#دختر_شهید
با توجه به اینکه نقش و حضور پدر در منطقه جنگی خیلی موثر بود ، واقعا خیلی کم پیش ما حضور داشت طوری که مادرم می گوید سه ماه بعد از تولد من تازه به خانه برگشته بود تا برای اولین بار من را ببیند. حتی مادرم چند روز قبل از آمدن پدر گله کرده بود که محمود بچه سه ماهه شد قرار بود روز اول بیایی و ببینی اش . پدر هم گفته بود که اینجا بچه های مردم دارند پرپر می شوند من نمی توانم آن ها را رها کنم. بعد وقتی هم که پدر به خانه آمده و من را دیده بود نگفته بود که این دختر ماست، روبه مادرم گفته بود این دخترت است . حتی وقتی برای من شناسنامه گرفته بود ، به مادرم گفته بود این شناسنامه دخترت است ، برو عروسش کن. یعنی از همان موقع می خواسته این ذهنیت و باور را به مادر بدهد که به تنهایی باید من را بزرگ کند.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فصل ششم : دیوانه گشته ایم مجنون و خسته ایم
#قسمت_صد_و_هفت
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
همیشه موتور خاموش را تا اول کوچه سر دست گرفت، به خیابان که رسید موتور را روشن کرد و رفت روی رعایت حق همسایگی خیلی حساس بود نمی خواست صدای موتور اول صبح مزاحم کسی باشد شبها هم وقتی دیروقت از هیئت بر می گشت از همان سر کوچه موتور را خاموش می کرد
مثل همه روزهایی که حمید افسر نگهبان بود یا مأموریت می رفت خرید خانه با من بود کارهای خانه را که انجام دادم لیست وسایلی که نیاز داشتیم را نوشتم و از خانه بیرون آمدم از نان گرفته تا سبزی و میوه، با این که خرید و جابجا کردن این همه وسیله آن هم بدون ماشین برایم سخت بود و من پیش از ازدواجمان هیچ وقت چنین تجربیاتی را نداشتم ولی نمی خواستم وقتی حمید با خستگی از مأموریت به خانه می رسد کم و کسری داشته باشیم و مجبور باشم او را دنبال وسیله ای بفرستم بعد از انجام خریدها به جای این که من خانه پدرم بروم آبجی فاطمه به خانه ما آمد من و حمید معمولاً خانه که بودیم کتاب می خواندیم برای خواهرم سکوت و آرامش حاکم بر جو خانه عجیب غریب بود، خیلی زود حوصله اش سر ،رفت با لحنی که نشان از طاق شدن طاقتش می داد پیشنهاد داد بیا یکم تلویزیون ببینیم حوصلم سر رفت!» گفتم «تلویزیون ما معمولا خاموشه مگه با حمید بشینیم اخبار یا برنامه کودک ببینیم حقیقتش هم همین بود خیلی کم برنامه های تلویزیون را دنبال می کردیم مگر این که اخبار را نگاه کنیم یا می زدیم شبکه
🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
#رمان_شهدایی
🌕#هر_روز_با_یاد_شهداء
🌑#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل ششم : دیوانه گشته ایم مجنون و خسته ایم
#قسمت_صد_و_هشت
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
کودک تا لالایی های شبانه را گوش کنیم حمید طبق فتوای حضرت آقا اعتقاد داشت هر برنامه و آهنگی که از تلویزیون پخش می شود لزوماً از نظر شرعی بلااشکال نیست، به خاطر همین قرار گذاشته بودیم چشم و گوشمان هر چیزی را نبیند و نشنود
دید و بازدیدهای عید که کمتر شد با حمید قرار گذاشتیم اقوام نزدیک را برای ناهار یا شام دعوت کنیم دوست داشتیم همه دور هم باشیم اما چون خانه ما خیلی کوچک بود مجبور شدیم از مهمانها سری به سری دعوت کنیم، آنقدر جا کم بود که حتی همه برادرهای حمید را نمی توانستیم با هم دعوت کنیم.
حمید دوست داشت هر شب مهمان داشته باشیم و با همه رفت و آمد کنیم می گفت مهمون حبیب خداست این رفت و آمدها محبت ایجاد می کنه در خونه ما به روی همه بازه کار این مهمان نوازیها به جایی رسیده بود که بعضی از ایام هفته دو سه روز پشت هم مهمان داشتیم هم شام هم .ناهار چون دانشگاه می رفتم و این حجم کار برایم طاقت فرسا بود دوست داشتم هر دو هفته یک بار یا نهایتا هر هفته یک بار مهمان ،بیاید ولی بارها می شد که حمید تماس می گرفت و می گفت امشب مهمان داریم می گفتم حمید جان میوه ها رو آماده کن، چایی دم کن تا من برسم و خورشت رو بار بذارم
گاهی کلاسهایم تا غروب طول می کشید مهمانها زودتر از من به خانه می رسیدند، آن قدر وقت کم می آوردم که حتی فرصت نمی کردم لباس
🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
#رمان_شهدایی
🌕#هر_روز_با_یاد_شهداء
🌑#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل ششم : دیوانه گشته ایم مجنون و خسته ایم
#قسمت_صد_و_نه
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
دانشگاه را عوض کنم بعد از احوال پرسی با مهمانها یکسره می رفتم آشپزخانه مشغول آشپزی می شدم حتی وقت نمی کردم چادر معمولی سر کنم و با همان چادر مشکی پای اجاق گاز می رفتم وقتی حمید این وضعیت را می دید می گفت عزیزم واقعاً ممنونتم، قبل ازدواج فکر می کردم فقط درس خوندن بلدی وقتی بریم سر خونه زندگی تازه باید آشپزی و خونه داری یاد بگیری ولی تو همه کارها رو یک تنه انجام میدی»؛ اگر کاری انجام می شد یا مهمان راه می انداختم حتماً تشکر می،کرد همین باعث می شد خستگی از جانم در برود
مهمان ها را که راه می انداختیم من ظرفها را می شستم حمید هم جاروبرقی می کشید یا می آمد ظرفها را خشک می کرد اکثراً نمی گذاشت من ظرفها را دست تنها ،بشورم می گفتم: «حمید فردا صبح زود می خوای بری سرکار برو استراحت کن من خودم جمع وجور می کنم دست من را می گرفت می نشاند روی صندلی می گفت: «یا با هم ظرفها رو بشوریم یا شما بشين من ،بشورم شما دست من امانتی دوست ندارم به خاطر شستن ظرف دستهای تو خراب بشه وقتی این جمله که شما دست من امانت هستی را می شنیدم یاد حرف روز اول ازدواجمان می افتادم که روی مبل نشسته بودم و به حمید گفتم: «از حضرت زهرا(س) روایت داریم که میفرمایند هر زن سه منزل داره اول منزل پدر، بعد منزل شوهر ،بعد هم منزل قبر ،من دو منزل رو به خوبی اومدم امیدوارم منزل سوم رو هم روسپید باشم»، حمید جواب
🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
#رمان_شهدایی
🌕#هر_روز_با_یاد_شهداء
🌑#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل ششم : دیوانه گشته ایم مجنون و خسته ایم
#قسمت_صد_و_ده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
داد: امیدوارم بتونم همراه خوبی برای تو در
منزل دوم باشم و با عاقبت
بخیری به منزل سوم برسیم.
ورود به سال ۹۳ از ابتدا برایم عجیب بود حالات حمید عوض شده بود، سجده های نمازش را طولانی تر کرده ،بود تا قبل از این پیش من گریه نکرده بود ولی از همان فروردین ماه گاه و بیگاه شاهد اشکهایش بودم داخل اتاق تاریک می رفت و بی صدا اشک می ریخت نماز شب که می خواند با سوز الهی العفو می گفت وقتی به چهره اش نگاه می کردم انرژی مثبت و آرامش می گرفتم چشمهایش زیبا بود ولی جور دیگری زیباییش را نشان می داد پیش خودم می گفتم احتمالاً از دوست داشتن زیاد است که حمید را این شکلی می بینم ولی این تنها نظر من نبود، دوستان خودش هم شوخی می کردند و می گفتند: «حمید نور بالا
می زنی!»
این احساس بی علت ،نبود حمید واقعاً آسمانی تر شده بود شاید به همین خاطر بود که ما به فاصله کمتر از یک ماه مجدد خادم شهدا شدیم مثل همیشه با حاج آقای صباغیان تماس گرفت هماهنگ کرد و ما هجدهم فروردین عازم دوکوهه ،شدیم از در پادگان که وارد شدیم انگار خود ساختمانها به ما خوش آمد می گفتند ساختمانهایی که روزگاری طعم خوش مصاحبت با شهدا را چشیده بودند و حالا میزبان زائران شهدا بودند، عکسهای بزرگ قدی روی دیوار ساختمانها به
🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
#رمان_شهدایی
🌕#هر_روز_با_یاد_شهداء
🌑#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
💢 _بزرگ مردان کوچک
کم سن و سال ترین شهدای دفاع مقدس
✍ نقشه دشمن این است که کودکان سرزمین ایران ، با فرهنگ مقاومت و شهادت بیگانه باشند و آداب و رسوم ضد دینی و فرهنگ کثیف غربی تربیت شوند .
یعنی میخواهند فرهنگ کثیف لیبرالی را جایگزین مکتب امام حسینی کنند...
این ســـرزمـیـن فهمیده هاا دارد ...
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
تٰاڪِہلَبگٌفٺ:💔
سَلامٌعَلَیالَأرباب،حُسین{؏}✨
یِڪنَفَسرَفـٺدِلمتٰاخودِبِـینُالحَـرَمِین!"
#یاحسین
#امام_حسین
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
- قَريبٌمِنالقلبِ❤️🩹
بہقلبمنزدیکیحتی . .
اگرمنایرانباشموتوعراق!(:"
#یاحسین
#امام_حسین
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
هر کس در شب جمعه شهدا یاد کنند شهدا هم در نزد ابا عبدالله او را یاد خواهد کرد
شادی روح طیبه شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌺آداب قبـــل از خواب🌺
🌸قبل از خواب وضــــو بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری
واز حضرت رسول صلى الله عليه و آله«هر كس با وضو بخوابد، گويى تمام شب را به عبادت احيا كرده باشد.
🌺تلاوت آیة الکرسی
🌺تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده :
🌸ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید.
🌺ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:
ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ
🌺 ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ.
🌺ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.
🌸تلاوت 👈معوذتین (سوره ناس و فلق)
🌺آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
🌺سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🌺ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز
یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ
🌺پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)
🔹{آل عمران آیه «۱۸»} :
🔹شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷