eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🌙 اعمال مشترك این ماه مبارک رمضان 🔷 اعمالى هر شب و روز 🔸پس از هر نماز در ماه رمضان دعای ذیل را بخوانید:اَللّهُمَّ ارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِكَ الْحَرامِ ... 🔸هم چنین بعد از نمازها این دعا خوانده شود:یا عَلِیُّ یا عَظیمُ، یا غَفُورُ یا رَحیمُ، ... اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ ... 🔷 اعمال شب هاى ماه رمضان 🔸 افطار مستحب است بعد از نماز صورت گیرد، مگر آن كه ضعف بر او غلبه كرده باشد یا جمعى منتظر باشند. 🔸با چیز پاكیزه و حلال و به دور از شبهات افطار نماید. و بهتر آن است كه با خرماى حلال افطار كند تا ثواب نمازش چهارصد برابر گردد. اگر با خرما، آب، رطب، شیر، حلوا، نبات و با آب گرم، و یا هر كدام از این ها افطار كند، نیز خوب است. 🔸 هنگام افطار دعاهاى وارده در این باره را بخواند؛ از جمله آن كه بگوید: اللهم لك صمت و على رزقك افطرت و علیك توكلت 🔸 و روایت شده كه حضرت امیر المومنین على (علیه السلام) هر گاه مى خواست افطار كند مى گفت: بسم الله; اللهم لك صمنا و على رزقك افطرنا, فتقبل منا انك السمیع العلیم. 🔸 هنگام لقمه اول بگوید:بسم الله الرحمن الرحیم; یا واسع المغفرة اغفر لى. 🔸در وقت افطار سوره قدر بخواند. 🔸 در وقت افطار صدقه بدهد و سپس روزه داران را افطار دهد؛ اگر چه به چند دانه خرما یا شربتى آب باشد 🔸خواندن هزار مرتبه سوره قدر 🔸 صد مرتبه سوره حم دخان 🔸خواندن دعاى افتتاح 🔸در روایت آمده كه هر كس در هر شب از ماه رمضان سوره انا فتحنا را در نماز مستحبى بخواند آن سال حفاظت مى گردد. 🔸خواندن هزار ركعت نماز در کل این ماه 🔷 اعمال سحرهاى ماه رمضان 🔸سحرى خوردن, و سحرى را ترك نكند, اگر چه با یك دانه خرماى یا یك لیوان آب باشد. و بهترین سحرها سویق یعنى قاووت و خرما است. و در خبر آمده كه حق تعالى و ملائكه صلوات مى فرستند بر كسانى كه در سحرها استغفار مى كنند، و سحرى مى خورند. 🔸سوره انا انزلناه در وقت سحرها بخواند، كه هر كس این سوره را در وقت افطار كردن و سحر بخواند گویى ثواب كسى را دارد كه در راه خدا در خون خود بغلتد. 🔸خواندن ادعیه سحر از جمله دعاى شریف اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه ...
4_6046421931010294648.mp3
1.01M
👆👆👆 ✨دعاے روز اول ماه مبارڪ رمضان @haram110
4_5855110957931430084.mp3
2.77M
🍃🌸دعای سحر فرهمند🍃🌸 ☘️🌷☘️🌷☘️🌷☘️🌷
4_426664464956260621.mp3
10.86M
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
⭐️ ⭐️ التماس دعا دوستان🌹 🍃🌸🍃
💠🌙 اعمال مشترك این ماه مبارک رمضان 🔷 اعمالى هر شب و روز 🔸پس از هر نماز در ماه رمضان دعای ذیل را بخوانید:اَللّهُمَّ ارْزُقْنی حَجَّ بَیْتِكَ الْحَرامِ ... 🔸هم چنین بعد از نمازها این دعا خوانده شود:یا عَلِیُّ یا عَظیمُ، یا غَفُورُ یا رَحیمُ، ... اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ ... 🔷 اعمال شب هاى ماه رمضان 🔸 افطار مستحب است بعد از نماز صورت گیرد، مگر آن كه ضعف بر او غلبه كرده باشد یا جمعى منتظر باشند. 🔸با چیز پاكیزه و حلال و به دور از شبهات افطار نماید. و بهتر آن است كه با خرماى حلال افطار كند تا ثواب نمازش چهارصد برابر گردد. اگر با خرما، آب، رطب، شیر، حلوا، نبات و با آب گرم، و یا هر كدام از این ها افطار كند، نیز خوب است. 🔸 هنگام افطار دعاهاى وارده در این باره را بخواند؛ از جمله آن كه بگوید: اللهم لك صمت و على رزقك افطرت و علیك توكلت 🔸 و روایت شده كه حضرت امیر المومنین على (علیه السلام) هر گاه مى خواست افطار كند مى گفت: بسم الله; اللهم لك صمنا و على رزقك افطرنا, فتقبل منا انك السمیع العلیم. 🔸 هنگام لقمه اول بگوید:بسم الله الرحمن الرحیم; یا واسع المغفرة اغفر لى. 🔸در وقت افطار سوره قدر بخواند. 🔸 در وقت افطار صدقه بدهد و سپس روزه داران را افطار دهد؛ اگر چه به چند دانه خرما یا شربتى آب باشد 🔸خواندن هزار مرتبه سوره قدر 🔸 صد مرتبه سوره حم دخان 🔸خواندن دعاى افتتاح 🔸در روایت آمده كه هر كس در هر شب از ماه رمضان سوره انا فتحنا را در نماز مستحبى بخواند آن سال حفاظت مى گردد. 🔸خواندن هزار ركعت نماز در کل این ماه 🔷 اعمال سحرهاى ماه رمضان 🔸سحرى خوردن, و سحرى را ترك نكند, اگر چه با یك دانه خرماى یا یك لیوان آب باشد. و بهترین سحرها سویق یعنى قاووت و خرما است. و در خبر آمده كه حق تعالى و ملائكه صلوات مى فرستند بر كسانى كه در سحرها استغفار مى كنند، و سحرى مى خورند. 🔸سوره انا انزلناه در وقت سحرها بخواند، كه هر كس این سوره را در وقت افطار كردن و سحر بخواند گویى ثواب كسى را دارد كه در راه خدا در خون خود بغلتد. 🔸خواندن ادعیه سحر از جمله دعاى شریف اللهم انی اسئلک من بهائک بابهاه ...
بسم الله الرحمن الرحیم جزء 1 ⇨ http://j.mp/2b8SiNO جزء 2 ⇨ http://j.mp/2b8RJmQ جزء 3 ⇨ http://j.mp/2bFSrtF جزء 4 ⇨ http://j.mp/2b8SXi3 جزء 5 ⇨ http://j.mp/2b8RZm3 جزء 6 ⇨ http://j.mp/28MBohs جزء 7 ⇨ http://j.mp/2bFRIZC جزء 8 ⇨ http://j.mp/2bufF7o جزء 9 ⇨ http://j.mp/2byr1bu جزء 10 ⇨ http://j.mp/2bHfyUH جزء 11 ⇨ http://j.mp/2bHf80y جزء 12 ⇨ http://j.mp/2bWnTby جزء 13 ⇨ http://j.mp/2bFTiKQ جزء 14 ⇨ http://j.mp/2b8SUTA جزء 15 ⇨ http://j.mp/2bFRQIM جزء 16 ⇨ http://j.mp/2b8SegG جزء 17 ⇨ http://j.mp/2brHsFz جزء 18 ⇨ http://j.mp/2b8SCfc جزء 19 ⇨ http://j.mp/2bFSq95 جزء 20 ⇨ http://j.mp/2brI1zc جزء 21 ⇨ http://j.mp/2b8VcBO جزء 22 ⇨ http://j.mp/2bFRxNP جزء 23 ⇨ http://j.mp/2brItxm جزء 24 ⇨ http://j.mp/2brHKw5 جزء 25 ⇨ http://j.mp/2brImlf جزء 26 ⇨ http://j.mp/2bFRHF2 جزء 27 ⇨ http://j.mp/2bFRXno جزء 28 ⇨ http://j.mp/2brI3ai جزء 29 ⇨ http://j.mp/2bFRyBF جزء 30 ⇨ http://j.mp/2bFREcc 30 جز قرآن بصورت فایل صوتی و نیاز به دانلود نداره فقط کافيه روی لینک بزنید. این هم هدیه من به شما برای ماه نزول قرآن از دعای خیرتان مرا فراموش نفرمائید
(تندخوانی) ◼️استاد احمد دباغ استاد معتز آقایی 🔹 📎به همراه فایل PDF ...
4_5948662483873956038.mp3
16M
(تند خوانی) | جزء اول
4_5948514324682113341.mp3
16.54M
(تند خوانی) | جزء اول
4_5882203212202641551.mp3
12.31M
‍ 🌼ترتیل🌼 🌹 استاد پرهیزگار🌹
* 💞﷽💞 ‍ صدا اشنا بود. دوست نداشت بشنود. سیاوش که از این بی حرکتی متعجب و تا حدودی نگران شده بود دوباره صدا زد... بلند شد و با اکراه برگشت. همانطور که سرش پایین بود سلام کرد. سیاوش نفسی کشید: -سلام... چند بار صداتون کردم راحله چشمانش را به هم فشار داد. نمیخواست دروغ بگوید برای همین بی توحه به این حرف گفت: -ببخشید... کاری داشتید? سیاوش لب هایش کش آمد و نیشش تا بناگوش باز شد. یکدفعه چیزی یادش آمد و قبل از اینکه راحله سر بلند کند دستش را بالا آورد و دکمه بالایی پیراهنش را بست. یک آن احساس کرد الان است که خفه شود. با خودش فکر کرد این حزب اللهی ها چطوری با این دکمه های بسته نفس میکشند? نفس عمیقی کشید و گفت: -میخواستم باهاتون صحبت کنم. راستش نمیدونم چطور بگم. یعنی تا حالا از این حرفها نزدم برای همین اصلا نمیدونم چطوریه و چی باید بگم. یعنی اصلا تا حالا تو همچین موقعیتی نبودم ... داشت شر و ور میبافت. خودش هم میدانست. کف دست هایش عرق کرده بود. زبانش می جنبید و چرت و پرت افاضات میکرد. آخر به دختر مردم چه که تو تا به حال در همچین موقعیتی نبودی? اصل مطلب را بگو.. میخواست بعد از کلی منبر رفتن اصل مطلب را بگوید که راحله سر بالا کرد: -میشه کارتون رو بگید?من کلاس دارم چشمانش سرخ بود و چهره اش گر گرفته. قیافه اش داد میزد که گریه کرده است. سیاوش زبانش بند آمد: -شما حالتون خوبه? -بله، شما امرتون رو بفرمایید سیاوش دوباره به لکنت افتاد. -من...راستش ... یعنی ... راحله بی حوصله گفت: -ببخشید..من باید برم -شما گریه کردید? اتفاقی افتاده? راحله نگاهی به پارسا انداخت. احساس کرد دارد منفجر می شود. دوست داشت داد بزند. حالت درمانده اش تبدیل به نوعی خشم شد. حس گربه ای را داشت که در گوشه ای گیر افتاده و دشمنش هم از او قویتر است. کاری جز خنج کشیدن نمیتوانست بکند. براق شد. چشم های قرمزش را به سیاوش دوخت. کمی اخم هایش را در هم کرد. سعی کرد خودش را کنترل کند برای همین در حالیکه سعی میکرد صدایش بالا نرود گفت: -بله، گریه کردم..از دست شما... از زندگی من چی میخواین? چرا نمیذارید به حال خودم باشم? فکر نمیکنید با این کارهاتون ذهن آدم رو درگیر میکنید? چرا باید شما اینقدر حواستون به من باشه? نگید از سر خیر خواهی بوده که باور نمیکنم. این همه آدم تو این شهر که به کمک نیاز دارن، خیلی بیشتر از من ... من و شما چه سنخیتی با هم داریم? واقعا چه معنی داره یه آدم متاهل اینقد مواظب دانشجوی خودش باشه... نذارید تصور خوبی رو که راجع به شخصیتتون داشتم خدشه دار بشه... سیاوش که تا الان بهت زده به دختر روبرویش خیره شده بود و معنی این عصبانیت را نمیفهمید یک لحظه احساس کرد پیچ کاموا باز شده. لبخندی روی لبش نشست و کم کم تبدیل به قهقه شد. طوری قهقه میزد که چند نفری که آن اطراف بودند با تعجب نگاهشان کردند و لبخند روی لبشان نشست. این بار نوبت راحله بود که از تعجب هنگ کند و برای سومین بار با خودش فکر کند: دیوانه روانی! این دیگه چه حرکتیه? و بعد با ناراحتی پرسید: -چیز خنده داری گفتم? سیاوش سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد: -تقریبا! اگر برای شما هم یه همسر خیالی میتراشیدن و بعد بخاطر اون متهم میشدین خنده تون میگرفت راحله با تعجب گفت: -خیالی? سیاوش سر تکان داد: -بله... من ازدواج نکردم... نه تنها ازدواج نکردم حتی هیچ وقت بهش فکر هم نکرده بودم. یعنی هیچ وقت کسی رو دوست نداشتم البته به جز الان که ... حرفش را ناتمام گذاشت. نمی دانست بگوید یا نه. شرم میکرد از این دختر محجوب روبرویش که اینقدر آشفته بود و شاید این حرف آشفته ترش میکرد. حس رقیقی در قلبش نسبت به این دختر داشت و دوست نداشت ناراحتش کند. اما آخر چه? بالاخره باید می گفت. عزم جزم کرد که حرفش را بزند که راحله زودتر به حرف آمد: -به هر حال، فرقی نمیکنه.. حتی اگر اینجوری باشه بازم دلیلی نداره این کارها. ممنون میشم همین جا تمومش کنین و دیگه کاری با من نداشته باشین این را گفت، رویش را گرفت و چرخید تا برود. سیاوش دید اگر نگوید شاید هیج وقت دیگر نتواند برای همین گفت: -حتی اگه به شما علاقه داشته باشم? ...
* 💞﷽💞 ‍ راحله سر جایش خشک شد. شوکه شده بود. شاید تا بحال رفتار های مشکوک این جناب را به پای علاقه گذاشته بود اما شنیدن این جمله، اینقدر رک و بی پروا بیشتر آزارش داد تا اینکه دلنشین باشد. نه که دوست داشتن بد بود یا راحله بدش می آمد اما احساس کرد این نحوه بیان اورا با دخترهایی که دوست نداشت به آنها شباهتی داشته باشد یکی کرده است. احساس کرد حریم ش خدشه دار شده است. شاید برای خیلی ها این حرف قند در دلشان آب میکرد اما راحله دوست نداشت مانند آنها باشد. چادری که سرش گذاشته بود این تفاوت را نشان میداد. اصلا ابراز محبت وقتی پیچ و خم داشته باشد جذاب است. او اهل این مدل ابراز احساسات، آن هم از یک نامحرم، نبود. حتی اگر سیاوش به او علاقه هم داشت نباید اینگونه بی پرده ابراز میکرد. چرا مردها اینقدر بی فکرند? تمام این فکر ها در کسری از ثانیه از ذهنش گذشت. خوشش نیامد. این مدل رفتار های مد روز به ذائقه اش نمی ساخت. برای همین، راحت تصمیم گرفت. بدون اینکه برگردد گفت: -اما من و شما هیچ شباهتی به هم نداریم. نه در ظاهر و نه در اعتقاد. یه حس زودگذره، بهش بها ندید، خداحافظ!! و رفت. رفت و سیاوش را با لبخندی خشکیده بر لبانش تنها گذاشت. جناب استاد توقع هر برخوردی را داشت الا این یکی. همیشه فکر میکرد با موقعیتی که او دارد از هر کس خواستگاری کند طرف همانجا از ذوق دست هایش را به هم میکوبد و بله را میگوید. لااقل خیلی از دختر هایی که اطراف او بودند اینگونه بودند. از طرفی این مدل جواب دادن اصلا شبیه نه مصلحتی که برای ناز کردن باشد نبود. خیلی قاطع و بی رحمانه بیان شده بود. همه معادلاتش به هم ریخت. چه خیال خامی!! کم کم اخم هایش در هم رفت. با قدم هایی سنگین به راه افتاد. چه افتضاحی! جواب نه! احساس کرد همه غرورش له شده! اصلا همه اش تقصیر سید بود. این چه پیشنهادی بود? او عاشق بود و حواس پرت، چرا سید فکر نکرده بود که این دختر به جوانی قرتی مسلک جواب مثبت نخواهد داد? اصلا شاید صادق میخواسته تلافی کند. او میدانست. خودش مذهبی بود و این تیپ جماعت را میشناخت. بله همه اش تقصیر سید بود. در ماشین را محکم بست و زیر لب غر غر کرد: -میکشمت صادق و یکراست رفت به سمت بیمارستانی که صادق شیفت داشت. بیچاره سید! بدون جرم مجازات شده بود. خب، تصور اینکه سیاوش با چه حالی سر سید خراب شده بود و چقدر غر غر کرده بود و صادق ساکت نشسته بود تا غر زدن های سیاوش تمام شود تا بتواند توضیح دهد سخت نیست. وقتی نق های سیاوش تمام شد، سید همانطور که گوشی اش را از روی میز برمیداشت و به گردن می انداخت، چشم در چشم سیاوش تنها یک جمله گفت: -من گفتم برو خواستگاری، نگفتم برو چشم تو چشم دختره بگو دوستت دارم، گفتم? به طرف در رفت و ادامه داد: -میرم یه سر به مریضا بزنم... و بعد همانطور که از در بیرون میرفت گفت: -اون دکمه بالای یقه ت رو هم باز کن که اکسیژن برسه به مغزت ... قرار نیست خودت رو گول بزنی... اگه از یه زنجیر نمیتونی بگذری پس بیخیالش شو و در حالیکه که از این خود شیرینی سیاوش برای جلب توجه خانم شکیبا خنده اش گرفته بود سری تکان داد و بیرون رفت. رفت و سیاوش هم درمانده تر از قبل فکر کرد حق با صادق است!! ...
* 💞﷽💞 ‍ : دعوت غیر منتظره چند روزی گذشت. راحله حس کرد حالا که قطعات پازل کنار هم چیده شده و سوال هایش جواب داده شد و ابهامات برطرف، آرامش بیشتری پیدا کرده است. خصوصا با جواب منفی که به جناب پارسا داده بود دیگر همه چیز را تمام شده می دانست و فکر کرد قرار است بالاخره بعد از چندین ماه تلاطم و دردسر با خیال راحت از زندگی اش لذت ببرد. مخصوصا که عید نزدیک بود و برای مراسم عقد خواهرش اینقدر کار داشتند و سرشان شلوغ بود که دیگر وقت نمیکرد به استاد نگون بختی که آب سرد روی آتش عشقش ریخته بود فکر کند. با خودش فکر میکرد تعطیلات و دوری، آقای پارسا را هم از تب و تاب خواهد انداخت. هرچه باشد از قدیم گفته اند " از دل برود هر آنکه از دیده برفت" اما گویا قرار نبود کسی از دیده برود و جریان آب، در جهتی که راحله پیش بینی کرده بود حرکت نکرد... صبح روز دوشنبه قبل از عیدبود. روز غافلگیری راحله. همان طور که دور کرسی داشتند صبحانه شان را میخوردند پدر رو به مادر کرد و پرسید: - خانم جان? به نظرت آقای پارسا رو هم دعوت کنیم برای مراسم? گوش های راحله زنگ زدند: پارسا?کدوم پارسا? مادر کمی شیر برای شیما ریخت و جواب داد: -نمیدونم! ما مدیون ایشون هستیم و فرصت هم نشد درست حسابی ازشون تشکر کنیم. ولی هرچی باشه استاد راحله ست. به نظرم بهتره نظر راحله رو هم بپرسیم. استاد راحله! اشتباه نشنیده بود. پدر و مادرش داشتند در مورد آقای دکتر صحبت میکردند. آخر چرا این ماجرا تمام نمیشد? مادر رو کرد به راحله و پرسید: -نظر تو چیه دخترم? به نظرت اشکالی نداره دعوتشون کنیم? راحله که نزدیک بود قطره آبی که در گلویش پریده بود خفه اش کند سرفه ای کرد و گفت: -اشکال که نه ... ولی خب بابا که ازشون تشکر کردند. راحله جریان پیش آمده را به خانواده نگفته بود. برای همین پدر و مادرش نمیدانستند او چه تقلایی میکند در این میان. جواب مثبت او دیدارش با پارسا را در پی داشت. دیداری که از آن فراری بود. برای جواب منفی هم باید دلیلی منطقی میداشت. نمیخواست به خانواده اش چیزی بگوید و نگرانشان کند. تازه همه چیز آرام شده بود. با خودش فکر کرد او که جواب منفی را به پارسا داده است پس حتی اگر دعوت شود مشکلی پیش نخواهد آمد برای همین مخالفتی نکرد. اصلا شاید به خاطر همان جواب منفی، جناب استاد بهشان برخورده باشد و از آمدن امتناع کند. خدا کند اینطور شود. آن روز، جناب پارسا، دمغ از اتفاقات پیش آمده تصمیم گرفت تنی به اب بزند تا شاید کمی سرحال شود. همینطور که پکر رانندگی میکرد گوشی اش زنگ خورد. شماره ناشناس بود. با بی میلی جواب داد: -بله? ولی وقتی صدای پشت گوشی خودش را معرفی کرد جا خورد. برای لحظه ای فکر کرد نکند راحله جریان را به پدرش گفته باشد و پدر برای حسابرسی زنگ زده باشد. هر چه باشد پدر راحله بود. همانقدر مذهبی. آخ که حتما زنگ زده بود لیچار بارش کند که این چه رفتاری ست پسره الدنگ... وقتی سید با این ابراز علاقه مخالفت کرده بود، خب تکلیف پدر خانم شکیبا هم معلوم بود دیگر. او هم نمونه میان سال سید بود. شک نداشت اگر کسی چنین برخوردی با دختر سید کرده باشد سید با یک بز کش* حسابش را کف دستش خواهد گذاشت... پس بی ربط نبود که اقای شکیبا هم او را به باد انتقاد بگیرد. حالا شاید بخاطر لطف قبلی سیاوش کار به کتک نرسد اما دیگر چند تا فحش و تکه و کنایه روی شاخش بود. برای چند ثانیه گر گرفت. اما وقتی لحن پدر و علت زنگ زدن را فهمید با اینکه هنوز کمی گیج بود خیالش راحت شد. ماشین را به کنار خیابان برد و نگه داشت. برای حرف زدن با پدر راحله می بایست حواسش را جمع میکرد. وقتی فهمید پدر صرفا برای تشکر خواسته است او را به مراسم عقد دخترش دعوت کند گل از گلش شکفت و نیشش تا بناگوش باز شد. رخت شویی که تا چند دقیقه پیش در دلش بشور و بساب راه انداخته بود جایش را به رقاصی داده بود که بشکن میزد و قند آب میکرد. البته سیاوش مجبور بود کمی زیر قابلمه قند آب را کم کند تا سر نرود و لویش ندهد برای همین سعی کرد تعارفات معمول را به جا بیاورد که نه، خیلی ممنون، مزاحم نمیشم و از این قسم جملات الکی ...در همین حین یکدفعه با خودش فکر کرد: عقد دختر? کدام دختر?راحله? پ.ن: *بزکِش یک فن در کشتی که اجرای آن تخصص رسول خادم در دوران قهرمانی بود. برای اجرای این فن باید کشتی گیر با یک دست، گردن حریف را در اختیار بگیرد و با دست دیگر مچ را مهار کند ...
‍ ‌ 🌸سحر اول.... ✍و رسیـــد فرصت دیدار... چقدر دلخوشم به داشتنت خــدا ! که با همه بی سر و پایی ام، باز هم در میکده رمضانت راهم داده ای... تو همان اله بی همتایِ منی؛ که هزاران بار پناهم داده ای و... من رمیده ام. تو همان معشـــوق بی نظير منی، که باز به انتظار خلوتی با من، ضیافتی یک ماهه، برپا کرده ای. آمده ام...؛ و همه دار و ندارم؛ دل بیــ🖤ـچاره و شکسته ایست، که یازده ماه، با دستان خودم، به دارِ گناه آویختَمـَش . آغوش بگشا... تا یکسال دوری ات را یکجا زار بزنم. آغوش بگشــا تا همین ثانیه های نخست را، با طعم آغوش تو، آرام بگیرم. 👈بگذار ساده بگویم؛ من طعم بوسه های تو را خوب می شناسم... و بدنبالش تمامِ سال را به انتظار سحرهای مهمانی ات، لحظه شماری کرده ام و مــــن؛ دوباره خوشبختی را در آغـ💞ـوش تو، تجربه خواهم کرد. الحمدلله که سحر اول هم رسید سید پیمان موسوی طباطبایی
🔴اقسام روزہ ♻️سه نوع روزہ داریم: ۱- روزہ عام ۲- روزہ خاص ۳- روزہ خاص الخاص    🔵روزہ عام: ✅همان روزہ ای است که عموم مردم می گیرند؛ روزہ عام روزہ ای هست که انسان تنها از اموری که روزہ را باطل می کند خودداری می نماید.     🔵روزہ خاص: ✅روزہ ای است که روزہ دار علاوہ بر اینکه از خوردن و آشامیدن خودداری می ڪند اعضاء و جوارحش هم روزہ دارد؛ چشمش را هم از معصیت می بندد؛ غیبت نمی شنود، غیبت نمی ڪند، و ... این روزہ خاص است.    🔵روزہ خاص الخاص: ✅این روزہ، روزہ ای است که غیر از خدا هیچ چیز دیگری در دل روزہ دار نباشد؛  💠اگر در ماہ رمضان همه ڪارها برای خدا باشد؛ روزہ خاص الخاص تحقق می یابد و از این رو در دعا از خدا مے خواهیم: 🔆 اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِے فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ یعنے خداوندا روزہ مرا روزہ خاص الخاص قرار بدہ    📘آیت الله مجتهدی ره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🌙 ماه خدایے شدن اسٺ 💚اے اهل زمین ! وقت هوایے شدن اسٺ 🌙با تشنگے و گرسنگے 💚این ماه، زمان ڪربلایے شدن اسٺ 🤲
4_5843551500130847109.mp3
774.1K
نیت روزه برای ماه مبارڪـ رمضان در شـب اول مـاه 🎤شیخ مهدی تهرانی دام ظله
✴️ یکشنبه👈14فروردین /حمل 1401 👈1رمضان 1443👈 3 آوریل 2022 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌸 نزول صحف ابراهیم علیه السلام . 🔘 بیعت مردم با امام رضا علیه السلام برای ولایت عهدی "201 هجری " . 🗡 آغاز جنگ تبوک " 9 هجری " . 🔥 مرگ مروان بن حکم " 65 هجری " . 🏴 وفات حضرت نفیسه خاتون علیها السلام در مصر " 208 هجری ". ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز بسیار پسندیده و مبارکی برای امور زیر است: ✅ خرید وسیله سواری. ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅ امور زراعی و کشاورزی. ✅ تجارت و داد و ستد. ✅دیدار با مسئولین و روسا. ✅خواستگاری و عقد و عروسی. ✅و مسافرت خوب است. 🚘 سفر : مسافرت خوب است. 👼 مناسب زایمان و نوزاد روزی دار و تا پایان عمر به نیکی و شادکامی زندگی کند.ان شاءالله ❎نماز نافله در شب های ماه مبارک رمضان: 🔵نماز مستحبی شب دوم. (چهار رکعت) در قالب دو نماز دو رکعتی ‌و در هر رکعت بعد از سوره حمد ۲۰ مرتبه انا انزلناه خوانده میشود. ♥️ثواب:امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: خداوند در عوض این نماز تمام گناهان او را می آمرزد رزقش را وسعت می دهد و امور یک سال آینده او را کفایت میکند. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج ثور است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است: ✳️ خواستگاری و عقد و ازدواج. ✳️ خرید خانه و زمین املاک. ✳️ جابجایی و نقل و انتقال. ✳️ آغاز بنایی و خشت بنانهادن. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️ درختکاری. ✳️ دیدار دوستان و روساء. ✳️ خرید جواهرات. ✳️ و افتتاح شغل خوب است. 💑 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب، شب دوشنبه فرزند حافظ قرآن گردد و به تقدیر و قسمت خود راضی باشد.ان شاءالله. ⚫️ طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، کوتاهی عمر است. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، برای رگ ها ضرر دارد. 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 2 سوره مبارکه " بقره" است. الم ......ذالک الکتاب لا ریب فیه....... و چنین استفاده میشود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد .ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
در شب اول این ماه ، پی ماه نرو ! مه این ماه ، شب نیمه آن می آید
حلول را تبریک عرض میکنم . 🌹