eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.8هزار ویدیو
726 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ تصویری 🎙 حجت الاسلام قاسمی 🖥 بهترین دعا برای رفع گرفتاری ؛ حکایت خواب شخص گرفتار و عنایت امیرالمومنین علیه السلام
تا غدیر هر روز عکسهای مخصوص پروفایل ارائه خواهد شد😊💚 لطفا با با آیدی از ما حمایت کنید، و در اجر آن سهیم شوید🙏 @haram110
۲۰ 🔸 ماجرای شیخ انصاری و امام زمان 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
17.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅کلیپ مهدوی 📌این کلیپ رو کسایی تماشا کنند که عاشق امام زمان عج نیستن!
⭕️ شمايل حضرت صاحب زمان 🔹 امام مهدى، با پيشانى بلند و بينى كشيده توصيف شده اند و اين ویژگی، در احادیث اسلامى فراوان آمده است. 🔸 صنعانى از رسول الله چنين نقل كرده است: «مهدى، كشيده بينى و پيشانى بلند است.» (١) 🔸 كنجى شافعى از رسول خدا در توصيف شمايل امام مهدى روايت كرده است: «در گونه اش، خالى مشكى است...» (٢) ❤️یه هاشمیه رو اون صورت زیبات😍 همه دنیا فدای یکی از تار موهات❤️ 📚 بررسی تطبيقى مهدويت در روايات شيعه و اهل سنت _ ص ١١٨ ١. صنعانى، المصنّف، ح ٢٠٧٧٣ ٢. كنجى شافعى، البيان في أخبار صاحب الزمان، باب ١٨، ح ۵١ ۶ 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
2.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 غربت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 💢 امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرمایند : خداوند ۱۷۰ سال ظهور منجی بنی اسرائیل را به خاطر دعا و تضرع دسته جمعی آنها جلو انداخت و مابقی غیبت منجی آنها را که حضرت موسی و هارون بودند را بر آنها بخشید. سپس فرمودند : شما هم اگر مانند بنی اسرائیل با ضجه و گریه، دعای همگانی کنید خداوند فرج ما را خواهد رساند. اما اگر چنین نکنید این سختی ، به نهایت مدّتش خواهد رسید. 📚 بحارالانوار ج۵۲ ،ص۱۳۱
💫پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : " در میان امت من وحشت و اضطرابی پیش می آید که مردم به علمای خود مراجعه می کنند و آنها را به صورت بوزینگان و خوکها در می یابند، و این اثر وضعی اعمال آنهاست که حق را از مسیر خود منحرف کرده، سخن را از محل خود تغییر داده اند، خداوند نیز به عنوان کیفر کردارشان صورتهای آنها را مسخ کرده،آفرینش آنان را تغییر می دهد، آن سان که آنها حق را تغییر داده به صورت باطل در آورده اند " 📚بشارة الاسلام ص 176 روزگار رهائی ج 2 ص 776📚 ☑️ فقط به خدا و اهل بیت علیهم السلام پناه می بریم!!😔😔 🌴 اللهم عجل لولیک الغريب الفرج بحق خانم حضرت مادر سلام الله عليها 🌴
{سقوط آخر الزّمانی!} 💠امام رضا علیه‌السلام: به خدا قسم، آنچه انتظار می‌کشید و گردن‌هایتان را به سوی آن دراز می‌کنید، واقع نمی‌شود مگر بعد از آن که امتحان شوید و از شما چیزی جز اندک باقی نماند! 📚غیبة شیخ طوسی، ص۲۰۴ «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ، یَا مُقَلّب‌َ القُلُوب، ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»
12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ تصویری 🎙 حاج حیدر خمسه 🖥 داستان شنیدنیِ تشرف شیخ علی خدمت امام زمان علیه السلام
248K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادت باشه مشکلات هم تاریخ انقضا دارند🍃🍓 پس هر وقت عرصه بهت تنگ شد،🍃🍓 این جمله رو زیاد تکرار کن: این نیز می گذرد...🍃🍓 لحظه هاتون شیرین دل هاتون شـاد وجودتون سبـز روزگارتون عسـل و زندگیتون پراز محبت عصر زیبای تابستونیتون شاد وقشنگ🍃🍓
🍀 عاقل را اشارتی کافیست! مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک را پوشاند. بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آ وری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها! 📚مثنوی معنوی
داستان واقعی از ❌ خاطره‌ای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله ! 👇👇 🍃 در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچه‌ها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچه‌ها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچه‌ها برای دوشنبه‌ي هفته‌ي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.» 🍃 من همان جا غصه‌دار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمي‌شد و خبري از نماز نبود. 🍃 روزهای بعد، بچه‌ها یکی‌یکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه مي‌آوردند. مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریه‌کنان از دفتر بیرون آمدم. 🍃 فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.» ولی من می‌دانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست. 🍃 بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوش‌کلامی برای ما سخنرانی ‌کرد و گفت: «بچه‌ها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما می‌دهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت. 🍃 به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجاده‌ام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد. 🍃 من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اين‌گونه نشد. اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشه‌ای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟! 🍃 بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد. 🍃 اذان صبح از حسینیه‌ای که نزدیک خانه ما بود به گوش می‌رسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریه‌ام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد. 🍃 پدر و مادرم هر دو مرا صدا می‌کردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کرده‌اند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يك‌دفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیده‌ایم.! 🍃 خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم می‌برند، می‌گفتند شما در دنیا نماز نخوانده‌اید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال مي‌كردند و ما هم گریه می‌کردیم، جیغ می‌زدیم و هر چه تلاش می‌کردیم فایده‌ای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. 🍃 خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانه‌ی این‌ها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.» 🍃 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزه‌های خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آن‌ها را مورد عنايت قرار داد. این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند. 🍃 اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را می‌گذراند. 🍃 وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچه‌ای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفته‌اند. 🍃 یک هفته‌ای می‌شد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد. 🍃 حال من مانده‌ام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي مي‌دارم و هر سال که می‌گذرد برکت را به واسطه‌ی نماز اول وقت در زندگی خود احساس می‌کنم. خواهر کوچک شما ـ التماس دعا 📚 کتاب پر پرواز ص 122