*همه بخونن*
بزرگترین مشکلی که زوجین را در زندگی با خانواده همسر اذیت میکند، دخالت اطرافیان در زندگی زناشویی است. زوجهایی که با خانواده همسر زیر یک سقف زندگی میکنند ممکن است احساس کنند که حریم خصوصی ندارند و نمیتوانند از مرزهایشان محافظت کنند.
اولین اشتباه در این شرایط این است که احترام بین طرفین از بین برود و وارد مشاجره با خانواده همسرتان شوید. در این صورت ممکن است از ارزش شما کاسته شود و مورد بیاحترامی نیز قرار بگیرید. اشتباه بعدی این است که از کارهای خانواده به همسرتان شکایت کنید و او را مقصر بدانید. اینکه از همسرتان بخواهید بین شما و خانوادهاش قرار بگیرد کار درستی نیست و او را در شرایط سختی قرار میدهید و چه بسا با این خواسته ارزش شما پیش همسرتان پایین بیاید و در زندگی شخصیتان نیز دچار مشکل شوید. بهتر است این قبیل مسائل را از همان ابتدا با مشاور متخصص درمیان بگذارید.
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#اختلاف_سنی_ازدواج
2- اختلاف سنی دختر و پسر نباید آنقدر زیاد باشد که دوره رشدی آنها متفاوت شود و در علاقه ها، سرگرمی ها ، طرز نگرش و بینش و انرژی های روانی با هم متفاوت و یا احتمالا درگیر شوند. مثلا ازدواج دختر 16ساله ای را با پسر 30ساله در نظر بگیرید.
در حالیکه دختر در آغاز راه هیجانات، علاقمند به شطینت های نوجوانی، تجریه های جدید، جست و خیز و مهمانی و... هست، آن آقا کار و تفکر و مطالعه و مهم تر از آن استراحت را بیشتر ترجیح می دهد. همچنین دیدگاه آقا توام با تجربه و احتیاط است و دیدگاه دختر نوجوان ریسک و فعالیت های نو و بدیع است.
3- علاوه بر سن شناسنامه ای باید به سن و بلوغ عقلی، اجتماعی، فرهنگی و ظاهر او هم توجه کرد. بعضی وقت ها دختری ممکن است 3سال از پسری بزرگتر باشد، اما با نشاط و انرژی باشد و علاقمندیها و تمایلات مشترکی با پسر داشته باشد. بنابراین علاوه بر سن تقویمی، باید به ظاهر، طرز فکر و نگرش هم توجه عمیق شود.
--•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشویق قرآنی در زنگ قرآن
#حاجي_بابا_و_جيرجيرک :
يه نفر بود به اسم حاج بابا . اون تنهايي توي خونه زندگي ميکرد . توي خونه اون يه جيرجيرک هم زندگي ميکرد که شبها آواز ميخوند و حاج بابا رو از تنهايي و بي حوصله گي در مياورد ... 👇
4_5904583286054717881.mp3
10.11M
#دین_زیباست
#دفاع_از_حدیث
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین مدارس 👉
🔻در پاسخ به این سوال که : از کجا بدانیم احادیثی که به دست ما رسیده است از اهل بیت علیهم السلام رسیده و دروغین و جعلی نیست!
قسمت : 2
مقدمة دوم
لطفا برسانید به دست آنکه میشناسید
4_5940555874836679367.mp3
10.99M
#کارگاه_انصاف 4⃣3⃣
#استاد_شجاعی 🎤
▫️"مهربانها "برای رسیدن به انصاف، آمادهاند!
اما دست "بیخیالها" هرگز بدان نخواهد رسید.
💥اگر گرسنگی، درد، مصیبت، بیماری، و گرههای دیگران آزارمان نمیدهد؛ تا انصاف فاصلهای از فرش تا عرش داریم.
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_دهم ارمیا سینی را روی اپن گذاشت و به آیه با لبخند نگاه کرد: _یه پتو
#شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_یازدهم
ارمیا معنای آن نگاه گریزان را خوب میدانست! کمی درد داشت اما گفت:
_با صدرا و محمد هماهنگ میکنم دسته جمعی بریم مشهد، برای دستبوس آقا باید برم! من شما رو از امام رضا (ع)دارم.
آیه خجالت کشید؛ ارمیا میدانست دردش چیست و گاهی چقدر اینکه دردت را بدانند، خجالت دارد...
آیه لباسهایش را پوشیده بود و چادرش را روی سرش مرتب میکرد که صدای در اتاق آمد. کسی به در میزد و در این روز سه نفره، او کسی نبودجز ارمیا!
آیه: بفرمایید داخل!
ارمیا سر به زیر وارد شد. نگاهش را به پاهایش میخ کرده بود و سرش را بلند نمیکرد. آیه نگاهش را بلند کرد و آه از نهادش بلند شد. عکسهای سید مهدی... برای خودش سری تکان داد و برای حواس پرتش افسوس خورد.
ارمیا: ببخشید میشه من زینب رو ببرم پارک؟
آیه: برای بیرون بردن دخترتون از من اجازه میگیرید؟
ارمیا با احتیاط سرش را بالا آورد و به چشمان آیه دوخت:
_پس اگه اینطوره برای بیرون رفتن با شما هم لازم به اجازه گرفتن نیست؟
آیه سرش را پایین انداخت:
_ساعت دو کارم تموم میشه، اگه دوست دارید با زینب بیایید دنبالم.
امروز آقا صدرا ما رو میرسونه. کلیدماشین دم در آویزونه. یه دست از
کلید خونه هم همونجا هست، دادم برای شما درست کردن.حس شیرینی که در جان ارمیا ریخته شد شیرینتر از عسل بود. همین است که میگویند قند در دلم آب میشود؟
ارمیا لبهایش به لبخندی شیرین باز شد:
_پس ساعت دو میایم دنبالتون که هم ناهار بخوریم هم بریم خرید.
آیه اینبار نگاهش را به ارمیا دوخت:
_خرید چی؟
ارمیا کمی این پا، آن پا کرد و پس از مکثی که انگار دنبال توجیه میگشت گفت:
_فکر میکردم خانوما خرید دوست دارن، اینه که اگه بگم شما دلیل نمیپرسین ازم، اما انگار اشتباه کردم. راستش دوست داشتم برای شما و دخترم خرید کنم. خب من تا حالا با خانواده م خرید نرفتم. فکر کنم ایده ی بدی بود.
آیه به دستپاچگی ارمیا لبخند زد:
_اتفاقا ایده ی خوبیه، میخواستم برای زینب یه کم لباس بخرم، خوشحال میشه که یه بارم شده با پدرش بره خرید.
شاد کردن دلها چقدر آسان است. یکی دل ارمیا که بعد از سالها طعم خانواده را میچشید، یکی دل زینب که طعم پدر را میچشید، یکی دل آیه که آرامش را میچشید...
آیه که با رها و صدرا رفت، ارمیا زینب را سوار ماشین رها کرد و به خانه مشترکش با یوسف و مسیح رفت و لباسهایش را عوض کرد، وسایلش را جمع کرد، نگاهی به خانه انداخت و به خانه ی آیه برگشت. وسایلش را گوشه ی اتاق زینب گذاشت. نگاهی به خانه انداخت و مقابل عکس بزرگ سید مهدی که روزی خودش همینجا به دیوار زده بودش ایستاد:
_دل بریدن سخت بود؟ رفتن سخت بود؟ من که یه گوشه چشم از بانوی این خونه دیدم، بند شده دلم و پای رفتنم نیست. یه امروز و یه فردا و بعد یه ماموریت دیگه... نگاهتو ازم برندار! به خاطر توئه که من اینجام!
زن عاشقی داشتی سید... اونقدر عاشق که از عشقش به تو بود که منو قبول کرده!
زینب: بابایی!
زینب میان درد دلهایش پرید و نگاه ارمیا را بند نگاه شبیه آیه ی زینب کرد:
_جانم بابا!
چقدر شیرین است این بابا گفتنها! هنوز هم دل را میلرزاند! هنوز هم طعم شیرین عسل دارد؛ انگار اصلا قرار نیست برایش تکراری شود!
زینب: بریم پارک؟
سرش را کج کرده و با مظلومیت به ارمیا نگاه میکرد؛ برای پدر خودش را لوس میکرد؟!
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
#شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_یازدهم ارمیا معنای آن نگاه گریزان را خوب میدانست! کمی درد داشت اما گفت: _
#شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_دوازدهم
ارمیا به جان کشید دخترکش را:
_معلومه که میریم، بعدشم میریم دنبال مامان آیه و ناهار میریم بیرون.
زینب داد زد:
_آخ جون... هورا!
آیه همانطور که مقابل رها روی صندلیهای اتاق انتظار مرکز نشسته بود، استکان چایش را برداشته و عطر بهارنارنج را به جان کشید.
رها: صبح که ارمیا رو دم در دیدم تعجب کردم.
آیه نگاه از استکانش نگرفت:
_دیشب منم تعجب کردم، بیشتر ازاومدنش از اینکه زینب از خواب پرید
و گفت بابا و دوئید در رو باز کرد.
تو کارش موندم رها، چطور میفهمه؟
رها: میدونی که بچه ها حسای قویتری دارن.
آیه: گفت میاد که بریم خرید، دلش خرید با خانواده میخواست!
رها: درکش کن، خانواده ای نداشته،همیشه تنها بوده؛ حقشه که از زندگی لذت ببره.
آیه: گفتم بیاد، ناهار هم که ندارم، بهتر شد.
رها: دیشب که قیمه درست کرده بودی
آیه: دیر وقت بود که رسید، غذا نخورده بود. تمام ناهار امروز من و زینب رو خورد؛ یه لذتی تو رفتارش بود که برام عجیب بود!
رها: چی عجیب بود؟ بعد از یه عمر،خانواده داشتن لذت نداره؟ لذت نداره کسی باشه که برات غذا آماده کنه؟ یادمه روزای اولی که خانواده شدیم با صدرا و مامان محبوبه، برای منم لذت داشت! لذت داشت سر سفره کنار هم نشستن! لذت داشت کسی میومد دنبالم که برام نگران میشد، لذت داشت صدای خنده هایی به خاطر خجالت کشیدن من بلند میشد. بهش حق بده که لذت ببره از داشتن تو، زینب، یه خونه ی گرم،یه چراغ روشن، یه نگاه منتظر!
آیه: ازش خجالت میکشم، عذاب وجدان دارم! از یک طرف به خاطر سید مهدی و از طرفی هم به خاطر خود ارمیا! دیشب اومد تو اتاقم که زینب رو بذاره روی تختم، عکسای مهدی رو دید، صبح که اومد باهام حرف بزنه تمام سعیشو میکرد که نگاهش به عکسا نیفته!
رها آه کشید: بهت گفته بودم دیگه وقتشه اون عکسا رو جمع کنی.
آیه کمی چایش را مزه مزه کرد:
_با دلم چیکار کنم؟
رها: یه روزی به من گفتی شوهرته، گفتی حق انتخاب بهت داده اما شوهرته، گفتی نکنه زن صدرا باشی و فکرت پیش احسان، گفتی خیانت نکنی رها! من به حرفت گوش دادم؛ حالا خودت به حرفات پشت میکنی؟ باور کنم تو آیه ی حاج علی ای؟
آیه انگشتش را لبه ی استکان کشید:
_یه روزی حرفات به اینجا که میرسید میگفتی باور کنم که آیه ی سید مهدی هستی؟ همون روزایی که سید مهدی رفته بود و دنیا سیاه شده بود، الان دیگه نمیگی.
رها: چون الان آیه ی ارمیایی، باورکن آیه! رفتن سید مهدی رو باورکن!
اومدن ارمیا رو باورکن!
آیه: باور کردم، اما سخته!
رها: تا شما از خرید برگردید من عکسای سید مهدی رو از روی دیوار جمع
میکنم، لباساشو جمع میکنم، ارمیابرگشته و تو دوباره اشتباه روز عقدت
رو تکرار نمیکنی!
_دیوار خالی میشه با یک عالمه میخ!
رها: خودم درست میکنم؛ کاری نکن که حس بدی داشته باشه!
_منم حس بدی پیدا میکنم.
رها: خودتو جمع کن آیه، حواست کجاست؟ میفهمی چی میگی؟ می فهمی چیکار میکنی؟ میفهمی شکستن دل ارمیا تاوان داره؟
_دل منم شکسته!
رها: اما ارمیا دلتو نشکسته.
_بهخاطر اومدن اونه که شکسته!
رها: تو هیچوقت اینقدر بی منطق نبودی، چی شده؟ چه بلایی سر آیه اومده؟ خودت بهش جواب مثبت دادی!
_به خاطر زینب بود.
رها: دلیلش مهم نیست، تو قبولش کردی و باید وظایفتو انجام بدی!
خیلی نمک نشناسی آیه... خیلی! تو اونی نیستی که به من میگفت راه برگشت نیست و باید با صدرا زندگی کنم! تو گفتی باید صدرا رو بشناسم!
گفتی بهش فرصت بدم! من بهخاطر حرفای تو الان اینجام و تویی که
لالایی گفتن بلدی خودت خوابت نمیبره! چهل روز ارمیا رو از زینب دور کردی به خاطر خودخواهیات، چهل روز آب شدن دخترتو دیدی و هنوز هم با خودخواهی دل ارمیا رو میشکنی! حالا که اومده زندگی کن آیه...
زندگی کن!
_دو روز دیگه میره!
رها ابرو در هم کشیده گفت:
_کجا میره؟
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110 🌸
هدایت شده از حرم
4_5947498285743736268.pdf
107.7K
هدایت شده از حرم
Farahmand-Dua-Iftitah.mp3
15.36M
#دعای_افتتاح_صوتی
#استاد_فرهمند_آزاد
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
@haram110
هدایت شده از حرم
2512870.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
@haram110
حرم
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝 2 _مردم را به هرشکلی ،به هر طریقی میتوانی به سوی امام زمان دعوت
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝
3 _ روش سوم دوستی ؛ برپایی مجالس مهدوی
حالا باتعداد کمتر یا بیشتر ،هفته ایی یک بار ،ماهی یک بار ،سه ماه یک بار و.... یاد حضرت رو زنده کن.
اگر نمیتوانی مجلس تشکیل بدی،حداقل توی مجالس امام زمانی شرکت کن. این خودش دوستی تورا به حضرت نزدیکتر میکند.
#روش_دوستی_با_امام_زمان
[برترین کار،کاربرای #فرج است]
حرم
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝 3 _ روش سوم دوستی ؛ برپایی مجالس مهدوی حالا باتعداد کمتر یا بیش
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝
4 _ هدیه دادن به امام زمان
به طور کلی تو قائده دوستی هدیه دادن ،دوستی را مستحکم تر میکند.
🖌ما الان چه هدیه ایی میتونیم به امام زمان بدیم ؟!
✨هدیه ما به امام زمان این است که فلان عمل خیر رو انجام بدی ،و اون عمل خیر رو هدیه کنی به حضرت🎁
توصیه منه حقیر این است که کلیه اعمال مستحبی زندگیت را هدیه کن به امام زمان .👇👇
⭕️ یا یه نیت کلی کن ،برای کل زندگیت.
⭕️ یا قبل از هر عمل مستحبی نیت کن ،این عمل مستحبی هدیه بشه به امام.
خواهید دید که چه آثارو فضائلی داره و چقدر دوستیت را با امام زمان مستحکم تر میکند.
#روش_دوستی_با_امام_زمان
[برترین کار،کاربرای #فرج است]
✴️ یکشنبه 👈 29 فروردین/ حمل 1400
👈 5 رمضان 1442👈 18 آوریل 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🔘 روز ارتش .
🌙🌟 احکام دینی و اسلامی .
📛 صدقه صبحگاهی مطلوب است و برای امور زیر مناسب نیست .
📛 ملاقات ها .
📛 و قسم خوردن خوب نیست .
👼 زایمان خوب و نوزادش خوب و مریض اش ، مرضش سنگین شود و باید بر او ترسید .
✈️ مسافرت : خوب و سودمند است .
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز : قمر در برج سرطان است و از نظر نجو می برای امور زیر نیک است :
✳️ حمام رفتن .
✳️ سر تراشیدن .
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ بذرافشانی .
✳️ درختکاری .
✳️ خرید و فروش کالا .
✳️ و لباس نو پوشیدن نیک است .
📛 امور ازدواج خوب نیست .
📛 فصد خوب نیست .
💑مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند حافظ قرآن گردد . ان شاءالله
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، سرور و شادی است .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، ممکن است باعث زردی رنگ می شود .
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 6 سوره مبارکه " انعام " است .
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم من قرن .....
و چنین استفاده میشود که چیز ناخوشی به صاحب خواب برسد و یا به اندک آزردگی مبتلا گردد . ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید...
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد .
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
4 ماه رمضان
1 ـ مرگ زیاد بن ابیه
زیاد بن ابیه در سال 53 هـ در کوفه به هلاکت رسید. (1)
او مشهور به زیاد بن ابیه، زیاد بن امه، زیاد بن عبید، و زیاد بن سمیّه است؛ و چون پدر زیاد از کثرت معلوم نبود به او زیاد بن ابیه می گفتند.
هنگامی که به معاویه پیوست به او زیاد بن ابی سفیان گفتند و برادر معاویه شد و زنای مادر خود را قبول کرد. سمیّه کنیز حارث بن کلده طبیب بود.
حارث او را به چراندن گوسفندان وادار کرده بود ولی طبع زشت و شهوانی سمیّه آنقدر در صحرا ننگ به بار آورد که حارث او را از خود راند. از آن پس سمیّه اسماً خود را به عبید چوپان ثقفی چسباند و رسماً جزء فواحش طائف در آمد و حیثیت خاندان عبید را هم لکه دار کرد.
برادری او با معاویه یکی از راه هایی بود که معاویه برای جلب زیاد به طرف خود به کار گرفت. او مجلسی ترتیب داد و از عدّه ای به عنوان شاهد در آن جا استفاده کرد که از جمله ابو مریم مشروب فروش طائف بود.
او برخاست و به زیاد گفت :
شبی ابوسفیان به طائف آمد و از من فاحشه ای خواست. در آن شب کسی جز سمیّه نبود. صبر کردیم تا رفت و آمد ها کم شد. سمیّه را برای او فرستادم.
زیاد زنای مادر خود را قبول کرد و برادر معاویه شد !
معاویه هم برای باوراندن این نسب به او خواهرش را به خانه ی او فرستاد و دستور داد چادر از سر بر دارد که مَحرَم اوست !!! (2) زیاد بعد از برادری با معاویه برائت از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و قتل شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام و غارت اموال آنان را شروع کرد.
دست بریدن، شکم پاره کردن، به دار آویختن، زنده به گور کردن، میل سرخ شده به چشمان شیعیان کشیدن، فرزندان را سر بُریدن، خانه خراب کردن و آتش زدن از جمله کارهای او بود.
عبد الرّحمن بن حسّان را به جرم محبّت علی بن ابی طالب علیه السلام زنده در گور کرد. (3)
در بصره و کوفه سیزده هزار نفر را به جرم شیعه بودن یا به احتمال شیعه بودن کشت، و بعد به معاویه نوشت :
من تا به این حدّ خواسته تو را انجام دادم و این کارها با دست چپم بود.
اگر حکومت حجاز به من واگذار شود با دست راستم که بیکار است همین عمل را انجام می دهم، و تصمیم دارم از مردم عراق در مسجد بخواهم که برائت از علی علیه السلام و مدح خاندان امیّه را علنی نمایند. هر کس قبول نکند او را بِکُشم و خانه ی او را خراب کنم.
چون این خبر منتشر شد، امام حسن علیه السلام و شیعیان نفرین کردند و بعضی امیر المؤمنین علیه السلام را در خواب دیدند که او را نفرین کرد، و آن ملعون قبل از عملی کردن تصمیمش به مرض طاعُون مبتلا شد و به درکات جحیم واصل گردید. (4)
📚 منابع :
1. نفائح العلام : ص 114. و ... .
2. الغدیر : ج 10، ص 227 ـ 216. و ... .
3. شفاء الصدور : ج 1، ص 315، به نقل از ابن خلکان و ابن اثیر. و ... .
4. بحار الأنوار : ج 33، ص 214. و ... .
هدایت شده از حرم
monjatae-ameral-momenen1.mp365005.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
هدایت شده از حرم
#دلنوشته_رمضان
سحر پنجم ...
✏️زیباترین فصل زندگی ام.. با نام تو آغاز می شود...؛؛؛
به ناااااام خداااااا
اصلا راز هر زیبایی.. در تکرار عاشقانه نام توست....
تو که باشی.. ؛ زمین و زمان آرامند..
حتی اگر از آسمان سنگ ببارد...
تو که باشی... همه پر از تواند... و مثل تو، آرام و مهربااان...
❄️اسمان تاریک شد...
و زمین...؛خلوت...
و پنجمین ضیافت مان نیز رسید...
و تو هستی...و من با تو، آرام آرامم!!
❄️آنقدر حضورت مستم کرده است که؛ هوای فریاد به سرم زده ...
کاش ميشد بر بام زمین می ایستادم و.. نام تو را، هزااااار بار عاشقانه، فریاد ميزدم....
تا همه اهل زمین بدانند ؛
دلبر من...همان "هو الله احد"ی است، که عالم را به یک کرشمه نگاهش، اداره می کند....
عاشقی.... بی نظیرترین میدان زمین است...
و هر که زمین خورده این میدان نباشد.. ؛ پرواز را تجربه نخواهد کرد...
❄️خداااااا...
قنوت پنجمین بزم عاشقانه ما، به نام نامی تو...زیباترین قنوت خواهد شد...؛
به ناااااام تووووو.....
العفو... العفو... العفو
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
هدایت شده از حرم
1_6203148.mp3
177.6K
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
🌷دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷