4_5954308458902718256.mp3
زمان:
حجم:
8.1M
#بانوی_آسمانی 2
تاریخ رنجهای حضرت فاطمه
سلام الله علیها
قسمت 2
حضرت #خدیجه کبری سلام الله علیها
🔗 سن ازدواج حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین 👉
#عایشه
✅ در کانال خودتان منتشر کنید ؛
لطفا فقط به عنوان فایل ، یعنی «بانوی آسمانی» حتما وفادار بوده و آن را تغییر ندهید.
از مجموعه #دین_زیباست
💠مولانا امیرالمؤمنین علیهالسّلام:
آن که لغزش خود را ببیند، لغزش دیگران در نظرش کوچک جلوه خواهد کرد.
📚غررالحکم ص۳۶۲
«اَللّٰهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدٰا»🤲
💠امام صادق علیهالسّلام:
کسی که در این دین به واسطهٔ مردمان داخل شود، مردمان او را همانطور که داخل شده است، بیرون میبرند؛
کسی که در این دین به واسطهٔ قرآن و سنّت وارد شده است، کوهها از جایش کنده میشود، پیش از آن که او از جایش تکان بخورد.
📚بحارالانوار ج۲ ص۱۰۵
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»🤲
سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.
سوال اول: خداچه میخورد؟
سوال دوم: خداچه می پوشد؟
سوال سوم: خداچه کارمیکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟
غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا
اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد
اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟
غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام...
@MaddahionlinYEKNET_IR_shoor_fatemie_2_1398_11.mp3
زمان:
حجم:
4.1M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃خدا نیاره اسم من از قلم بیفته
🍃هوای کربلای تو از سرم بیفته
🎤 #امیر_کرمانشاهی
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
@Maddahionlinمداحی آنلاین - عشق یعنی پیش تو باشم - سید امیر حسینی.mp3
زمان:
حجم:
3.9M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃عشق یعنی پیش تو باشم
🍃توی قلب تو جا شم
🎤 #سید_امیر_حسینی
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
📃 #چهل_منقبت_فاطمی
«وجود شبح زهرا سلام الله علیها در راستای عرش الهی، و تصویرش در بهشت، همردیف اشباح و تصاویر پدر و همسر و فرزندانش».
خدای تعالی، نه تنها اسامی مقدس پنج تن را زینتبخش عوالم بالا قرار داده است. بلکه با اشباح و تصاویر نورانی آنان، عرش عظمت خویش و بهشت رحمتش را مزین فرموده، و یمین عرش برین را میمنتی بخشیده است.
لذا آدم علیهالسلام هنگامی که به عرش نظر میافکند، اشباح پنج تن را میبیند، و چون به بهشت روی میآورد، تصاویر زیبای آنان را مشاهده میکند؛ و به هرجا که مینگرد آثار جلال و جمال آن ارکان خلقت، منظر چشمان اوست.
کتاب فاطمة الزهرا سلام الله علیها؛
تالیف: علامه امینی(ره) صفحه ۳۴۵.
هدایت شده از حرم
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #مناظرات_دو_زبانه_یکدقیقه_ای_شیسنی
#قسمت_پنجم🎬
🖌با زیرنویس انگلیسی
🖇موضوع: آیا امامت از اصول دین است یا فروع دین؟
#شیسنی:ترکیب دو کلمه شیعه و سنی
✔️با دیدن این مناظرات هم زبان انگلیسی تان را تقویت کنید هم اعتقاداتتان را.😊
ابراهیم افشاری4_5956332861672917753.mp3
زمان:
حجم:
1.6M
#صوت_مهدوی
در مورد غربال شدن در آخرالزمان توضیح دهید ؟ واینکه ما چطورتشخیص دهیم که تو کدوم وادی دین هستیم ؟ودر آخرالزمان چگونه دین خود رو حفظ کنیم ؟
💡پاسخ: #ابراهیم_افشاری
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#سخن_علما_و_بزرگان ۱۲
👈 زندان غیبت.. 👉
🍃 امام باقر فرمودند: در صاحب این امر (امام زمان)، چهار شباهت به چهار پیامبر وجود دارد.... و اما شباهت به یوسف، زندانی بودن است.
📚 کمال الدین؛ باب ۳۲؛ حدیث ۶
🍃 آیت الله بهجت: حضرت غائب، در حالی که مُرده را زنده می کند، خود در زندانی وسیع به سر می برد. اما در مورد خود حق ندارد، هر چند برای دیگران در امور فردی عنایت خاصی دارد، اما امور اجتماعی که مربوط به خود آن حضرت است، خیر.
📚در محضر آیت الله بهجت، ج۲ ص۲۹۹
⭕️ کلید این زندان در دستان ماست.. ⭕️
┄┅═✧❁✧═┅┄
#رمان_مردی_در_آینه📝
💟 #قسمت_صد_هجده
🎀راز سر به مهر
با چند ضربه بعدي به در، کمي هشيارتر، پهلو به پهلو شدم ... تا چشمم به ساعت ديواري افتاد يهو حواسم جمع شد و از جا پريدم ... ساعت 2 بود و قطعا مرتضي پشت در ...
با عجله بلند شدم و در رو باز کردم ... چند قدمي دور شده بود، داشت مي رفت سمت آسانسور که دويدم توي راهرو و صداش کردم ... چشمش که بهم افتاد خنده اش گرفت ... موي ژوليده و بي کفش ...
خودمم که حواسم جمع شد، نتونستم جلوي خنده ام رو بگيرم ... دستي لاي موهام کشيدم و رفتيم توي اتاق ...
ـ نهار خوردي؟ ...
مشخص بود صبحانه هم نخورده ... خنديد و هيچي نگفت ... کيفش رو گذاشت روي ميز و درش رو باز کرد ... يه کادو بود ...
ـ هديه من به شما ...
با لبخند گرفت سمتم ... بازش که کردم قرآن بود ...
همونطور قرآن به دست نشستم روي تخت و صفحه اول رو باز کردم ... چشمم که به آيات سوره حمد افتاد بي اختيار خنده ام گرفت ... خنده ای به کوتاهی یک لبخند ... اون روز توي اداره، اين آيات داشت قلبم رو از سينه ام به پرواز در مي آورد و امروز من با اختيار داشتم بهشون نگاه مي کردم ...
توي همون حال، دوباره صداي در بلند شد ... اين بار دنيل بود ... چشمش به من افتاد که قرآن به دست روي تخت نشستم، جا خورد ... اما سريع خودش رو کنترل کرد ...
ـ کي برگشتي؟ ... خيلي نگرانت شده بوديم ...
ـ صبح ...
دوباره نگاهي به من و قرآنِ دستم انداخت ...
ـ پس چرا براي صبحانه نيومدي؟ ...
نگاهم برگشت روي مرتضي که حالا داشت متعجب بهم نگاه مي کرد ... هنوز اندوه و دل گرفتگي از پشت پرده چشم هاش فرياد مي کشيد ... نگاهم برگشت روی دنيل و به کل موضوع رو عوض کردم ...
ـ بريم رستوران ... شما رو که نمي دونم ولي من الان ديگه از گرسنگي ميميرم ... ديشب هم درست و حسابي چيزي نخوردم ...
دنيل از اتاق خارج شد ... و من و مرتضي تقريبا همزمان به در رسيديم ... با احترام خاصي دستش رو سمت در بالا آورد ...
ـ بفرماييد ...
از بزرگواري اين مرد خجالت کشيدم ... طوري با من برخورد مي کرد که شايسته اين احترام نبودم ... رفتارش از اول محترم و با عزت بود اما حالا ...
چشم در چشم مرتضي يه قدم رفتم عقب و مصمم سري تکان دادم ...
ـ بعد از شما ...
چند لحظه ايستاد و از در خارج شد ...
موقع نهار، دنيل سر حرف رو باز کرد و موضوع ديشب رو وسط کشيد ...
ـ تونستي دوستي رو که مي گفتي پيدا کني؟ ... نگران بودم اگه پيداش نکني شب سختي بهت بگذره ...
نگاه مرتضي با حالت خاصي اومد روي من ... لبخندي زدم و آبرو بالا انداختم ...
ـ اتفاقا راحت همديگه رو پيدا کرديم ... و موفق شديم حرف هامون رو تمام کنيم ...
مي دونستم غير از نگراني ديشب، حال متفاوت امروز من هم براش جاي سوال داشت ... براي دنيل احترام زيادي قائل بودم اما ماجراي ديشب، رازي بود در قلب من ... و اگر به کمک عميق مرتضي نياز نداشتم و چاره اي غير از گفتنش پيش روي خودم مي ديدم ... شايد تا ابد سر به مهر باقي مي موند ...
ـ صحبت با اون آقا اين انگيزه رو در من ايجاد کرد از يه نگاه ديگه ... دوباره درباره اسلام تحقيق کنم ...
لبخند و رضايت خاصي توي چهره دنيل شکل گرفت ... اونقدر عميق که حس کردم تمام ناراحتي هايي که در اون مدت مسببش بودم از وجودش پاک شد ... با محبت خاصي براي لحظات کوتاهي به من نگاه کرد و ديگه هيچي نگفت ...
مرتضي هم که فهميد قصد گفتنش رو به دنيل ندارم دوباره سرش رو پايين انداخت و مشغول شد ... حالا اون، مثل حال ديشب من داشت به سختي لقمه هاي غذا رو فرو مي داد ...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #شهید_سیدطاها_ایمانی
🍁
از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر الزمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند: به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است.
🍁
مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در وصیت خود به فرزندش می گوید:
«اگر آدمی چهل روز به
ریاضت و عبادت بپردازد
ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود،
نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش
خواهد شد. »
فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.»
✅ برای این که جهت اقامه نماز صبح خواب نمانید، «قبل از خوابیدن» آخرین آیه سوره کهف را بخوانید و حین قرائت آیه، ساعتی که قصد دارید بیدارشوید را در ذهن داشته باشید.
🔵 آیه اخر سوره کهف ⇩
◈ بسم الله الرحمن الرحیم ◈
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحدا»