدمی شوند که قابل شناسایی نیستند.هرکس ازخودش نشانه ای می دادتا شناسایی جنازه ممکن باشد.یکی می گفت:"دست راست من این انگشتری است" دیگری می گفت:"من تسبیحم رادورگردنم می اندازم" نشانه ای که یکی ازبچه ها داد برای مابسیارجالب بود.او می گفت:"من درخواب خُروپُف می کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُروپُف می کند شک نکنید که خودم هستم"😜 @Mahdi_ye_fatemeh
··|🗣😂|·· 😁 اسیرشده‌بودیم قرار شد بچه‌ها براخانواده‌هاشون‌نامه بنویسن بین اسرا چندتابی‌سواد وکم‌سوادهم بودند که‌نمی‌تونستن نامه‌بنویسن اون‌روزا چند تا کتاب‌برامون‌آورده‌بودن ڪه ‌نهج البلاغه‌هم لابه‌لاشون‌بود📚| . یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت: من‌نمی‌تونم‌نامه‌بنویسم🙁 از نهج البلاغه‌یکی از نامه های‌کوتاه امیرالمومنین﴿؏﴾رو نوشتم‌روی‌این‌کاغذ میخوام‌بفرستمش‌برا بابام☺️ . نامه‌رو گرفتم وخوندم از خنده روده بُر شدم😂 بنده‌خدا نامه‌ی‌امیرالمومنین﴿؏﴾به معاویه‌رو برداشته‌وبرای‌باباش‌نوشته‌بود😂 🦋کــانـــال مـهـدی فـــاطــمـــه عـج🦋 @mahdi_ye_fatemeh
••😂🧔🏻•• یه‌روزسردزمستانی‌فرمانده‌گردانمون‌به بهانه‌دادن‌پتوهمه‌بچه‌هاراجمع‌كرد👥 وباصدای‌بلندگفت: 🗣 +كی‌خسته‌است؟☺ گفتیم:👇🏻 _دشمن.😄 صدا زد:👇🏻 + كی‌ناراضیه؟😉 بلند گفتیم:👇🏻 _دشمن 😎 دوباره‌باصدای‌بلندصدازد:🗣 + كی‌سردشه؟🤨😜 ما هم با صدای بلندتر گفتیم:👇🏻 _ دشمن 👊🏻 بعدش‌فرماندمون‌گفت:👤 خوب‌دمتون‌گرم😁 حالاكه‌سردتون‌نیست‌می‌خواستم‌بگم‌كه پتوبه‌گردان‌مانرسیده !!!😐😂 🌱شادی‌روح‌شهداصلوات... 🧔🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
👨‍⚕دکتر با خنده بهش گفت: برادر! مگه پشت لباست ننوشتی ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄 پس چرا مجروح شدی؟! گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده! تقصیر من چیه؟!🤕🤷‍♂ 𝐉𝐨𝐢𝐧↓ @Mahdiye_fatemeh