هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
🧔 #"چِ"_مثل_چمران ⬅️ 3⃣ قسمت سوم تعجب کردم!گفتم:من ازاین جنگ ناراحتم،ازاین خون وهیاهو،وهرکس راهم د
🧔#"چِ"_مثل_چمران
⬅️ 4⃣ قسمت چهارم
بالاخره یک روز به همراهِ یکی از دوستانم که قصد داشت برود موسسه به آنجا رفتم،درطبقه اول مرا معرفی کردندبه آقایی وگفتند:"ایشان دکترچمران هستند"
😊مصطفی لبخند به لبش داشت ومن خیلی جاخوردم.فکرمی کردم کسی که اسمش با جنگ گره خورده وهمه از اومی ترسندباید آدمِ خشنی باشد،حتی می ترسیدم اما لبخنداو و آرامشش مرا غافلگیر کرد.
دوستم مرا معرفی کرد و"مصطفی"باتواضعی خاص گفت:"شمایید؟من خیلی سراغِ شمارو گرفتم،زودتراز اینها منتظرتان بودم".
مثلِ آدمی که از مدتها قبل مرا میشناخت حرف می زد.عجیب بود.به دوستم گفتم:"مطمئنی که دکترچمران این است؟"مطمئن بود.
🖼مصطفی تقویمی آورد مثلِ آن تقویمی که چندهفته قبل سیدغروی به من داده بود.نگاه کردم گفتم:"من این را دیده ام"مصطفی گفت:"همه تابلوهارا دیدید؟ازکدام بیشترخوشتان امد؟"
🕯گفتم:" شمع،شمع خیلی مرا متاثرکرد."توجه اوسخت جلب شدوبا تاکیدپرسید:"شمع؟چراشمع!؟"من ناخودآگاه گریه کردم واشکم ریخت.
گفتم:"نمی دانم.این شمع،این نور،انگاردر وجودمن هست،من فکرنمی کردم کسی بتواند معنی شمع وازخودگذشتگی رابه این زیبایی بفهمدونشان دهد."مصطفی گفت:"من هم فکر نمی کردم یک دخترِ لبنانی بتواندشمع ومعنایش رابه این خوبی درک کند."
پرسیدم:"این را کی کشیده؟من خیلی دوست دارم ببینمشان،وبااوآشنا شوم."
مصطفی گفت:"من"
بیشترازلحظه ای که چشمم به لبخندش وچهره اش افتاده بودتعجب کردم!...شما؟شماکشیدید؟"
مصطفی گفت:"بله من کشیده ام"
گفتم:"شماکه در جنگ وخون زندگی می کنید،مگرمیشود؟!فکرنمی کنم بتوانیداین قدراحساس داشته باشید"
بعداتفاقِ عجیب تری افتاد..."مصطفی"شروع کردبه خواندنِ نوشته های من!
گفت:"هرچه نوشته اید خوانده ام و دورادور باروحتان پرواز کرده ام"
واشکهایش سرازیرشد...
این اولین دیدارِ مابود و سخت زیبا بود...
🧕خاطرات "غاده" همسر شهید چمران
____________
#ادامه_دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
#خطبه_غدیر
#قسمت_سی_و_سوم
#مبلغ_غدیر_باشیم
أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَکْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِیَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَی عَنِ الْحَرامِ فی مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ فی عَلِی أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّی وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدی إِلی یَوْمٍ یَلْقَی الله الَّذی یُقَدِّرُ وَ یَقْضی.
مَعاشِرَالنّاسِ، وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَکُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّی لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْکُرُوا ذالِکَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَیِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّی اُجَدِّدُالْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ.
هان! روا و ناروا بیش از آن است که من شمارش کنم و بشناسانم و در این جا یکباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مأمورم از شما بیعت بگیرم که دست در دست من نهید در مورد پذیرش آن چه از سوی خداوند آورده ام درباری علی امیرالمؤمنین و اوصیای پس از او که آنان از من و اویند. و این امامت به وراثت پایدار است و فرجام امامان، مهدی است و استواری امامت تا روزی است که او با خداوند قدر و قضا دیدار کند.
هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمایی کردم و از آن هرگز برنمی گردم. بدانید و آگاه باشید! آن ها را یاد کنید و نگه دارید و یکدیگر را به آن توصیه نمایید و در آن [احکام خدا] دگرگونی راه ندهید. هشدار که دوباره می گویم: بیدار باشید! نماز را به پا دارید. و زکات بپردازید. و امر به معروف کنید و از منکر بازدارید.
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
#نهج_البلاغه_خوانی
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 (آن هنگام كه تهاجم ياران معاويه به شهر انبار، و غارت كردن آن را شنيد، تنها و پياده به طرف پادگان نظامی كوفه (نخيله) حركت كرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند ای امير مومنان ما آنان را كفايت می كنيم، فرمود:) شما از انجام كار خود درمانده ايد! چگونه كار ديگری را برايم كفايت می كنيد؟ اگر رعايای پيش از من از ستم حاكمان می ناليدند، امروز من از رعيت خود می نالم، گویی من پيرو و آنان حكمرانند، يا من محكوم و آنان فرمانروايانند. (دو نفر از ياران جلو آمدند و يكی گفت: من جز خود و برادرم را در اختيار ندارم، ای امير مومنان فرمان ده تا هرچه خواهی انجام دهم، امام فرمود:) شما كجا؟ و آنچه من می خواهم كجا؟
📒 #نهج_البلاغه #حکمت261
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
#خطبه_غدیر
#قسمت_سی_و_چهارم
#مبلغ_غدیر_باشیم
أَلاوَإِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلی قَوْلی وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّی وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ وَمِنِّی. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْی عَنْ مُنْکَرٍ إِلاَّمَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ.
مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُکُمْ إِنَّهُمْ مِنِّی وَمِنْهُ، حَیْثُ یَقُولُ الله فی کِتابِهِ: (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ). وَقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما».
مَعاشِرَالنّاسِ، التَّقْوی، التَّقْوی، وَاحْذَرُوا السّاعَةَ کَما قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیءٌ عَظیمٌ). اُذْکُرُوا الْمَماتَ (وَالْمَعادَ) وَالْحِسابَ وَالْمَوازینَ وَالُْمحاسَبَةَ بَیْنَ یَدَی رَبِّ الْعالَمینَ وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثیبَ عَلَیْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَیْسَ لَهُ فِی الجِنانِ نَصیبٌ.
و بدانید که ریشه ی امر به معروف این است که به گفته ی من [درباره ی امامت ] برسید و سخن مرا به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمان من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاری سخنان من بازدارید؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد.
هان مردمان! قرآن بر شما روشن می کند که امامان پس از علی فرزندان اویند و من به شما شناساندم که آنان از او و از من اند. چرا که خداوند در کتاب خود می گوید: «امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرار داد...» و من نیز گفته ام که: «مادام که به قرآن و امامان تمسک کنید، گمراه نخواهید شد.»
هان مردمان! تقوا را، تقوا را رعایت کرده از سختی رستخیز بهراسید همان گونه که خداوند عزّوجل فرمود: «البته زمین لرزه ی روز رستاخیز حادثه ی بزرگ است...»
مرگ، قیامت، و حساب و میزان و محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش کیفر را یاد کنید. آن که نیکی آورد، پاداش گیرد. و آن که بدی کرد، بهره ی از بهشت نخواهد برد.
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
#خطبه_غدیر
#قسمت_آخر
#مبلغ_غدیر_باشیم
بخش یازدهم خطبه غدیر: بیعت گرفتن رسمی
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّکُمْ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونی بِکَفٍّ واحِدٍ فی وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِی الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِی أَمیرِالْمُؤْمنینَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّی وَ مِنْهُ، عَلی ما أَعْلَمْتُکُمْ أَنَّ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِهِ.
فَقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّکَ فی أَمْرِ إِمامِنا عَلِی أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. نُبایِعُکَ عَلی ذالِکَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَیْدینا. علی ذالِکَ نَحْیی وَ عَلَیْهِ نَموتُ وَ عَلَیْهِ نُبْعَثُ. وَلانُغَیِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلا نَشُکُّ (وَلانَجْحَدُ) وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْمیثاقَ.
هان مردمان! شما بیش از آنید که در یک زمان با یک دست من بیعت نمایید. از این روی خداوند عزّوجل به من دستور داده که از زبان شما اقرار بگیرم و پیمان ولایت علی امیرالمؤمنین را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند؛ همان گونه که اعلام کردم که ذرّیّه من از نسل اوست.
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
🧔#"چِ"_مثل_چمران ⬅️ 4⃣ قسمت چهارم بالاخره یک روز به همراهِ یکی از دوستانم که قصد داشت برود موسسه
🧔 #"چِ"_مثل_چمران
⬅️ 5⃣ قسمت پنجم
بارِ دوم که دیدمش برایِ کار در موسسه آمادگی کامل داشتم.کم کم آشنایی ما شروع شد.
من خیلی جاهابا"مصطفی"بودم. درموسسه کنارِ بچه ها، درشهرهایِ مختلف و یک دو بار در جبهه.
تمامِ کارهایش برایم گیرا وآموزنده بود. بی آنکه خود او عمدی داشته باشد.
(راوی)👇
_غاده بافرهنگِ اروپایی بزرگ شده بود.
حجابِ درستی نداشت، اما دوست داشت جوردیگری باشد.
دوست داشت چیزِ دیگری غیرازاین بریزو بپاشها وتجمل هاببیند؛
اوازاین خانه که یک اتاق بیشترنیست ودرش همیشه به رویِ همه بازاست خوشش می آید.
بچه ها می توانند هرساعتی که می خواهند بیایند تو، بنشینند رویِ زمین و با مدیرشان گپ بزنند.
"مصطفی"ازخودِ اوهم دراین اتاق پذیرایی کردو"غاده"چقدر جاخورد وقتی فهمیدباید کفش هایش را درآوردوبنشیندرویِ زمین!
به نظرش"مصطفی"یک شاهکاربود،غافل کننده وجذاب.
یادم هست دریکی ازسفرهایی که به روستاها می رفت همراهش بودم. داخلِ ماشین هدیه ای به من داد،اولین هدیه اش به من بودو هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم وهمان جا بازکردم،دیدم روسری است. یک روسری قرمز با گل هایِ درشت. من جا خوردم!
اما او لبخند زد و با شیرینی گفت : "بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند."
از آن وقت روسری گذاشتم. میدانستم بچه ها به"مصطفی"حمله می کنند که چراشما خانمی راکه حجاب ندارد می آوردید موسسه. امّا برایم عجیب بود که"مصطفی"خیلی سعی می کرد (خودم متوجه می شدم)مرا به بچه ها نزدیک کند.
می گفت: "ایشان خیلی خوبند. اینطور که شما فکر می کنید نیست. به خاطرِ شما می آیند موسسه و می خواهند از شما یاد بگیرند، ان شاءالله خودمان بهش یاد می دهیم."
نگفت این حجابش درست نیست، مثلِ ما نیست،فامیل واقوامش آن چنانی اند...
این ها خیلی رویِ من تاثیرگذاشت...اومرا مثلِ یک بچه یِ کوچک،قدم به قدم جلوبرده وبه اسلام آورد...
نُه ماه ، نُه ماهِ زیبا داشتیم وبعد با هم ازدواج کردیم، البته ازدواجِ ما به مشکلاتِ سختی برخورد...
🧕 خاطرات "غاده" همسر شهید چمران
_________________
#ادامه_دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
#نهج_البلاغه_خوانی
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠(حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت: آيا چنين پنداری كه من اصحاب جمل را گمراه می دانم؟ چنين نيست، امام فرمود:) ای حارث تو زير پای خود را ديدی، اما به پيرامونت نگاه نكردی، پس سرگردان شدی، تو حق را نشناختي تا بدانی اهل حق چه كسانی می باشند؟ و باطل را نيز نشناختی تا باطل گرايان را بشناسی. (حارث گفت من و سعيد بن مالك، و عبدالله بن عمر، از جنگ كنار می رويم، امام فرمود:) همانا سعيد و عبدالله بن عمر، نه حق را ياری كردند، و نه باطل را خوار ساختند.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت262
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
🧔 #"چِ"_مثل_چمران ⬅️ 5⃣ قسمت پنجم بارِ دوم که دیدمش برایِ کار در موسسه آمادگی کامل داشتم.کم کم آشن
🧔 #"چِ"_مثل _چمران
⬅️ 6⃣ قسمت ششم
😡 "تو دیوانه شده ای؟این مردبیست سال ازتو بزرگتراست! ایرانی ست! همیشه تویِ جنگ است!پول ندارد! همرنگِ ما نیست! حتی شناسنامه ندارد!"
راوی: سرش راگرفت بینِ دستهایش وچشم هایش رابست. چرا ناگهان همه آنقدر شبیه هم شده بودند؟انگارآن حرف ها متنِ یک نمایشنامه بودکه همه حفظ بودندچرا او!
مادرش،پدرش،فامیل،حتی دوستانش...
کاش مادربزرگ اینجابود، اگربود"غاده"غمی نداشت. مادربزرگ به حرفش گوش می داد. دردش را میفهمید.
👵 یادِآن قصه افتاد...قصه که نه،حکایتِ زندگی مادربزرگ درآن سال هایی که باشوهر و با دو دخترش در فلسطین زندگی می کرد.
جوانی سُنی یکی از دخترها را می پسندد و مخالفتی هم پیش نمی آید، اما پسرک روزِ عاشورا می آید برایِ خواستگاری، عقد و... مادربزرگ دلگیرمی شود و خواستگار را رد می کند.
🧓 اماپدربزرگ که چندان اهلِ این حرف ها نبوده می خواسته مراسم را راه بیندازد. مادربزرگ هم تردید نمی کند؛ یک روز می نشیند ترک اسب و با دخترش می آید این طرفِ مرز "بصور".
🧕مادربزرگ پوشیه می زد، 🏴مجلسِ امام حسین(ع)در خانه اش به پا می کرد و دعاهایِ زیادی از حفظ داشت. او"غاده" را زیر پر و بالش گرفت. دعاها را یادش داد و الان اگر "مصطفی" را می دید که چطور زیارتِ عاشورا، صحیفه سجادیه، و همه دعاهایی را که "غاده" عاشقِ آن است در او عجین شده، در ازدواج آنها تردید نمی کرد...
❤️ و بیشتر از همه، همین مرا به"مصطفی" جلب کرد."عشقِ او به ولایت"...
من همیشه می نوشتم که هنوز دریایِ سرخ، هر ذره ازخاکِ جبل عامل،صدایِ ابوذر را به من می رساند.
این صدا در وجودم بود، حس می کردم باید بروم، باید برسم آنجا، ولی کسی نبود دستم را بگیرد! "مصطفی"این دست بود وقتی او آمد انگار سلمان آمد. سلمان منا اهل البیت.
او میتوانست دستِ مرا بگیرد و از این ظلمات، از روزمرگی بیرون بکشد...قانع نمی شدم که مثلِ میلیون ها مردم ازدواج کنم،زندگی کنم و...
دنبالِ مردی مثلِ"مصطفی"می گشتم، یک روحِ بزرگ، آزاد از دنیا و متعلقاتش. اما این چیزها به چشم فامیلم و پدر و مادرم نمی آمد، آنها درعالمِ دیگری بودند و حق داشتند بگویند نه.
ظاهرِ"مصطفی"را می دیدند و "مصطفی" از مالِ دنیا هیچ چیز نداشت، مردی که پول ندارد ،خانه ندارد، هیچ و...آنها اینها را می دیدند. اصلا جامعه لبنان اینطور بود وهنوز هم هست...
🧕خاطرات "غاده" همسر شهید چمران
_______
#ادامه_دارد...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
#نهج_البلاغه_خوانی
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 و درود خدا بر او فرمودند : همنشين پادشاه، شيرسواری را ماند كه ديگران حسرت منزلت او را دارند، ولی خود می داند كه در جای خطرناكی قرار گرفته است.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت263
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
🧔 #"چِ"_مثل _چمران ⬅️ 6⃣ قسمت ششم 😡 "تو دیوانه شده ای؟این مردبیست سال ازتو بزرگتراست! ایرانی ست! ه
🧔 #"چِ"_مثل_چمران
⬅️ 7⃣ قسمت هفتم
ظاهرِ "مصطفی" را می دیدند و"مصطفی" از مالِ دنیا هیچ چیز نداشت.مردی که پول ندارد،خانه ندارد،هیچ...
آنهااین را می دیدند،اصلاجامعه لبنان اینطوربود، هنوزم هست.
⚜ ارزشِ آدم ها به ظاهرِ پولشان هست! به کسی احترام می گذارند که لباسِ شیک بپوشد و اگر دکتر است، باید حتما ماشینِ مدل بالا زیرِ پایش باشد. روحِ انسان و این چیزها توجه کسی را جلب نمی کند.
با همه یِ اینها "مصطفی" از طریقِ سید غروی مرا از خانواده ام خواستگاری کرد، گفتند: "نه" آقایِ صدر دخالت کرد و گفتند: "من ضامنِ ایشانم. اگر دخترم بزرگ می بود، دخترم را تقدیمشان می کردم." این حرف البته آنها راتحتِ تاثیر قرار داد، اما اختلاف به قوت خودش باقی بود. آنها همچنان حرف خودشان را می زدند و من هم حرفِ خودم را...
تصمیم گرفته بودم به هرقیمتی که شده با"مصطفی" ازدواج کنم. فکرکردم درنهایت با اجازه آقایِ صدر که حاکمِ شرع است عقد می کنیم، اما "مصطفی" مخالف بود، اصرارداشت با همه فشارها عقد با اجازه پدر و مادر جاری شود.
می گفت: "سعی کنید با محبت و مهربانی آنها را راضی کنید. من دوست ندارم با شما ازدواج کنم و قلبِ پدر و مادرتان ناراحت باشد"
با آن همه احساس و شخصیتی که داشت خیلی جلویِ پدر و مادرم کوتاه می آمد.
وسواس داشت که آنها هیچ جور دراین قضیه آزار نبیند.
💣روزهایی بود که جنوب را دائم بمباران می کردند. همه آنجا را ترک کرده بودند، من هم بیروت بودم اما "مصطفی" جنوب مانده بود بابچه ها، و من که به همه شان علاقه مند بودم نتوانستم صبرکنم؛رفتم مجلسِ شیعیان پیشِ امام موسی صدرسراغِ"مصطفی" و بچه ها را گرفتم. آقایِ صدر نامه ای دادند وگفتند: "باید هرچه سریعتر این را به دکتر برسانید" با استاد یوسف حسینی زیرِ توپ وخمپاره راه افتادیم رفتیم موسسه، گفتند دکتر نیست، نمی دانند کجاست.
خیلی گشتیم ودکتر را در "الخرایب" پیدا کردیم.
تعجب کرد،انتظارِ دیدنِ مرا نداشت.
🧒بچه ها درسختی بودند،بمب وخمپاره،وضعیتِ خطرناک بود.
"مصطفی"نامه را از من گرفت و پاسخی نوشت که برسانیم به آقایِ صدر.
گفتم:"نمی روم، اینجا می مانم و به بیروت بر نمی گردم."
🧕خاطرات "غاده" همسر شهیدچمران
___________
#ادامه_دارد...
#باید_تمام_زندگی_ام_مثل_او_شود...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
فرارسیدن ماه غم اهل بیت(ع) و محرم حسینی تسلیت باد.
#باید_تمام_زندگی_ام_مثل_او_شود...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...
#نهج_البلاغه_خوانی
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 و درود خدا بر او فرمودند : با بازماندگان ديگران نيكی كنيد، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه دارند.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت264
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
#باید_تمام_زندگی_ام_مثل_او_شود...
👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه های پیامرسان داخلی (گپ ٬ آیگپ ٬ بله ٬ سروش و ایتا)👇
@hansarolmohsen_ardakan
#انتشار_دهید...