😡 خداوند از نام حمیرا بدش می آید
عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى رَأْسِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ فِي الْمَهْدِ، فَجَعَلَ يُسَارُّهُ طَوِيلًا. فَجَلَسْتُ حَتَّى فَرَغَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ: ادْنُ إِلَى مَوْلَاكَ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَدَنَوْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ، ثُمَّ قَالَ لِي: اذْهَبْ فَغَيِّرِ اسْمَ ابْنَتِكَ الَّتِي سَمَّيْتَهَا أَمْسِ، فَإِنَّهُ اسْمٌ يُبْغِضُهُ اللَّهُ، وَ كَانَتْ وُلِدَتْ لِي بِنْتٌ وَ سَمَّيْتُهَا بِالْحُمَيْرَاءِ. فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام: انْتَهِ إِلَى أَمْرِهِ تَرْشُدْ، فَغَيَّرْتُ اسْمَهَا. (بحار الأنوار، ج48، ص19 به نقل از اعلام الوری)
يعقوب سراج گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام رسيدم. او بالاى سر فرزندش ابی الحسن موسى علیه السلام بود كه در گهواره قرار داشت و با او مدتى طولانى سرگوشى صحبت مي كرد. نشستم تا صحبتش تمام شد، پس از جاى خود حركت كرده جلو رفتم. فرمود: برو پيش آقايت و بر او سلام كن. نزديك شده سلام كردم. با زبان فصيح جواب سلامم را داد و سپس فرمود: برو اسم دخترت را كه ديروز گذاشتى تغيير ده، زیرا خدا به این اسم بغض می ورزد. (ماجرا این بود که) دخترى برايم متولد شده بود كه او را حميراء ناميده بودم. حضرت صادق فرمود: برو دستور مولايت را انجام بده تا هدایت و رهنمون شوى. پس اسم دخترم را تغيير دادم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت 22
✍ #میم_مشکات
-اره،توروخدا یادم نیار! امروز به اندازه کافی قشنگ بوده
سپیده که قیافه راحله را دید خنده اش گرفت.
خوشبختانه آن روز صفایی عجله داشت برای همین فقط توانست درس را بدهد و برود. از کلاس که بیرون آمدند سپیده سقلمه ای به راحله زد:
- شانست خوبه ها! حالا اگه ما بودیم دو ساعتم اضافه میموند تا از همهههه بپرسه، وضعه داریم?ایششش
راحله خندید:
-ناهار رو اینحا بخوریم یا بریم ارم?
سپیده نالید:
-اووو،ارم? کی حوصله داره اون همه راه بره و اون همه پله رو بره بالا? دو زار غذا بهمون میدن همش صرف رفت و آمد میشه! همین حا میخوریم دیگه!
راحله که سعی داشت چادرش را بگیرد تا باد نبردش گفت:
-بعد اسم ما شیرازیا بد در رفته! باشه دیگه اینقد ناله و زاری نداره ک.
از خیابان گذشتند تا وارد دانشکده شماره 3 شوند که سلف داشت. راحله به شوخی گفت:
-این همه راه اومدی خسته نشدی?
سپیده پیامی را که نوشته بود ارسال کرد،گوشی اش را در کیفش گذاشت و به شوخی گفت:
-نمیدونم چرا سلف رو همون طرف نساختن که ادم راحت باشه!
دم اتاقک کوچک فروش ژتون ایستادند. بالخره ژتون را گرفتند و راهی سلف شدند. وقتی غذایشان را گرفتند سپیده پرسید:
-کلاس عصر رو میای?
راحله کمی از خورشتش را روی پلو ریخت:
-اره،چرا نیام?
- گفتم شاید میخوای بری معذرت خواهی!
راحله که قاشق را به دهانش نزدیک کرده بود لحظه ای به سپیده خیره ماند، بعد قاشق ش را پایین آورد و رفت توی فکر.
سپیده دهانش را پر کرد:
-ولش کن،مهم نیست
راحله نگاهش کرد. کاش او هم میتوانست اینقد بی خیال باشد. بالخره سپیده غذایش را تمام کرد. راحله هم چند لقمه ای خورد و بقیه غذایش را سپیده همچون غنیمتی جنگی ک گیر قحطی زده ای می آید قورت داد و گفت:
-این دکتر پارسا هر بدی داشت خوبی ش این بود که غذای تو به من رسید.
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت23
✍ #میم_مشکات
راحله خندید. سپیده دختری تپل با مصرف غذای بالا بود. هروقت راحله میل نداشت، روزه بود یا به هر دلیل دیگه ای -مثل امروز- غذایش را نیمخورد روز جشن سپیده بود. برای یک ادم پرخور چه چیزی بهتر از یک پرس غذای اضافه? و سپیده اعتقاد راسخی داشت به ضرب المثل معروف "مفت باشه، کوفت باشه".
برای همین حتی غذای سلف با وجود کیفیت نه چندان مطلوبش غنیمتی مناسب بود. تنها زمانی که سپیده رغبت چندانی به غذا نشان نداده بود اوایل ورودش به خوابگاه بود که از دستپخت مادرش جدا مانده بود. البته این واقعه عجیب، تنها چند روزی بیشتر طول نکشید بود و سپیده به راحتی غذای سلف را جایگزین کرده بود. این همه اشتهای سپیده برای راحله تعجب آور بود و چون می ترسید علت ان بیماری تیرویید یا بیماری دیگری باشد، سپیده را مجبور کرده بود یک چک آپ کامل برود و نهایتا به این نتیجه رسیدند ک مشکلی وجود ندارد و مساله تنها علاقه بیش از حد سپیده به خوراکی بود و نه چیز دیگر. هرچند خیال راحله کمی راحت شده بود اما نگرانی اش بابت چاق شدن سپیده همچنان ادامه داشت! و وقتی این قضیه را به سپیده گفته بود سپیده با بی خیالی شانه ای بالا انداخته بود و در حالیکه به پیشانی اش اشاره میکرد گفته بود:
-پیشونی، منو کجا میشونی! اینجات سفید باشه خواهر..خدا کنه ادم شانس داشته باشه
و راحله از این بی خیالی خندیده بود. با این اوصاف آن روز سپیده، بیشتر از هرکسی از دکتر پارسا متشکر بود.
بالخره سپیده از ظرف غذا دل کند و به طرف ایستگاه اتوبوس های دانشگاه راه افتادند و به اصرار سپیده که مثل یک سینی سلف سیار شده بود، به جای پایین و بالا رفتن از پله های زیر گذر، از خیابان گذشتند. تا آمدن اتوبوس چند دقیقه ای مانده بود. سپیده لبه دیوار کوتاه دانشکده نشست و به نرده ها تکیه داد. راحله هم مقابلش ایستاد تا سپیده بتواند مقنعه اش را درست کند. درگیری همیشگی سپیده یا مقنعه و کش چادرش یکی دیگر از معضلات بود. از آنجایی مه سپیده عادت نداشت کش چادرش را سفت ببندد، چادرش چندان مرتب روی سرش نمی ایستاد و بنابراین هرچند وقت یکبار میبایست مقنعه و چادرش را مرتب کند که در این مواقع هرکس همراهش بود بایستی نقش حایل بین او و مردم را بازی می کرد و خب طبیعتا این نقش بیشتر به راحله واگذار میشد و ب نوعی جزو وظایف روزانه اش شده بود.
بالخره سرویس آمد و با دعاهای سپیده صندلی خالی ماند تا بتواند خودش را روی آن جا بدهد.
در طول مسیر تا رسیدن به تپه خوابگاه، که دانشجو ها مختصرا به آن تپه می گفتند، راحله ساکت بود. قبل از اینکه از پله ها پایین بروند راحله کنار پله ها ایستاد و به شهر شیراز که زیر پایشان جا خوش کرده بود خیره شد. او عاشق دیدن شهر از ارتفاع بالا بود. برای همین همیشه چند دقیقه ای اینجا می ایستاد تا این منظره را نگاه کند. سپیده که هنوز سنگینی غذا اذیتش میکرد گفت:
-سیر ویو شدین?بریم?
راحله که دیدن این منظره او را از درگیری ذهنی خارج کرده بود با لحنی که نشان میداد در عوالم دیگری سیر میکند با صدایی آرام گفت:
-همیشه یه احساسی بهم میگه اینجا نمی مونم!البته شاید برای من بد نباشه چون این شهر رو زیاد دوست ندارم!
سپیده نگاهی به راحله کرد:
-همه عشقشونه بیان شیراز زندگی کنن اونوقت تو اینجارو دوست نداری?
راحله لبخندی زد:
-خب سلیقه ست دیگه
بعد دوباره به طرف شهر چرخید و گفت:
-نه اینجا دنیا اومدم، نه اینجا میمیرم!
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت24
✍ #میم_مشکات
سپیده غر زد:
-بیا بریم،بیا بریم که الان مغزم اصلا گنجایش موارد فلسفی رو نداره!
و دست راحله را گرفت و کشید تا از پله ها پایین بروند. سر کلاس که نشستند، سپیده سرش را روی دسته صندلی گذاشت و صورتش را به سمت راحله چرخاند و گفت:
-میدونی الان چی جواب میده? اینکه استاد نیاد! میرم خوابگاه یه چرت حسابی میزنم!
-چقد تو تنبلی دختر
متاسفانه با وجود همه خوش شانسی سپیده استاد سر وقت آمد،حتی چند دقیقه ای زودتر:
-می خواست بذاره حرف من تموم بشه. هنوز یک هم نشده!
سپیده دختری مهربان، بی غل و غش و دوست داشتنی بود و از آنجا که هیچ کس بی عیب نیست، او نیز عیب های خودش را داشت که یکی ش همین غر زدن های گاه و بیگاه بود. وقتی روی دنده غر زدن می افتاد فقط می بایست صبر کرد تا دیگ غر غرش خالی شود. برای همین راحله چیزی نگفت!
بالاخره کلاس تمام شد و سپیده هرچه سریعتر خودش را به خوابگاه رساند. البته ایستگاه اتوبوس ها تا خوابگاه شماره ده مقداری پیاده روی آن هم سربالایی داشت که برای سپیده، یک فاجعه محسوب میشد اما امید رسیدن به رختخواب کمکش کرد تا این مسیر را طی کند.
وقتی از سپیده جدا شد، توانست کمی ذهنش را جمع و جور کند. از دانشگاه تا فلکه دانشجو را پیاده رفت. پیاده روی کمکش میکرد تا راه حلی برای خرابکاری اش پیدا کند. زیر پل هوایی ایستاد تا تاکسی بگیرد:
-قصر الدشت
از میدان قصر الدشت تا انتهای کوچه گلخون را نیز پیاده روی کرد ولی تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که باید از کسی کمک بگیرد. حل کردن این دو راهی کار ساده ای نبود. از یک طرف عذاب وجدان آرامش نمیگذاشت و از طرف دیگر احساس میکرد اگر تن به این معذرت خواهی بدهد غرورش را زیر پا گذاشته و به قول سپیده خیلی خوش ب حال پارسا خواهد شد. باید با یکی مشورت میکرد. اما چه کسی? احساس کرد این بار برخلاف همیشه پدرش بهتر می تواند کمکش کند. هرچه باشد طرف حسابش یک مرد بود برای همین، پدر بهتر میتوانست راجع به عکس العمل یک مرد در این موارد نظر بدهد. وقتی به این نتیحه رسید کمی ارام شد. حالا فقط باید تا آمدن پدر صبر میکرد...
#ادامه_دارد...
@Maddahionlin4_5922293755498465809.mp3
زمان:
حجم:
6.51M
🔳 #شهادت_امام_کاظم(ع)
🌴امان که مشک تهی آبروی من را ریخت
🌴من از خجالت لبهای تشنه آب شدم
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
25 رجب
1 ـ ﺷﻬﺎﺩﺕ حضرت ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 183 هـ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ، ﺩﺭ ﺣﺒﺲ ﺳﻨﺪﻯ ﺑﻦ ﺷﺎهک ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ. (1)
ﻫﺎﺭﻭﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﻨﺒﻰ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺁﻣﺪ. (2)
← ﺧﻠﻔﺎﻯ ﻇﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ
ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ 20 ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺪّﺕ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺪّﺕ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻌﻔﺮ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺑﻮ ﺟﻌﻔﺮ ﻣﻨﺼﻮﺭ دوانقی ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻣﺘﻌﺮّﺽ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺸﺪ.
بعد ﺍﺯ ﻣﻨﺼﻮﺭ، ﻗﺮﻳﺐ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺍﻳّﺎﻡ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻣﻬﺪﻯ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻃﻠﺒﻴﺪ ﻭ ﺣﺒﺲ ﻛﺮﺩ.
ﺷﺒﻰ ﺃﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
ﻓَﻬَﻞ ﻋَﺴَﻴﺘُﻢ ﺍِﻥ ﺗَﻮَﻟَّﻴﺘُﻢ ﺃﻥ ﺗُﻔﺴِﺪﻭُﺍ ﻓِﻰ ﺍلأﺭﺽِ ﻭ ﺗُﻘَﻄِّﻌُﻮﺍ أﺭﺣﺎﻣَﻜُﻢ (3) ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻣُﺮﺍﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﻛﺮﺩ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻬﺪﻯ، ﭘﺴﺮﺵ ﻫﺎﺩﻯ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﺤﺒﻮﺱ ﻛﻨﺪ ﻭﻟﻰ ﺍﺟﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻬﻠﺖ ﻧﺪﺍد، ﭼﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻛﻤﺘﺮ ﺍﺯ یک ﺳﺎﻝ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻧﻜﺮﺩ.
ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻧﻰ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﺗﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ ﺧﻠﺎﻓﺘﺶ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻦ 55 ﺳﺎﻟﮕﻰ ﺑﻪ ﺯﻫﺮ ﺟﻔﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩ. (4)
← ﻏﺴﻞ ﻭ ﺗﺪﻓﻴﻦ ﺣﻀﺮﺕ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺪﻥ ﺷﺮﻳﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻃﺒﻖ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺑﺎ ﺟﺎﻣﻪ ﻫﺎﻯ ﻛﻬﻨﻪ، ﺟﻬﺖ ﺍﻫﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ، ﺭﻭﻯ ﻧﺮﺩﺑﺎﻧﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺣﻤّﺎﻝ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﻭ ﻛﺴﻰ ﺟﻠﻮﻯ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺻﺪﺍ ﻣﻰ ﺯﺩ :
«هذا امامُ الرّافضة» : «ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍﻓﻀﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ».
اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻗﺒﻠﺎً ﻣﺘﻮّﺟﻪ ﻏﺴﻞ ﻭ ﻛﻔﻦ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ گُل ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﻓﻌﻠﻰ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬّﺮ، ﺑﺪﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻛﺮﺩﻧﺪ. (5)
ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ 37 ﻧﻔﺮﻧﺪ. (6) ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺭ 5 (7) ﻳﺎ 6 (8) یا 24 (9) ﺭﺟﺐ ﻧﻴﺰ ﺫﻛﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
📚 منابع :
1. ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺍﻟﻮﺭﻯ : ﺝ 2، ﺹ 6. و ... .
2. ﻛﺎﻓﻰ : ﺝ 1، ﺹ 476. و ... .
3. ﺳﻮﺭﻩ ﻣﺤﻤّﺪ ﺻﻠّﻰ الله ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ : ﺁﻳﻪ 22.
4. ﻗﻠﺎﺋﺪ ﺍﻟﻨﺤﻮﺭ : ﺝ ﺭﺟﺐ، ص 34 _ 33.
5. عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 2، ص 85، 93، 98 _ 96. و ... .
6. إﺭﺷﺎﺩ : ﺝ 2، ﺹ 244. و ... .
7. ﻣﻨﺎﻗﺐ آل ابی طالب علیهم السلام : ج 4، ص 349. و ... .
8. ﻛﺎﻓﻰ : ﺝ 2، ﺹ 749. و ... .
9. ﻣﻨﺎﻗﺐ آل ابی طالب علیهم السلام : ج 4، ص 349. و ...
✴️ یکشنبه 👈 8 اسفند/حوت 1400
👈 25 رجب 1443👈27 فوریه 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴 شهادت باب الحوائج الی الله حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام " 183 هجری".
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صدقه صبحگاهی فراموش نشود.
📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست:
📛مسافرت.
📛و قسم خوردن خوب نیست و خصوصا قسم دروغ زود جزایش داده خواهد شد.
👼 زایمان خوب و نوزاد نجیب و روزی دار و دانا و دانشمند و عالم شود.ان شاءالله
🚘 مسافرت : مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز: قمر در برج جدی است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️ امور زراعی و کشاورزی.
✳️ از شیر گرفتن کودک.
✳️ برداشت محصولات زراعی.
✳️ قرض و وام دادن و گرفتن.
✳️ شکار و صید و دام گذاری.
✳️ و عمل جراحی خوب است.
📛 ولی ازدواج.
📛 و دیدار روسا خوب نیست.
💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه)،فرزند چنین شبی حافظ قرآن شود.ان شاءالله.
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب است.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب صفای خاطر می شود.
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 26 سوره مبارکه " شعراء" است.
قال ربکم و رب آبائکم الاولین...
و چنین استفاده میشود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت و موعظه آن شخص در آید تا خواب بیننده به جواب سوال برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود.ان شاءالله. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
زمان:
حجم:
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
www.karballa.ir4_468051916576786804.mp3
زمان:
حجم:
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.