‹ #برشیازوصیتنامهشهید ›
وصیتمنبہدخترانیکہعکسهایشان
رادرشبکہهایاجتماعیمیگذارند؛
ایناستکہاینکارشماباعثمیشود
امـامزمانعجخونگریهکند . .💔
بعدازاینکہوصیتوخواهشمراشنیدید
بهآنعمـلکنیدزیـرامامیرویمتا
ازشرفوآبرویشمازناندفاعکنیم
ماننـدخانمحضرتزهرا'؏'باشید
‹شهیدمهدیمحسنرعد💚
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
⃟
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_نوزده_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
فرمانده ی تیپ که شد یک ،ماشین اجباراً تحویل گرفت یک راننده هم به اش معرفی کردند و گفتند: «ایشون
شبانه روزی هر جا که شما برین باهاتون هستن»
این یکی را قبول نکرد به اش گفتم:« شما گواهینامه که نداری حاجی، پس راننده باید باهات باشه دیگه.» گفت:« تو منطقه که شرعاً عیبی نداره من خودم پشت فرمون بشینم؟»
گفتم: «نه.»
گفت:« پس راننده نمی خوام»
پرسیدم :«تو شهر می خوای چکار کنی؟»
کمی فکر کرد و گفت:« خب حالا این شد یک چیزی،تو شهر چون نمیشه بدون گواهینامه رانندگی کرد، اگرخواستم برم با راننده می رم»
چند وقت بعد که رفتم مشهد یک روز آمد پیشم گفت: «یک فکری برای این گواهینامه ی ما بکن سید.» به خنده گفتم: «شما که دیگه راننده داری حاج آقا، گواهینامه می خوای چکار؟»
«همه ی مشکل همین جاست که یک راننده بند من شده، اونم راننده ای که حقوق بیت المال رو می گیره و
مخارج دیگه هم زیاد داره»
خواستم باب مزاح را باز کرده باشم .گفتم:« خب این بالاخره حق یک فرمانده ی تیپ هست.»
گفت: «شوخی نکن سید! همین ماشینش هم که دست منه، برام خیلی سنگینه، می ترسم قیامت نتونم جواب بدم چه برسه به راننده.» " ۱ ".
تصمیمش جدی بود و مو لای درزش نمی رفت پرسیدم :«حالا شما چند روز مرخصی داری؟»
«هفت هشت روزی»
پاورقی
این در حالی بود که وقتی می آمدمشهد، پول بنزین و روغن و خرجهای دیگر ماشین را از جیب خودش و از
حقوق شخصی می داد.
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_بیست_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
کمی فکر کردم و گفتم: «مشکل بشه کاری کرد "۱". ولی حالا توکل بر خدا می ریم ببینیم چی می شه.»
رفتیم اداره ی راهنمایی و رانندگی هر طور بود کارها را روبراه کردیم. خدا خیرشان بدهد دو، سه تا از آن افسرهای خیر و با حال خیلی کمکمان کردند عبدالحسین اول امتحان آئین نامه داد و بعد هم تو شهری و بالاخره به اش گواهینامه را دادند. البته همین هم خودش یک هفته ای طول کشید.
وقتی می خواست راهی جبهه ،بشود برای خداحافظی آمد، بابت گواهینامه ازم تشکر کرد و گفت: «بالاخره این زحمتی رو که کشیدی بگذار پای بیت المال ان شاء الله خدا خودش اجرت رو بده»
به شوخی و جدی گفتم :«شما هم زیاد سخت می گیری حاج آقا.»
لبخندی زد و حکایتی برام تعریف کرد، حکایت طلحه و زبیر که در زمان خلافت حضرت مولی (سلام الله علیه) رفتند خدمت ایشان که حکومت بگیرند آن وقت حضرت شمع بیت المال را خاموش و شمع شخصی خودشان را روشن کردند طلحه و زبیر هم وقتی موضوع را فهمیدند دیگر حرفی از گرفتن حکومت نزدند و دست از پا درازتر
برگشتند.
وقتی این ها را تعریف می کرد لحنش جور خاصی بود آخر حرف هاش با گریه گفت:« خداوند روز قیامت از پول و از اموال خصوصی و حلال انسان، که دسترنج خودشه، حساب می کشه که این پول و اموال رو در چه راهی مصرف کردی؛ چه برسه به بیت المال که یک سر سوزنش حساب داره!»
پاورقی
۱۱- آن وقتها گرفتن گواهینامه مثل حالا آسان نبود،براساس حروف فامیل نوبت بندی می کردند و حداقل سه ماه
طول
می
کشید تا بشود گواهینامه گرفت.
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
ماشین لباسشویی
#قسمت_صد_و_بیست_و_یک_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
سید کاظم حسینی
او جبهه
ماند
و من
آمدم مشهد مرخصی، صبح روز بعد رفتم ملک آباد، مقر سپاه، یکی از مسؤولین رده بالا گفت:«به هر کدوم از فرماندهان وسیله ای دادیم یک ماشین لباسشویی هم سهم آقای برونسی شده.»
مکث کرد و ادامه داد:« حالا که ایشون نیست، شما زحمتش رو می کشین که ببرین خونه شون؟»
می دانستم حاجی اگر بود به هیچ عنوان قبول نمی.کرد پیش خودم گفتم:« چی از این بهتر که تا نیست من
ترتیب کارو بدم.»
این طوری وقتی خبر دار می شد در مقابل عمل انجام شده قرار می گرفت و دیگر کاری نمی توانست بکند برای همین گفتم:« با کمال میل قبول می کنم»
ماشین لباسشویی را گذاشتم عقب یک وانت و سریع بردم خانه شان.
هرگز آن عصبانیتش یادم نمی رود همین که از موضوع ماشین لباسشویی خبردار شده بود و فهمیده بود ازکجا آب
می خورد یکراست آمد سروقت من.
هیچ وقت آن طور ناراحت و عصبانی ندیده بودمش با صدایی که می لرزید گفت:« شما به چه اجازه به خونه ی من ماشین لباسشویی آوردی؟»
چون انتظار همچین برخوردی را نداشتم پاک هول کرده بودم گفتم:« از طرف بالا به من دستور دادن.»
ناراحت از قبل گفت: «عذر بدتر از گناه!»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آقا درخواست زیارت کربلا کرد🌺
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال خوش فرزند شهید بعد از زیارت
امام حسین علیه السلام 😭😭😭
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان💗
درهوسِ دیدنِ تـ😍ـو
کہ #بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود🌺
سلام آرزویِ زمین و زمان
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️#هرروز_بایاد_شهداء
شهید محمد حسن (رسول) خلیلی 20 آذر 1365 در زمان جنگ تحمیلی عراق در تهران به دنیا آمد. پدرشان همیشه در جبهه ها بود و ایشان را خیلی کم میدیدندرسول به ولایت و حضرت آقا و دفاع از حریم ولایت خیلی علاقه داشت. وقتی از همان ابتدا در خط ولایت بود در انتها نیز به دفاع از حریم ولایت رفتاز آنجایی که شهید رسول خلیلی به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشت و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشت بیشتر به تخریب علاقه داشت و تخریب چی به روز و ماهری بود و بر حسب وظیفه راهی دفاع از حرم آل الله شد و یکی از مدافعان حرم بانوی مقاومت عقیله بنی هاشم بود.مانند تمام کسانی که در مسیر پیشوایشان ابا عبدالله الحسین (ع) گام برداشتند واز دین خدا دفاع کردند و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفتند. سرانجام شهید رسول خلیلی روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 و 18/11/2013 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر در حال پاکسازی یکی از محورهای دشمن بال در بال ملائک گشود و زندگی جاودانه اش در بهشت را آغاز کرد و به فیض عظیم شهادت نائل گشت.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌺قسمتی از وصیت نامه شهید
مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) مرا فراموش نکنید.
من خود را در حدّ و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشد و اگر ما دنبال پند باشیم و نصیحت کنیم چه بسیار است. فقط می خواهد چشم بینا و گوش شنوا.
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن را که آورد مرا باز برد تا وطنم
مرغ بال ملکوتم نیمی از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
پناه می برم به خداوند مهربان و از او می خواهم که بر من سخت نگیر.
شب اول قبر دعا برایم را فراموش نکنید؛ رفقا در طول مدّت کفن و دفن، خواندن قرآن، زیارت عاشورا، مصیبت اهل بیت (علیهم السلام)، سینه زنی و صلوات و صدقه فراموش نشود.
این وصیت نامه در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۴ نوشته شده به مضامین آن شرعاً و عرفاً عمل شود.❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷