* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت112
✍ #میم_مشکات
راحله پشت پنجره کلاس ایستاده بود و به حیاط خیره شده بود. داشت به تصمیمی که قرار بود امشب به پدرش بگوید فکر میکرد. دیروز استاد پارسا را ندیده بود. با خودش فکر میکرد شاید اگر یکبار دیگر اورا ببیند بهتر می تواند تصمیم بگیرد که ایا احساسی نسبت به او دارد یا نه. هرچه باشد هیچ وقت به چشم خواستگار او را ندیده بود. اما وقتی دیروز استاد نیامده بود، راحله فکر کرد شاید این نیامدن نشانه ای باشد. نشانه ای از اینکه او تصمیم درستی گرفته و حالا پشت پنجره، همان طور که منتظر سپیده بود داشت فکر میکرد که این برداشت او چقدر واقعی ست. در همین فکر ها بود که گوشی اش زنگ خورد. سپیده بود:
-جانم سپیده? آها.. باشه، اومدم
سپیده طبق معمول در سلف جا خوش کرده بود و ترجیح داده بود به جای پیاده روی اضافه از تکنولوژی روز استفاده کند. راحله گوشی را در جیبش گذاشت، کیفش را از روی صندلی برداشت و روی شانه اش انداخت و راه افتاد.
از راهرو که بیرون آمد توجهش به نگهبان دم در جلب شد که با عجله به سمت در ورودی دانشکده میرفت. یکی دو تا از دانشجوها هم همین حرکت را کردند. نگاهش را سمت در برد تا ببیند چه خبر است. شناختش، خود استاد بود. ناخودآگاه لبخندی روی لبش نشست. انگار ته دلش دوست داشت آن برداشت هایش غلط باشد. اما لبخندش در کسری از ثانیه محو شد. نگاهش مات ماند روی پانسمان سر سیاوش و آن دست گچ گرفته آویزان به گردنش. ایستاد. چیزی در دلش فرو ریخت. دستش را روی قلبش گذاشت. قدمی به جلو برداشت اما متوقف شد. احساس کرد نمیتواند بایستد. خودش را به کنار درخت قطوری که کنار باغچه بود رساند و دستش را تکیه داد به تنه درخت. این چه حالت بود?این همه تپش قلب? این خالی شدن دل! برای چه?
نگران سیاوش مجروح بود? اصلا چرا نگران بود? به حکم انسان دوستی? این نگرانی هم از جنس همان نگرانی هایی بود که سیاوش موقع ازدواج راحله داشت.
به هر چیزی میشد ربطش داد الا نوع دوستی! اگر از سر نوع دوستی بود باید با دیدن دست شکسته هر ابوالبشری من جمله بقال سرکوچه شان هم به همین روز می افتاد، نه?
شاید با دیدن هرکس دیگری در این وضع ناراحت میشد اما قطعا این حجم از نگرانی، تشویش و بالا و پایین شدن قلبش اتفاق نمی افتاد. خاصه آنکه دید جناب استاد سالم است، راه میرود و با نگهبان و دانشجوهای اطرافش بگو بخند میکند.
بله، راحله امروز، به همان کشفی رسید که سیاوش آن روز در محضر کاشفش بود. این مرد برایش مهم بود. مهری داشت نسبت به این جوان درب و داغان شده! مهری خاموش که تا کنون خودش نیز متوجهش نشده بود...
او همانجا ایستاده بود و داشت به اکتشافش ادامه میداد و سیاوش همراه با همراهانش به طرف در راهروی سالن ها حرکت کرد. غریزه ذاتی راحله زنگ خطر را زد. نباید سیاوش چیزی میفهمید. سعی کرد راست بایستد و بی تفاوت از کنارشان رد شود. فرصتی نبود. جمع به نزدیکی راحله رسیده بود. سر بلند کرد و یک آن نگاهش به سمت سیاوش چرخید. سیاوش هم اورا دیده بود. برای لحظه ای نگاهشان در هم گره خورد. خدای من! چه بلایی سرش آمده بود. پای چشمش سیاه شده بود، کنار لبش ورم کرده بود و معلوم بود لبش پاره شده، کنار صورتش را بانداژ کرده بودند و دستش هم که از گردن آویزان بود. احساس کرد دلش فشرده شد. با خودش فکر کرد پس برای همین دیروز نیامده بود!
خدا خدا میکرد چشمانش چیزی را لو ندهد. اما سیاوش دید، تمام چیزهایی که دلش را روشن میکرد. آن پریشانی و غم گوشه نگاه راحله امیدی را که لازم بود در قلبش روشن کرده بود. راحله سعی کرد خودش را نبازد. خیلی سریع سری به نشانه احترام تکان داد و دور شد. اصلا همین عجله او را لو میداد و سیاوش مالامال از شعف احساس کرد چقدر از آن دو غریبه که کتکش زده اند ممنون است.
آمده بودند تا پایش را به داخل گلیمش برگردانند اما ناخواسته فرشی قرمز پهن کرده بودند به سمت آنچه میخواست و شاید به همین خاطر بود که احساس کرد دیگر هیچ دلخوری از آن دو نفر و آنکه آنها را فرستاده بود ندارد. تشخیص اینکه چه کسی آن دو قلچماق را برای حسابرسی فرستاده بود سخت نیست از این رو کشف آن را به عهده خواننده میگذاریم تا هوش خود را بسنجد. بله، اگر خدا بخواهد عدو سبب خیر خواهد شد...
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت113
✍ #میم_مشکات
#فصل_بیست_و_هفتم:
جواب نهایی
راحله روی صندلی تاب حیاط نشسته بود. برگی را در دست گرفته بود و داشت به تمام اتفاقات این چند هفته اخیر فکر میکرد. لبخندی که روی لبش بود نشان میداد آنچه در ذهنش میگذشت برایش خوشایند است:
چند روز از آن اتفاق کذایی گذشته بود که دوباره سیاوش را در حیاط پشتی دانشکده دیده بود. ظهر یک روز بهاری مثل امروز داشت برگ سبزی را در دستش می چرخاند و رگبرگ هایش را میشمرد که یکدفعه کسی جلویش ظاهر شد. سر بلند کرد. آن بانداژ بزرگ جایش را به چسب زخم کوچکی داده بود که کنار صورت سیاوش جاخوش کرده بود، ورم های صورتش خوابیده بود ولی دست شکسته همچنان از گردن صاحبش اویزان بود. راحله خواست بلند شود که سیاوش مانع شده بود و خودش کمی آنطرف تر، سر نیمکت نشسته بود و نگاهش را به روبرویش دوخته بود. چقدر خوب بود که کسی جز آن دو نفر آنجا نبود. راحله زیر چشمی نگاهی به سیاوش انداخت. کارهایی که تا به حال از او سر نزده بود. اما چه عیبی داشت? مگر نه اینکه سیاوش خواستگارش بود و او حق داشت دقیق نگاهش کند تا نظر بدهد?
جناب داماد حواسش نبود، برای همین میتوانست هرچقدر دلش میخواهد نگاهش کند. چقدر احساسش تغیر کرده بود. خودش هم تعجب میکرد. حس میکرد این چهره آرامش بخش ترین تصویری ست که در تمام عمر دیده است. چهره پدر و مادرش را دوست داشت، آنها هم به او آرامش میدادند اما این آرامش جنسش فرق میکرد. زیبا بود? نه چندان. از موهای طلایی حلقه حلقه و چشمان جادویی و بینی کلاسیک آنچنانی که آدم را یاد سردیس های یونان و رم باستان می انداخت خبری نبود. البته شبیه گورگون* ها هم نبود. معمولی بود. شاید کمی بهتر از معمولی اما روح داشت. چشمانی جسور اما مودب، نگاهی عمیق، دهانی مصمم و در عین حال مهربان. بینی کشیده و لب هایی که حالتشان روحیه طنز صاحبشان را نشان میدادند. چشمان نسبتا درشت،درخشان و آبی تیره رنگش زیر آن ابروهای کشیده و تقریبا پهن، علو طبع صاحبشان را نشان میدادند. پیشانی بلند که میشد آثار ذکاوت را از آن خواند و پوستی سبزه اما نه چندان تیره صلابتی را که راحله همیشه دوست داشت برایش به ارمغان می آورد.
راحله مبهوت محبتی بود که اکنون در دلش جوانه زده بود. آرامشی که هیچ وقت، حتی کنار نیما که محرمش بود حس نکرده بود، اما حالا اینجا، در کنار سیاوش انگار از تمام دنیا و ما فیها رها میشد. غرق در افکار خودش بود که سیاوش خیره به پروانه کوچکی که داشت بال میزد، پرسید:
-خوبه?
راحله از دنیای خیالاتش بیرون آمد، نگاهش را جمع کرد و پرسید:
-چی?
و سیاوش با همان لبخند طنز گونه همیشگی اش جواب داد:
-قیافه م! قابل تحمله?
راحله سرخ شد. گوش هایش داغ شد. اصلا فکرش را نمیکرد که سیاوش حواسش باشد و سیاوش در حالیکه نگاهش را به سمت راحله میچرخاند گفت:
-همیشه یادتون باشه، مردها هرچقدرم که وانمود کنن که حواسشون نیست بازم همه چیز رو میپان... خصوصا در مورد آدم هایی که بهشون ...
اما حرفش را نیمه گذاشت. گاهی دوست داشتن را نباید جار زد. بعضی وقتها نگفتن دوستت دارم بیشتر می چسبد. اگر موقع اش را بلد باشی. جای خالی آخر جمله میگذارد طرف مقابلت خودش آن را پر کند با کلماتی که یکی نیستند اما یک معنا دارند و همه شان شادی بخشند. سیاوش هم با همین نیت این شیطنت را کرد و وقتی لبخند راحله را دید فهمید که تیرش به هدف خورده. اما راحله سعی کرد زیادی هم به این عاشق جسور اجازه تاختن ندهد، خودش را جمع و جور کرد و خیلی کوتاه گفت:
-کاری داشتین?
سعی کرد تا جایی که میتواند خونسرد جلوه کند. سیاوش لبخندی زد به این سردی ساختگی:
-می خواستم بدونم جوابتون چیه? دیدار دوباره ای هست یا ...
این بار گذاشتن جای خالی از سر شیطنت نبود. اکراه داشت از تکمیل جمله ای که اخرش به جدایی میرسید. حتی تصورش هم سخت بود آن "نه" آخر.
راحله جوابش منفی نبود. فهمیده بود سیاوش را دوست دارد هرچند حرف هایی مانده بود که باید زده میشد اما نمیخواست شأنش را پایین بیاورد. حتی در مقابل کسی که دوستش داشت:
-فکر نمیکنم درست باشه که اینجوری جواب بدم. هرچی باشه هرچیزی رسم خودش رو داره
سیاوش لبخندش کش آمد. فکر کرد چقدر خوب است این ناز کردن های محجوبانه. اصلا زن است و نازش. همین دست نیافتنی بودنش بود که خواستنی اش میکرد. جوابش منفی نبود. برای جواب منفی که به رسومات نیاز نبود. مثل همان بار اول نه را میکوبید تخت سینه اش و خلاص. جواب مثبت است که رعایت رسم و رسوم می خواهد. در حالیکه بلند میشد گفت:
-پس من به پدر میگم تماس بگیرن. امشب..
راحله سربلند نکرد تنها لبخندی زد:
-باشه
- اگر امری نیست با اجازه من برم
و با تایید و تعارف راحله رفت. رفت و بوی عطرش در مشام راحله ماند..
پ.ن:
*گورگون: موجوداتی زشت در اساطیر یونان که هر کس به آنها نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد.
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت 114
✍ #میم_مشکات
#فصل_بیست_و_هشتم:
باد برمیخیزد
زنگ زده بودند، جواب گرفته بودند و قرار بود امروز عصر بیایند و حالا راحله در تاب، داشت خاطراتش را مرور میکرد.
آمدند. حرفهای بزرگتر ها رد و بدل شد، راحله هم حرف هایش را زد.
اعتقاداتش، حریم ها و خط قرمز هایش را گفته بود و از سیاوش هم پرسیده بود. فهمید سیاوش با وجود همه اختلافها قابل اعتماد است. همانطور که پدر فکر میکرد اصول اخلاقی اش محکم و درست است. می ماند ریزه کاری های اعتقادی اش که باید راحله صبر میکرد و تلاش. زمان بیشتری نیاز بود تا معلوم شود قدرت عشق کافیست یا خیر...
تحقیقات انجام شده بود و پدر وقتی سید را دیده بود و سوال پرسیده بود از رفیق پانزده ساله اش مطمئن شده بود که این وصلت خیر است.
در نهایت قرارها گذاشته شد و تاریخ نامزدی تعین شد. نامزدی که باعث میشد راحله بداند با چه کسی میخواهد زندگی کند و بی گدار به آب نزند. صحبت یک عمر زندگی در میان بود. سیاوش خوب و عاقل بود اما به هرحال تفاوت هایی بود، باید معلوم میشد قابل حل هستند یا راه به بیراهه میرود.
آزمایش خون، باز کردن گچ دست سیاوش، خرید های اولیه و ریزه کاری ها انجام شد و در نهایت، عصر یکی از روزهای اردیبهشت ماه، همان روز تولد سیاوش، مراسم نامزدی برپا شد.
یکی دو ساعتی طول کشید تا مراسم تمام شود و مهمان ها پراکنده شوند و عروس و داماد را به حال خودشان بگذارند. وقتی خطبه را خواندند و ماچ و بوسه ها و تبریکات تمام شد، در اولین فرصتی که پیش آمد سیاوش دست تازه عروسش را گرفت و یواشکی به باغ خزید. بعد از ماه ها انتظار میتوانست با خیال راحت تماشا کند این پروانه سبک بالی را که به هر فرصتی از دستش میگریخت...
ساکت میان باغ کوچکشان قدم میزدند. راحله خجالت میکشید و سیاوش هم چنان خوشحال بود که نمیتوانست حرفی بزند. کمی که راه رفتند راحله پرسید:
- این مدت اینقدر درگیری بود یادم رفت بپرسم، نگفتین کی اونجور بهتون حمله کرده بود? سر چی?
و سیاوش که اصلا دوست نداشت با به میان آوردن اسم نیما این لحظات خوشش را زهر کند اخم کوتاهی کرد و گفت:
- دو تا دزد! میخواستن ماشین رو ببرن، درگیر شدیم!
و راحله با شیطنت گفت:
-پس اهل دعوا و کتک کاری هم هستین! حالا بیشتر زدین یا خوردین?
#ادامه_دارد...
هدایت شده از حرم
4_5947498285743736265.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110
🙏🏼👌 نماز ساده شب پنجم ماه رمضان
قالَ أمیرُالمُؤمِنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ الْخَامِسَةِ رَكْعَتَيْنِ بِمِائَةِ مَرَّةٍ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» خَمْسِينَ مَرَّةً فِي كُلِّ رَكْعَةٍ، وَ إِذَا فَرَغَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله مِائَةَ مَرَّةٍ، زَاحَمَنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى بَابِ الْجَنَّة. (بحارالأنوار، ج97، ص382 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب پنجم ماه رمضان دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و پنجاه مرتبه سوره توحید، و بعد از نماز صد مرتبه بر پیامبر صلّی الله علیه وآله صلوات بفرستد، روز قیامت بر در بهشت به من نزدیک می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿دستور غسل برای شب پنجم ماه مبارک رمضان
سروران و دوستان گرامی!
بنا بر روایات و فرموده مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، غسل در شب های فرد ماه رمضان، یعنی شب های اول، سوم، پنجم و ...؛ و در تمام شب های دهه آخر ماه استحباب دارد. البته در بعضی شب ها تاکید بیشتری شده است، نظیر شب اول، شب15، شب های قدر، شب24، شب25، شب27، شب29 و شب آخر ماه رمضان. (اقبال الاعمال، ص400 و 485)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼دعای شب پنجم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب پنجم ماه رمضان عبارت است از:
يَا صَانِعَ كُلِّ مَصْنُوعٍ، وَ يَا جَابِرَ كُلِّ كَسِيرٍ، وَ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى، يَا رَبَّاهْ يَا سَيِّدَاهْ، أَنْتَ النُّورُ فَوْقَ النُّورِ وَ نُورُ النُّورِ، فَيَا نُورَ النُّورِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبَ اللَّيْلِ وَ ذُنُوبَ النَّهَارِ وَ ذُنُوبَ السِّرِّ وَ ذُنُوبَ الْعَلَانِيَةِ، يَا قَادِرُ يَا مُقْتَدِرُ، يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا وَدُودُ يَا غَفُورُ يَا رَحِيمُ، يَا غَفَّارَ الذُّنُوبِ وَ يَا قَابِلَ التَّوْبِ، شَدِيدَ الْعِقَابِ ذَا الطَّوْلِ، لَا إلَهَ إلَّا أَنْتَ، وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ، تُحْيِي وَ تُمِيتُ وَ تُمِيتُ وَ تُحْيِي وَ أَنْتَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ اعْفُ عَنِّي، إنَّكَ أَنْتَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ. (بحارالأنوار، ج98، ص75 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💡 تا می توانید در ماه رمضان، نماز بخوانید
عَن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَكْثِرْ مِنَ الصَّلَاةِ مَا اسْتَطَعْت. (کافی، ج2، ص619)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر چقدر می توانى، در ماه رمضان، نماز بخوان.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👌 آزادی از آتش، پاداش نماز خواندن در ماه رمضان
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله: مَنْ تَطَوَّعَ فِيهِ بِصَلَاةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ. (بحارالأنوار، ج96، ص357 به نقل از امالى صدوق و عيون اخبارالرضا)
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله فرمود: هر کس در ماه رمضان به جهت فرمانبرداری از خداوند نمازی بخواند، خداوند برای وی برائت از آتش جهنم را می نویسد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔔💎 افزایش پاداش نماز در ماه رمضان
قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ فِي رَمَضَانَ يُحْسَبُ لَهُ ذَاكَ بِسَبْعِمِائَةِ أَلْفِ رَكْعَةٍ فِي غَيْرِ رَمَضَانَ. (بحارالأنوار، ج96، ص345 به نقل از کتاب النوادر)
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در ماه رمضان دو رکعت نماز بخواند، برای او هفتصدهزار رکعت در غیر ماه رمضان محسوب می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
برنامه پخش زنده شبکه جهانی سلطان( ثامن) در شب های ماه مبارک رمضان
ساعت شروع سخنرانی: ساعت ۲۲:۳۰
✅سخنران: حجت الاسلام معاونیان
با نوای گرم حاج علی پاکدامن
لینک پخش زنده:
http://sultan.wns.live/
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_رمضان #ماهمیهمانیخدا
#اول_مظلوم
#شب_پنجم
استوری | اوّل مظلوم | قطعه ۵ | رمضان ۱۴۰۱
#بر_عمر_وعمریدوستلعنت✊🏻
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
✴️ پنجشنبه 👈18فروردین /حمل 1401
👈 5رمضان 1443 👈 7 آوریل 2022
🕋 مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست :
📛 قسم خوردن .
📛 و دیدار روسا خوب نیست.
🤒 مریض امروز زود خوب می شود .
👶 زایمان خوب و نوزاد حالش خوب است.
🚘 مسافرت : خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه و ایه الکرسی و با احتیاط کامل باشد.
❎نماز نافله در شب های ماه مبارک رمضان.
🔵نماز مستحبی شب ششم.
(چهار رکعت) در قالب دو نماز دو رکعتی و در هر رکعت بعد از سوره حمد سوره تبارک الملک خوانده میشود.
♥️ثواب: امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: کسی که این نماز را بخواند مثل آن است که شب قدر را درک کرده باشد.
🔭احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ شروع به تحصیل و کارهای اموزشی.
✳️ و نگارش کتاب و خط نوشتن خوب است.
💑 امشب : امشب (شبِ جمعه) ، مباشرت پس از فضیلت نماز عشاء ، امید می رود فرزند از ابدال و یاران امام زمان علیه السلام گردد.ان شاء الله
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث سرور و شادی است.
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث زردی رنگ می شود.
🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب جمعه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم ......
و مفهوم آن این است که خواب بیننده
اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع گردد. ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد .
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
#دلنوشته_رمضان
سحر پنجم ...
✏️زیباترین فصل زندگی ام.. با نام تو آغاز می شود...؛؛؛
به ناااااام خداااااا
اصلا راز هر زیبایی.. در تکرار عاشقانه نام توست....
تو که باشی.. ؛ زمین و زمان آرامند..
حتی اگر از آسمان سنگ ببارد...
تو که باشی... همه پر از تواند... و مثل تو، آرام و مهربااان...
❄️اسمان تاریک شد...
و زمین...؛خلوت...
و پنجمین ضیافت مان نیز رسید...
و تو هستی...و من با تو، آرام آرامم!!
❄️آنقدر حضورت مستم کرده است که؛ هوای فریاد به سرم زده ...
کاش ميشد بر بام زمین می ایستادم و.. نام تو را، هزااااار بار عاشقانه، فریاد ميزدم....
تا همه اهل زمین بدانند ؛
دلبر من...همان "هو الله احد"ی است، که عالم را به یک کرشمه نگاهش، اداره می کند....
عاشقی.... بی نظیرترین میدان زمین است...
و هر که زمین خورده این میدان نباشد.. ؛ پرواز را تجربه نخواهد کرد...
❄️خداااااا...
قنوت پنجمین بزم عاشقانه ما، به نام نامی تو...زیباترین قنوت خواهد شد...؛
به ناااااام تووووو.....
العفو... العفو... العفو
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
💎💎👌 این موقعیت استثنایی را از دست ندهیم:
🌺زیارت سیدالشهدا علیه السلام به نیابت از مولایمان صاحب الزمان علیه السلام در هر روز از ماه مبارک رمضان
دوستان و سروران گرامی!
به اطلاع می رساند که در هر روز از ماه مبارک رمضان، سایت الکفیل، برای زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام در آدرس زیر ثبت نام می کند:
http://alkafeel.net/zyara/
پس این نعمت را قدر شماریم و هر روز در آدرس فوق ثبت نام نماییم و در این ماه مبارک، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام زیارت کنیم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
4_538225570454962326.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
هدایت شده از حرم
4_5843930535289685707.mp3
22.86M
#دعای_مجیر_سماواتی⬆️
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
هدایت شده از حرم
حرم:
👌دوستان و سروران گرامی!
شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم.
زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام:
http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/
زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام:
http://alkafeel.net/zyara/
توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»