* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت119
✍ #میم_مشکات
پنج شنبه عصر، سه ساعت تمام، معصومه و راحله خودشان را در اتاق حبس کردند تا تصمیم بگیرند راحله چه بپوشد. معصومه گفت:
-میخوای یه لباس بپوشی که بتونی چادرت رو زمین بذاری? برای دفعه اول شاید اینجوری بهتر باشه
راحله در حالیکه در آینه به خودش خیره شده بود کمی فکر کرد و گفت:
-نه! بهتره هردومون همونجوری باشیم که هستیم
معصومه شانه ای بالا انداخت و گفت:
-حالا بیا اینو امتحان کن
راحله که از این تعویض لباس خسته شده بود و از طرفی به سخت گیری خواهرش نبود، خنده ای کرد و گفت:
-خوبه همین. حالا لازم نیست همه ش رو امتحان کنیم.
-بگیر بپوش بچه جان. هرچی باشه من چند ماه بیشتر از تو شوهر داشتم، تجربه بیشتری دارم، حرف گوش کن
راحله خندید و لباس را از دست خواهرش گرفت:
-خب پس چمشاتو ببند. زیر چشمی نگاه نکنیا
بعد از کلی وسواس و منبر های معصومه در مورد لزوم شیک پوشی در مهمانی های خانواده شوهر بالاخره راحله آماده شد. سارافون بلند و ترک سبز تیره، با کتی از جنس گیپور و آستین های گیپور استر دار. پوشیده و آراسته. روسری حریر گلداری که سیاوش برایش خریده ی بود را به یکی از مدل هایی که دوست داشت گره زد. طوری که هم پوشیده باشد هم مرتب و هم زیادی جلب توجه نکند. معصومه تکه ای از طالبی را که مادر آورده بود در دهان گذاشت و گفت:
-خب صورتت چی? نمیخوای کاری کنی?
راحله دوباره نگاهی در آینه به چهره اش انداخت. معصومه راست میگفت. در مقایسه با صورت هایی که میدانست امشب خواهد دید صورتش خیلی بی آب و رنگ بود. اما مگر او میخواست به مهمانی برود تا زیبایی اش را به رخ بکشد? او همسری داشت که او را با همین چهره دیده بود و پسندیده بود پس دیگر چه فرقی میکرد بقیه چه قضاوتی دارند? اما سیاوش چه? او که مانند من فکر نمیکند! اگر خوشش نیاید چه?
با دیدن او در میان چادر، در مهمانی چه واکنشی خواهد داشت? گوشه تخت نشست و در فکر فرو رفت. بعد رو به معصومه ساعت را پرسید.
هنوز دو ساعت مانده بود تا سیاوش برسد. باید حرف میزد. بهترین کار همین بود. گوشی را برداشت. یک ساعت بعد سیاوش آمد. راحله در را زد و به سیاوش گفت در میان باغ منتظرش بماند و سیاوش روی تاب منتظر نشست.
راحله آنقدر ذهنش درگیر بود که متوجه نشد این اولین باری ست که بدون چادر در مقابل سیاوش ظاهر میشود. و سیاوش از دور پری سبز پوشی را دید که از میان راه سنگی باغ کوچک، به طرفش می آمد.
نه آنچنان درشت و بلند بود که توی ذوق بزند نه آنچنان ریزه میزه و ظریف که بترسی با اشاره ای بشکند!
موزون بود و متناسب.
از زیبایی جادویی ونوس* گونه خبری نبود.تنها خصوصیت ممتاز چهره اش مژه های بلند و مشکی اش بود. دختری با یک چهره معمولی اما آرامشی عجیب که به دل می نشست. آرامشی همراه با لطافت زنانه که سیاوش را وادار میکرد با اشتیاق قدم هایش را دنبال کند.
شاید چونان آفرودیته* پوستی به سفیدی کف های دریا و یا موهایی به رنگ اشعه طلایی خورشید نداشت اما گزاف نبود اگر بگوییم از دید سیاوش بعد از هر قدم او روی جای پاهایش گلهایی میشکفتند.
قدم هایش آرام و شمرده بود که نشان میداد که ذهنش درگیر است.
دستهایش را در هم گره کرده بود و در حالیکه سرش را پایین انداخته بود و جلوی پایش را میپایید، تفکر کنان جلو می آمد. نرم و سبک قدم برمیداشت. از آن راه رفتن های مصنوعی و طنازی های کاذب خبری نبود. هرچه بود جذابیتی بود از سر جوانی، سادگی و معصومیت. به نیمکت که رسید سر بلند کرد. سیاوش را دید که با لبخند و نگاهی مشتاق خیره اش مانده. معنی نگاهش را نفهمید:
-سلام. خوبین?
-سلام خانم، بفرما
سیاوش کمی آن طرف رفت تا راحله بنشیند. نمیدانست چه بگوید. دنبال کلمات میگشت. همان قدر این سرگردانی برای او عذاب آور بود که برای سیاوش دلنشین. چون میتوانست با خیال راحت این موجود ظریف و دوست داشتنی را تماشا کند. راحله چشم هایش را به پایین دوخته بود و تقلا میکرد تا حرف بزند. باید سنجیده سخن میگفت. مژه های بلندش چشمانش را مخفی کرده بود و روی گونه اش سایه انداخته بود. بینی گوشتی و کوچکش عیب و نقصی نداشت و لبهای نه چندان باریک و صورتی رنگش نیمه باز بود. اما گونه هایش... آن طراوت همیشگی را نداشت. سیاوش کمی اخم کرد. یعنی چه شده? با همان اخم نگرانی اش گفت:
-خب بانو! نمیخوای بگی چی شده که مارو یه ساعت زودتر احضار فردمودین
پ.ن:
*ونوس: الهه زیبایی در روم
*آفرودیته: الهه ای در یونان که چهره ای خندان داشت و موهایی طلایی. او از کف دریا زاده شد و بعد از پا گذاشتن به خشکی با هر قدمش گل هایی در جای پاهایش می روید. او همتای ونوس رومی ست
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
💛💛💛💛🍁💛💛💛💛🍁💛💛💛💛🍁
#بادبرمیخیزد
#قسمت120
✍ #میم_مشکات
راحله سربلند کرد و نگاه پر از مهر سیاوش را دید. آن چشم های شفاف تا عمق دل صاحبشان را لو میدادند. رنگ آبی همیشه حس خنکی را زنده میکند اما چشمان این مرد، با آن آبی تیره شبیه رنگ آسمان شب، حرارتی عجیب داشت که قلب راحله را گرم میکرد. دلگرم شد به بودن این جوان خوش قامت و ناخوداگاه لبخند زد:
- یه مطلبی هست که من باید بگم
-من سراپا گوشم، بفرمایین
راحله سعی کرد آرام باشد. نگاهش را دوخت به درخت کنار سیاوش تا نخواهد چشم در چشم حرف بزند. نمیدانست سیاوش چه واکنشی خواهد داشت برای همین ترجیح میداد چشم در چشم نباشند.
شاید میترسید از جدی شدن نگاه سیاوش. هرچقدر نگاه های مهربانش قوت قلب بود، نگاه های اخم الود و جدی اش با آن ابروان مشکی و مردانه، دلش را خالی میکرد:
-من و شما قبول کردیم با هم یه مدت نامزد باشیم تا ببینیم با وجود اختلاف هایی که داریم میتونیم با هم کنار بیایم یا نه.
به نظرم بهتره این مدت با واقعیت ها رو برو بشیم، بدون رودربایستی! اینجوری بهتر میشه تصمیم گرفت.
اما در عین حال فکر میکنم بهتره از کارهای هم یا نظراتمون هم اطلاع داشته باشیم تا یه وقت همدیگه رو شوکه نکنیم.
یعنی همدیگه رو در موقعیتی که دوست نداریم قرار ندیم. ما امروز قراره بریم مهمونی، و من میدونم که فامیل شما چه طرز فکری دارن.
طرز فکری که با اعتقادات من شاید خیلی متناسب نباشه. البته طرز فکر اونا رو رندگی من اثر نمیذاره اما اینکه شما چطوری فکر میکنین برام مهمه.
من در مورد پوششم اعتقادات خودمو دارم و شما هم میدونین. می خواستم ببینم اگه من توی مهمونی با اعتقادات خودم لباس بپوشم مشکلی ندارید?
سیاوش که فکر میکرد اتفاقی افتاده وقتی حرف راحله به اینجا رسید، نفس راحتی کشید و زد زیر خنده طوری که راحله متعجب نگاهش کرد:
- حرف خنده داری زدم?
سیاوش برای اینکه سو تفاهم نشود دستی تکان داد و گفت:
-نه، اصلا... آخه یجوری حرف زدین من فکر کردم چی شده
بعد در حالیکه در جایش جابجا میشد و سعی میکرد لبخند پهنش را جمع و جور کند دستان راحله گرفت و پرسید:
-میخواین چادر بپوشین تو مهمونی?
راحله ماتش برد! و وقتی سیاوش ادامه داد بیشتر شوکه شد:
-فقط اگه اشکالی نداره اون چادر نارنجی ت رو بپوش
و حالا راحله بود و لب هایی که هر کار میکرد نمیتوانست لبخند را از رویشان جمع کند. به سیاوش خیره ماند و سیاوش با مهربانی و کمی خجالت گفت:
-آخه خیلی بهت میاد!
این به کار بردن ضمیر مفرد مختص وقت هایی بود که سیاوش محبتش عود میکرد و راحله این را میدانست. لبخندش عمیق تر شد اما درعین حال متعجب پرسید:
-چادر نارنجی?من چادر نارنجی ندارم!
-چرا دیگه! همون که شب اول خواستگاری پوشیدین! همون که گل های صورتی داره!
راحله بلند خندید:
-جناب اون گلبهی هست نه نارنجی
-مگه فرقی دارن?
راحله همانطور که با انگشتش دستان درشت سیاوش را نوازش میکرد با شادی که وجودش را گرفته بود پیش خودش فکر کرد واقعا مگر فرقی دارد? مهم این بود که سیاوش دوست داشت. سری تکان داد، دستان سیاوش را به نشانه تشکر فشرد و از صمیم قلب گفت:
-نه، فرقی نداره عزیزم
و کمی سرخ شد از این لفظ جدید که ناخوداگاه روی زبانش آمده بود. لفظی که سیاوش را ذوق زده کرد. واقعا او عزیز راحله بود?
راحله در حالیکه بلند میشد گفت:
-پس من برم آماده بشم و بیام
و قبل از اینکه برود سیاوش صدایش زد:
-راحله?
-جانم?
جانم! امروز چقد راحله دست و دلباز شده بود و سیاوش هربار که راحله با مهر جوابش را میداد، موجی از خوشحالی را درون خودش حس میکرد که قلبش را به تپش می انداخت. نفس عمیقی کشید و با لحنی آرامش بخش گفت:
-من تورو همینجوری که هستی انتخاب کردم، شاید خودم نتونم مثل تو بشم اما توقع ندارم تو باورهات رو بخاطر من کنار بذاری. هنوز اینقدر خودخواه نشدم!!
راحله نگاهش کرد. نگاهی سرشار از قدر شناسی. دوباره میخواست برود که باز سیاوش صدایش زد:
-راستی میگم..
راحله برگشت و سیاوش با چاشنی شیطنت ادامه داد:
-سبز خیلی بهت میاد
و راحله تازه فهمید چادر سرش نیست. تازه فهمید معنی آن نگاه اول سیاوش را! خون به صورتش دوید. گونه هایش گل انداخت.
همانطوری شد که سیاوش دوست داشت. سیاوش به دادش رسید:
-برو دیگه! دیر میشه ها!
و راحله تمام توانش را به پاهایش داد و دوید به طرف ساختمان خانه.
خوشحال بود. حالا میفهمید چرا پدرش اینقدر مدافع این جناب دکتر بود.
در خشت خام دیده بود آنچه را راحله جوان در آینه نمی دید!
هدایت شده از حرم
4_5947498285743736265.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110
✴️ یکشنبه👈21 فروردین /حمل 1401
👈8 رمضان 1443👈 10 آوریل 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز بسیار پسندیده و مبارکی برای امور زیر است:
✅ خرید و فروش اجناس.
✅ مهمانی و افطاری دادن .
✅ اقدام برای امور قضایی.
✅ و دیدار با مسئولین و روسا خوب است.
🚘 سفر : مسافرت همراه صدقه باشد.
👼 مناسب زایمان و نوزاد عمر طولانی دارد.ان شاءالله
❎نماز نافله در شب های ماه مبارک رمضان:
🔵نماز مستحبی شب نهم.
(شش رکعت) در قالب سه نماز دو رکعتی بعد از نماز عشا خوانده شود و در هر رکعت بعد از سوره حمد ۷ مرتبه ایه الکرسی خوانده میشود و بعد از سلام نماز ۵۰ مرتبه صلوات دارد.
♥️ثواب: امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: هر کس این نمازها را بخواند ملائکه عمل او را در ردیف اعمال صدیقین و شهداء ترفیع می دهند.
منبع :کتاب رمضان ماه صبر.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج اسد است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️ خواستگاری و عقد و ازدواج.
✳️ شروع امور دائمی.
✳️ معالجات و جراحی.
✳️ جابجایی و نقل و انتقال.
✳️خرید خانه و املاک.
✳️ ورود به خانه نو.
✳️ جهیزیه بردن.
✳️ و شروع کار خوب است.
💑 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب، شب دوشنبه فرزند به تقدیر و قسمت و روزی خود راضی باشد.ان شاءالله.
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث بیماری است.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، سبب درد سر می شود.
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 9 سوره مبارکه " توبه" است.
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا....
و چنین استفاده میشود که دو نفر برای قطع معامله یا توافقی نزد خواب بیننده بیایند .ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
#دلنوشته_رمضان
#سحر_هشتم....
✍ دلبر که تو باشی... جرات بیراهه رفتن، چقدر آسان است...
آنقدر مهربان و دلواپس، به انتظار برگشتنم می نشینی..که گویی جز من، بنده دیگری نداری...
❣مهربانیت... چنان مرا فراگرفته است، که دیگر... از زنگار بی انتهای دلم، نمی ترسم...
تو...همان "جابر العظم الکثیری"... که تمام شکستگی های روح مرا، به ناز یک اشاره ات...جبران می کنی...
❄️مهمانی ات.... سر و روی سپید، می خواهد..
و...من...سیه چرده ترین، مهمان، خوان ضیافت توام...
اما....؛
با همه سیه دلی ام... پشتم چنان به آغوش مهربان تو گررررم است که... از خودم، نمی هراسم...
یقین دارم...که یک نگاه تو...عالمی را زیر و رو می کند...
چه رسد به روح کوچک و فقیر من!!
❄️هشتمین بزم مستانه مان هم رسید...دلبرم
و من چنان، از برق چشمانت، به رقص آمده ام...که برای ادراک دوباره لذتش... هزار تشنگی دیگر را، به جان می خرم....
💓حجله گاه عاشقی ام را گسترده ام...؛
سجاده ام...منتظر قدوم توست....
قنوت می گیرم... در هشتمین ملاقات شاه و گدا....
به امید جرعه ای دیگر...
پیمانه ام را، بالا آورده ام.....
کمی ع ش ق... برایم می ریزی...خداااا ؟
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر صبح
همه با هم این دعارو بخوانیم
🌸✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸
@haram110
4_5967646200667571498.mp3
149.8K
#ادعیه_ماه_مبارک_رمضان
🌷دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷
🍃🌸دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان🌸🍃
🍃🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺🍃
🍃🌹اللهمّ ارْزُقنی فیهِ رحْمَةَ الأیتامِ وإطْعامِ الطّعامِ وإفْشاءِ السّلامِ وصُحْبَةِ الكِرامِ بِطَوْلِكَ یا ملجأ الآمِلین🌹🍃
🍃🌷خدایا روزیم كن در آن ترحم بر یتیمان و طعام نمودن بر مردمان و افشاء سلام و مصاحبت كریمان به فضل خودت اى پناه آرزومندان🌷🍃
هدایت شده از حرم
4_538225570454962326.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
هدایت شده از حرم
4_5843930535289685707.mp3
22.86M
#دعای_مجیر_سماواتی⬆️
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
هشتمیڹ روزعجب حاڸ دعایےدارم
حالت مشهدےوڪرببلایےدارم
حرم امڹ خداپنجره فولادشماست
وخداگفت ڪہ دیدےچہ رضایےدارم
#پنجره_فولادم_آرزوست😔
•● #التـــــماس_دعـــــا●•
➖➖➖➖➖➖
یا علی
🌹 @haram110
روز هشتم غزلی عشق مرا می چیند
سفره را گوشه ی ایوان طلا می چیند
از همین اول صبح نیت مشهد کردم
نام سلطان دلم را به زبان آوردم
شورعشقی به دلم ریخت، غمی پیرم کرد
یارضاگفتم و این اسم نمک گیرم کرد
هشتمین روز؛قرارازدل ما میگیرد
سحر، عطرحرم وصحن وسرا میگیرد
هشتمین روز هوای دلمان بارانی است
مشهدو کرب وبلا هردوحرم مهمانی است
سحر هشتم ماه رمضان ، درسفرم
بین اربابم وسلطان خودم دربه درم
هم سر سفره سلطان دوعالم هستیم
هم پریشان شب هشت محرم هستیم
هم علی اکبریم هم رضوی، حیرانم
کفتر بام حسین و حرم سلطانم
@haram110
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق💥 مشهد💥
💢 یکشنبه
🔹21 فروردین ماه 1401هجری شمسی
🔹 8 رمضان الکریم 1443 هجری قمری
🔹 10 آوریل 2022 میلادی
🔸اذان صبح: 4:38
🔸طلوع آفتاب: 6:05
🔸اذان ظهر: 12:33
🔸غروب آفتاب 19:01
🔸اذان مغرب : 20: 19
🔸نیمه شب شرعی : 23:49
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ✳️ قم ✳️
💢 یکشنبه
🔹 21 فروردین ماه 1401هجری شمسی
🔹 8 رمضان الکریم 1443 هجری قمری
🔹 10 آوریل 2022 میلادی
🔸اذان صبح: 5:16
🔸طلوع آفتاب: 6:42
🔸اذان ظهر 13:08
🔸غروب آفتاب: 19:34
🔸اذان مغرب : 19:53
🔸نیمه شب شرعی : 0:25
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌹
🌹🍃🌼
🍃
#اوقات_شرعی
📯 به افق ❣️تهران❣️
💢 یکشنبه
🔹 21 فروردین ماه 1401 هجری شمسی
🔹 8 رمضان الکریم 1443 هجری قمری
🔹 10 آوریل 2022 میلادی
🔸اذان صبح: 5:12
🔸طلوع آفتاب 39: 6
🔸اذان ظهر: 13:06
🔹اذان عصر 16:42
🔸غروب آفتاب: 33: 19
🔸اذان مغرب : 19:52
🔹اذان عشا: 20:37
🔸نیمه شب شرعی : 0:22
🍃
🌹🍃🌼
🍃🌼🍃🌹
🌼🍃🌹🍃🌼🍃
🙏🏼 دعای روز هشتم ماه رمضان و دعا بر فرج مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام
مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، این دعا را برای روز هشتم ماه رمضان نقل می کند:
«اللَّهُمَّ إنِّي لَا أَجِدُ مِنْ أَعْمَالِي عَمَلًا أَعْتَمِدُ عَلَيْهِ وَ أَتَقَرَّبُ بِهِ إلَيْكَ، أَفْضَلَ مِنْ وِلَايَتِكَ وَ وِلَايَةِ رَسُولِكَ وَ آلِ رَسُولِكَ الطَّيِّبِينَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ.
اللَّهُمَّ إنِّي أَتَقَرَّبُ إلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَتَوَجَّهُ بِهِمْ إلَيْكَ، فَاجْعَلْنِي عِنْدَكَ يَا إلَهِي بِكَ وَ بِهِمْ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ، فَإنِّي قَدْ رَضِيتُ بِذَلِكَ مِنْكَ تُحْفَةً وَ كَرَامَةً، فَإنَّهُ لَا تُحْفَةَ وَ لَا كَرَامَةَ أَفْضَلُ مِنْ رِضْوَانِكَ وَ التَّنَعُّمِ فِي دَارِكَ مَعَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ.
اللَّهُمَّ أَكْرِمْنِيَ بِوِلَايَتِكَ وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَةِ أَهْلِ وِلَايَتِكَ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي وَدَائِعِكَ الَّتِي لَا تُضَيَّعُ وَ لَا تَرُدَّنِي خَائِباً بِحَقِّكَ وَ حَقِّ مَنْ أَوْجَبْتَ حَقَّهُ عَلَيْكَ، وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تُعَجِّلَ فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فَرَجِي مَعَهُمْ وَ فَرَجَ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.» (بحارالأنوار، ج98، ص28 به نقل از اقبال الاعمال)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»