🍃 وقتی حضرت امام محمدالباقر علیه السلام شربتی از تربت مقدس حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام را برای شفای یکی از اصحابشان میفرستند و او عافیت مییابد
(به گفتگوی امام علیه السلام و محمد بن مسلم رحمه الله در این روایت دقت کنید)
✍🏻 عبد اللّه بن عبدالرحمن الأصم گوید: مُدلِج براى ما از محمّد بن مسلم نقل كرد كه وى گفت: من به مدينه رفتم در حالى كه دردمند بودم. به امام باقر علیه السلام خبر دادند كه من بیمارم. حضرت عليه السّلام شربتى برايم فرستادند. آورنده غلامى بود كه دستارى به سر بسته بود و شربت را به من داد و گفت: اين را بياشام زيرا حضرت به من امر فرمودهاند تا اين را نياشاميدهاى من از نزدت نروم. پس شربت را گرفتم، بوى مشك از آن مىآمد، شربتى گوارا که خنك بود، وقتى آن را نوشيدم، غلام بمن گفت: آقايت فرموده: وقتى شربت را خوردى به نزدش حاضر شو. من در اين گفتار مىانديشدم كه پيش از نوشيدن شربت قادر نبودم روى پاهايم بِايستم حال چطور حركت كرده و به محضرش بروم؟ به هر صورت وقتى شربت در شکم من قرار گرفت، بلافاصله گويا از بند رها شدم. پس درب منزل حضرت آمده از آن جناب اذن خواستم، حضرت با صداى بلند فرمودند: جسمت بهبود يافت داخل شو! پس داخل شده در حالى كه مى گريستم، سلام بر آن حضرت كرده و دست و سر مبارک آن سرور را مىبوسيدم. حضرت فرمودند: اى محمّد، چرا گريه مىكنى؟ عرض كردم: فدايت شوم گريهام بخاطر چند چيز است: غريبم، از شما دور هستم، قدرتم كم و ضعيف مىباشم، قادر نيستم نزد شما رحل اقامت انداخته و نزد شما باشم. حضرت فرمودند: امّا كم بودن قدرت، البته همين طور است، خداوند دوستان ما را اينچنين قرار داده و سريعا بلاء را بر ايشان نازل مىكند. و امّا اينكه گفتى: غريب هستى، مؤمن در دنيا و بين مردم غريب مىباشد تا از اين دار فانى به رحمت بارى منتقل شود. و امّا اينكه گفتى مكانت دور است و از ما فاصله دارى، غربت و دوری امام حسین علیه السلام را مدنظر داشته باش، زيرا آن حضرت نيز در کنار فرات و از ما دور است. و امّا اينكه گفتى دوست دارى نزديك ما بوده و بما نظر افكنى و بر اين معنا قادر نيستى، خداوند متعال بر آنچه در قلب تو است آگاه بوده و تو را بر همان پاداش و جزا مىدهد.
📔 رجال الکشی، ط _ مشهد، ج ١ ص ١٦٧
قابل ذکر است که همین روايت در "کامل الزيارات" اضافهای دارد و به همین جا ختم نمیشود (باب ٩١ ح ٧) و در ادامه امام میفرمایند که در آن شربت تربت امام حسین علیه السلام بود، و سپس برخی از آداب استفاده از تربت را بیان میفرمایند.
#زیارت #اشک #خاک_بهشت #حزن
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
🌸✨ #دعای_روز_شانزدهم
🔅بسم الله الرحمن الرحیم
✨🌸 اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِكَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَكِ یا إلَهَ العالَمین.
✨🌼 خدایا توفیقم ده در آن به سازش كردن نیكان ودورم دار در آن از رفاقت بدان وجایم ده در آن با مهرت به سوى خانه آرامش به خدایى خودت اى معبـود جهانیان.
🌱التماس_دعا
📚منبع: مفاتيح الجنان
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
داستان کوتاه💙
گدایی به در خانه یک خسیس رفت و چیزی خواست. صاحبخانه به غلامش گفت:
مبـارک به قنبر بگو که به یاقوت بگوید که به بلال بگوید که به گدا بگوید که چیزی نداریم.
گدا شنید و گفت:
خـدایا بـه جبرئیـل بگـو بـه میکائیـل بگویـد کـه بـه اسـرافیل بگویـد کـه بـه عزرائیل بگوید که انشاءالله جان صاحبخانه را بگیرد.
🔔🚶🏻♂️🏃🏼♂️ ماه رمضان ، ماه عمل و مسابقه خلق در مسیر طاعت الهی
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ النَّحْوِيِّ عن الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضَانَ مِضْمَاراً لِخَلْقِهِ يَسْتَبِقُونَ فِيهِ إِلَى طَاعَتِهِ ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا ، وَ تَخَلَّفَ آخَرُونَ فَخَابُوا. (بحارالأنوار، ج91، ص119 به نقل از اقبال الأعمال)
حضرت مجتبی علیه السلام فرمود: همانا خداوند ماه رمضان را ميدان مسابقه براى خلق خود ساخته تا به وسيله طاعت او براى جلب رضاى او بر يكديگر سبقت گيرند. پس مردمى سبقت گرفتند و كامياب گشتند و ديگران كوتاهى كردند و ناكام ماندند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎👌 اگر كسى با صفای دل، بناي خود را در خدمتگزارى بر صاحب الزمان علیه السلام بگذارد، آن حضرت مهمّات کارهایش را كفايت مي كند
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد ملک، در ماه رمضان سال1382قمری می فرمود:
من التزام شرافتى به شما مي دهم كه اگر در رشته خدمتگزارى به امام زمان علیه السلام افتاديد، (با اينكه غافليد و شيطان بىپدر و مادر نمي گذارد كار اساسى كنيد) و هر كس در رشته خدمتگزارى به امام زمان علیه السلام وارد شود و به ساحت مقدّس حضرت خدمت كند، ترويج حضرت، تعظيم حضرت و دفاع از حومه حضرت کند، قلماً قدماً مالاً زباناً دفاع كند و مشغول خدمتگزارى دربار حضرت بشود، بنده ضمانت شرافتی مي دهم، آن حضرت گرفتاري هاى او را برطرف مي كند. چه در رشته تجارت، چه در رشته آخوندى، در هر رشته اى كه هست، در هر كار و صنعتى كه هست، حضرت نمي گذارند او گرفتار شود. امام زمان علیه السلام آن قدر غيور است، اين حضرت آن قدر آقا و بزرگوار و جوانمرد است، كه با اندك قدم که در راه خدمتگزارى به دربار مطهّرش برداری، جبران می کند. اگر کسی نوكرى داشته باشد، کمی اين نوكر مشغول خدمت او باشد، به وظيفه اش عمل كند، اگر اربابِ كم غيرتى هم باشد نمي گذارد اين نوكر گرفتار بشود كه گرفتارى نوكر، او را از خدمت باز دارد. همه همينطورى هستيد. آن مقدارى كه در فكر تأمين زندگى خودتان هستيد، همان مقدار در مقام تأمين زندگى اين نوكر هستيد. يعنى خاك بر سر من، امام زمان علیه السلام به قدر ما هم به وظيفه آقایي اش عمل نمي كند!؟ نوكرِِ خدمتگزارش را نگهدارى نمي كند!؟ حاشا و کلاّ. به موى ابروى خودش قسم که اين مطلب تا از اين چراغ نزد من روشنتر نباشد نمي گويم. به قدرى امام زمان علیه السلام غيرتمند است، به قدرى جوانمرد است، به قدرى حق شناس است، به قدرى آقاست كه حدّ و وصف ندارد. اوّل يك قدم برو در خانه امام زمان. امّا نمي رويم، حقّه است. امام حقّهبازى را از واقعيّت تشخيص مي دهد. جوهر اخلاص و ارادات قلبى را از تظاهر به علاقه تشخيص ميدهد. معتقديم شيعه ايم امّا خدمت نمي كنيم. وقتى كه در گرفتارىِ سخت است، مي گويد يا صاحب الزّمان! اين علاقه به صاحب الزّمان نيست. علاقه به خودت هست. چون در وقتى كه گرفتارى براي تو پيش آمد، هر كس بتواند گرفتاريت را برطرف كند، متوسّل به او مي شوى. ما اغلب دروغ مي گویيم که به صاحب الزّمان علیه السلام علاقه داريم. داريم!؟ كدام وقت شده از سوز جگر و گدازِ سينه، دعایى براى سلامتى صاحب الزّمان كرده باشیم؟ روز 18 ماه رمضان است. به خداى واحد و احد، در خانه خدا مي گويم، اگر كسى به صفا معتقد به امام زمان علیه السلام باشد و بناي خود را در خدمتگزارى بر حضرت بگذارد، والله حضرت نمي گذارند كوچكترين گرفتارى در زندگى براى او پيدا شود. نمي گويم ناخوش نمي شود، ولی حضرت مهمّاتش را كفايت ميكنند.
(سخنرانی های مسجد ملک، روز هجدهم ماه رمضان ۱۳۸۳قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏👌نمازهای روز دوشنبه
حضرت عسکری علیه السلام فرمود: هرکس روز دوشنبه ده رکعت نماز بخواند، در هر رکعت، یک بار سوره حمد و ده بار سوره توحید، خداوند در روز قیامت برای او از آن نماز نوری قرار می دهد که از آن نور، موقف (قیامت) روشن می شود به گونه ای که همه کسانی که خداوند خلق کرده است، در آن روز به واسطه آن نماز به او غبطه می خورند. (جمال الأسبوع، ص41)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس روز دوشنبه، وقتی روز بلند شد، چهار رکعت نماز بخواند، در رکعت اول سوره حمد و آیةالکرسی، در رکعت دوم سوره حمد و سوره توحید، در رکعت سوم سوره حمد و سوره فلق و در رکعت چهارم سوره حمد و سوره ناس، و بعد از نماز ده بار استغفار کند، خداوند همه گناهانش را می آمرزد و به او قصری در بهشت فردوس عطا می کند که ویژگی آنچنانی دارد که در روایت بیان شده است. (جمال الاسبوع، ص68)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏نماز والدین در روز دوشنبه بعد از بالا آمدن آفتاب
قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله: مَنْ صَلَّى يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ عِنْدَ ارْتِفَاعِ النَّهَارِ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ مَرَّةً مَرَّةً، وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، وَ وَهَبَ ثَوَابَهَا لِوَالِدَيْهِ، أَعْطَاهُ اللَّهُ قَصْراً كَأَوْسَعِ مَدِينَةٍ فِي الدُّنْيَا.(جمال الأسبوع، ص70)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس روز دوشنبه، بعد از آن که خورشید بالا آمد، 4 رکعت نماز بخواند(دو نماز 2 رکعتی)، در هر رکعت یک بار سوره حمد، یک بار آیة الکرسی، و سه بار سوره توحید؛ و ثواب آن را به پدر و مادرش هدیه کند، خداوند به وی کاخی می بخشد که مانند وسیع ترین شهر در دنیاست.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼💎🙏🏼 نماز ساده شب هفدهم ماه رمضان با ثواب های شگفت انگیز
قالَ امیرُالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ سَبْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ رَكْعَتَيْنِ يَقْرَأُ فِي الْأُولَى مَا تَيَسَّرَ بَعْدَ فَاتِحَةِ الْكِتَابِ، وَ فِي الثَّانِيَةِ مِائَةَ مَرَّةٍ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِائَةَ مَرَّةٍ، أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ أَلْفِ أَلْفِ حَجَّةٍ وَ أَلْفِ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ أَلْفِ غَزْوَة. (بحارالأنوار، ج97، ص384 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب هفدهم ماه رمضان 2 رکعت نماز بخواند، در رکعت اوّل، یک حمد و یک سوره دلخواه و در رکعت دوم، یک حمد و صد بار سوره توحید، و بعد از نماز صدبار لااله الاالله بگوید، خداوند ثواب یک میلیون حج و یک میلیون عمره و هزار غزوه را به او اعطا می کند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼 ادعیه شب هفدهم ماه رمضان
1) حضرت کاظم علیه السلام فرمود: شب هفدهم ماه رمضان شبی است که دو جمع مسلمانان و کفار در روز بدر با یکدیگر روبرو شدند و خداوند آیات بزرگ خویش را در اولیا و دشمنانش ظاهر ساخت. دعای این شب عبارت است از:
يَا صَاحِبَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه وآله يَوْمَ حُنَيْنٍ، وَ يَا مُبِيرَ الْجَبَّارِينَ، وَ يَا عَاصِمَ النَّبِيِّينَ، أَسْأَلُكَ بِ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، وَ بِ طه وَ سَائِرِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ تَهَبَ لِيَ اللَّيْلَةَ تَأْيِيداً تَشُدُّ بِهِ عَضُدِي وَ تَسُدُّ بِهِ خَلَّتِي، يَا كَرِيمُ أَنَا الْمُقِرُّ بِالذُّنُوبِ فَافْعَلْ بِي مَا تَشَاءُ لَنْ يُصِيبَنِي إلَّا مَا كَتَبْتَ لِي، عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَ أَنْتَ حَسْبِي وَ أَنْتَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ، اللَّهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ الْمَعِيشَةِ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي بُلْغَةً إلَى انْقِضَاءِ أَجَلِي، أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى جَمِيعِ حَوَائِجِي،وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا إلَيْكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ تَفْتِنَنِي بِإكْثَارٍ فَأَطْغَى، أَوْ بِتَقْتِيرٍ عَلَيَّ فَأَشْقَى، وَ لَا تَشْغَلْنِي مِنْ شُكْرِ نِعْمَتِكَ، وَ أَعْطِنِي غِنًى عَنْ شِرَارِ خَلْقِكَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ الدُّنْيَا وَ شَرِّ مَا فِيهَا، اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا لِي سِجْناً، وَ لَا تَجْعَلْ فِرَاقَهَا لِي حَزَناً، أَخْرِجْنِي عَنْ فِتَنِهَا إذَا كَانَتِ الْوَفَاةُ خَيْراً لِي مِنْ حَيَاتِي، مَقْبُولًا عَمَلِي إلَى دَارِ الْحَيَوَانِ وَ مَسَاكِنِ الْأَخْيَارِ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَزْلِهَا وَ زِلْزَالِهَا وَ سَطَوَاتِ سُلْطَانِهَا وَ بَغْيِ بُغَاتِهَا، اللَّهُمَّ مَنْ أَرَادَنِي فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ كَادَنِي فَكِدْهُ، وَ اكْفِنِي هَمَّ مَنْ أَدْخَلَ عَلَيَّ هَمَّهُ، وَ صَدِّقْ قَوْلِي بِفِعْلِي، وَ أَصْلِحْ لِي حَالِي، وَ بَارِكْ لِي فِي أَهْلِي وَ مَالِي وَ وُلْدِي وَ إخْوَانِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِي، وَ اعْصِمْنِي فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِي حَتَّى أَلْقَاكَ وَ أَنْتَ عَنِّي رَاضٍ.»
پس حاجتت را بخواه و سجده کن و در سجده بگو:
«سَجَدَ وَجْهِيَ الْفَانِي الْبَالِي الْمَوْقُوفُ الْمُحَاسَبُ الْخَاطِي لِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ الْبَاقِي الدَّائِمِ الْغَفُورِ الرَّحِيمِ، سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ،أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إلَيْهِ.» (بحارالأنوار، ج98، ص45-46 به نقل از اقبال الاعمال)
2) دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب هفدهم ماه رمضان عبارت است از:
«اللَّهُمَّ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ، أَمَرْتَنَا فِيهِ بِعِمَارَةِ الْمَسَاجِدِ وَ الدُّعَاءِ وَ الصِّيَامِ وَ الْقِيَامِ، وَ ضَمِنْتَ لَنَا فِيهِ الْإجَابَةَ، وَ قَدِ اجْتَهَدْنَا وَ أَنْتَ أَعَنْتَنَا فَاغْفِرْ لَنَا فِيهِ وَ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْهُ، وَ اعْفُ عَنَّا فَإنَّكَ رَبُّنَا، وَ ارْحَمْنَا فَأَنْتَ سَيِّدُنَا، وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يَنْقَلِبُ إلَى مَغْفِرَتِكَ وَ رِضْوَانِكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، إنَّكَ أَنْتَ الْأَجَلُّ الْأَعْظَمُ.» (بحارالأنوار، ج98 ،ص78 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿 دستور غسل برای شب هفدهم ماه مبارک رمضان
سروران و دوستان گرامی!
بنا بر روایات و فرموده مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، غسل در شب های فرد ماه رمضان، یعنی شب های اول، سوم، پنجم و ...؛ و در تمام شب های دهه آخر ماه استحباب دارد. البته در بعضی شب ها تاکید بیشتری شده است، نظیر شب اول، شب15، شب های قدر، شب24، شب25، شب27، شب29 و شب آخر ماه رمضان. (اقبال الاعمال، ص400 و 485)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🕋🙏درخواست حجّ از خداوند متعال در شب 17 ماه رمضان
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حجّ را در شب هفدهم ماه رمضان از خدا بخواهید و هر سال در شب قدر، در شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان، رفتن حجّاج به حجّ نوشته و ثبت میشوند. (بحار الأنوار، ج97، ص9 به نقل از دعائم الاسلام)
حضرت باقر علیه السلام فرمود: شب هفدهم ماه رمضان، شبی است که رفتن حجّاج به حجّ نوشته و ثبت میشود. (بحار الأنوار، ج97، ص10 به نقل از دعائم الاسلام)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😡 خداوند از نام حمیرا بدش می آید
عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى رَأْسِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ فِي الْمَهْدِ، فَجَعَلَ يُسَارُّهُ طَوِيلًا. فَجَلَسْتُ حَتَّى فَرَغَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ: ادْنُ إِلَى مَوْلَاكَ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، فَدَنَوْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيَّ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ، ثُمَّ قَالَ لِي: اذْهَبْ فَغَيِّرِ اسْمَ ابْنَتِكَ الَّتِي سَمَّيْتَهَا أَمْسِ، فَإِنَّهُ اسْمٌ يُبْغِضُهُ اللَّهُ، وَ كَانَتْ وُلِدَتْ لِي بِنْتٌ وَ سَمَّيْتُهَا بِالْحُمَيْرَاءِ. فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علیه السلام: انْتَهِ إِلَى أَمْرِهِ تَرْشُدْ، فَغَيَّرْتُ اسْمَهَا. (بحار الأنوار، ج48، ص19 به نقل از اعلام الوری)
يعقوب سراج گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام رسيدم. او بالاى سر فرزندش ابی الحسن موسى علیه السلام بود كه در گهواره قرار داشت و با او مدتى طولانى سرگوشى صحبت مي كرد. نشستم تا صحبتش تمام شد، پس از جاى خود حركت كرده جلو رفتم. فرمود: برو پيش آقايت و بر او سلام كن. نزديك شده سلام كردم. با زبان فصيح جواب سلامم را داد و سپس فرمود: برو اسم دخترت را كه ديروز گذاشتى تغيير ده، زیرا خدا به این اسم بغض می ورزد. (ماجرا این بود که) دخترى برايم متولد شده بود كه او را حميراء ناميده بودم. حضرت صادق فرمود: برو دستور مولايت را انجام بده تا هدایت و رهنمون شوى. پس اسم دخترم را تغيير دادم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😮😧می دانی چرا نام غلامم را عبدالرحمن گذاشتم؟
رُوِيَ عَنْ مَسْرُوقٍ أَنَّهُ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَجَلَسْتُ إِلَيْهَا فَحَدَّثَتْنِي وَ اسْتَدْعَتْ غُلَاماً لَهَا أَسْوَدَ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ. فَجَاءَ حَتَّى وَقَفَ فَقَالَتْ: يَا مَسْرُوقُ! أَ تَدْرِي لِمَ سَمَّيْتُهُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ؟ فَقُلْتُ: لَا. فَقَالَتْ: حُبّاً مِنِّي لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ. (بحار الأنوار، ج32، ص342)
مسروق می گوید: نزد عایشه رفتم و نشستم. پس با من صحبت می کرد و در آن حین، غلام سیاهش را که به او عبدالرحمن می گفتند، صدا کرد. آن غلام حاضر شد. عایشه گفت: ای مسروق! آیا می دانی چرا نامش را عبدالرّحمن گذاشتم؟ گفتم: خیر. گفت: به دلیل محبّتی که به عبدالرّحمن بن ملجم دارم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😡👊🏾آن دو زن به پیامبر صلّی الله علیه و آله سم دادند
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِيُّ أَوْ قُتِلَ؟ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ؟» فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ. إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ فَقُلْنَا: إِنَّهُمَا وَ أَبُوهُمَا شَرُّ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ. (بحار الأنوار، ج22، ص516 به نقل از تفسیر عیاشی)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: آیا می دانید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا کشته شد؟ خداوند نیز می فرماید: «آيا اگر او بميرد يا كشته شود، از عقيده خود بر می گرديد؟ آن حضرت قبل از این که از دنیا بروند، مسموم شدند. آن دو بانو (یعنی عایشه و حفصه، دو همسر رسول خدا)، سم را به آن حضرت نوشانیدند لذا ما می گوییم: آن دو بانو و پدرانشان، بدترین کسانی هستند که خداوند خلق فرموده است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😡✊چرا عایشه در عزای حضرت زهرا علیهاالسلام شرکت نکرد
ابن ابی الحدید معتزلی از علمای اهل سنّت می نویسد:
ثُمَّ مَاتَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسلام)، فَجَاءَ نِسَاءُ رَسُولِ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) کُلُهُنَّ إلَى بَنِیهَاشِمٍ فِی الْعَزاءِ إلاّ عَائِشَة، فَإنَّهَا لَمْ تَأتِ وَ أظْهَرَتْ مَرَضاً وَ نُقِلَ إلَى عَلِيٍّ (عَلَیْهِ السَّلام) عَنْهَا کَلَامٌ یَدُلُّ عَلَى السُّرُورٍ. (شرح نهج البلاغة (لابن ابی الحدید)، ج۹، ص۱۹۸-۱۹۹)
پس از وفات (شهادت) حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، تمام همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) به جز عایشه برای عرض تسلیت، نزد بنی هاشم رفتند. عایشه خودش را به مریضی زد و نزد بنی هاشم نرفت. برای علی (علیه السلام) از عایشه کلامی نقل کردند که بر خوشحالی وی دلالت می کرد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😡👊🏾فریاد زد: نگذارید حسن را نزد جدش دفن کنند، من او را دوست ندارم
مرحوم علامه مجلسی در «جلاءالعیون» می نویسد:
مروان بر استر خود سوار شد، به نزد عايشه رفت گفت: حسين برادر خود را آورده است كه با پيغمبر دفن كند. اگر او را دفن كند فخر پدر تو و عمر تا روز قيامت برطرف می شود. عايشه گفت: چه كنم؟ مروان گفت: بيا و مانع شو. گفت: چگونه؟ پس مروان از استر به زير آمد و عایشه را بر استر خود سوار كرد و به نزد قبر حضرت رسول آورد. عایشه فرياد می كرد و بنی اميّه را تحريص می نمود كه مگذاريد حسن را در پهلوى جدّش دفن كنند.
ابن عبّاس می گوید: در اين سخنان بوديم كه ناگاه صداها شنيديم و شخصى را ديديم می آید كه اثر شرّ و فتنه از او ظاهر است. نظر كرديم ديديم عايشه با چهل كس سوار است و می آيد و مردم را بر قتال تحريص می نمايد. وقتی نظرش به من افتاد، مرا طلبيد و گفت: اى پسر عبّاس! شما بر من جرأت به هم رسانيده ايد، هر روز مرا آزار می كنيد، می خواهيد كسى را داخل خانه من كنيد كه من او را دوست نمی دارم و نمی خواهم. من گفتم: وا سوأتاه! يك روز بر شتر سوار می شوى و يك روز بر استر، حال می خواهی نور خدا را فرونشانی و با دوستان خدا جنگ كنی و حايل شوی ميان رسول خدا و دوست او. پس آن ملعونه به نزد قبر آمد، خود را از استر افكند و فرياد زد: به خدا سوگند تا يك مو در سر من هست، نمی گذارم حسن را در اينجا دفن كنيد.(امالی طوسی، ص159)
به روايت ديگر: جنازه آن حضرت را تير باران كردند، تا آنكه هفتاد تير از جنازه آن حضرت بيرون كشيدند، پس بنى هاشم خواستند شمشيرها بكشند و جنگ كنند، حضرت امام حسين عليه السّلام فرمود: به خدا سوگند می دهم شما را كه وصيّت برادر مرا ضايع مكنيد، چنين مكنيد كه خون ريخته شود، پس با ايشان خطاب كرد كه: اگر وصيّتِ برادر من نبود، هرآينه او را دفن می كردم و بينی های شما را بر خاك می ماليدم. پس آن حضرت را بردند و در بقيع نزد جدّه خود فاطمه بنت اسد دفن كردند. (ارشاد مفید، ج2، ص19)
(جلاء العيون، ص470)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👿💀معاویه، عامل ترور عایشه
سه قول برای زمان مرگ عایشه نقل شده است: شب 17 رمضان، 29 رجب و آخر ذی الحجة.
مرحوم سید بن طاووس در «الطرائف» از کتاب «اوائل الاشتباه» تألیف ابوعَروبَه(متوفی 318 قمری) این دو قول را در مرگ عایشه نقل می کند:
1) «معاویه در مدینه روی منبر پیامبر از مردم برای یزید بیعت می گرفت که عایشه از اتاقش صدا زد: ساکت باش! ساکت باش! آیا رسم این است که بزرگان، مردم را برای بیعت گرفتن برای پسرشان دعوت کنند؟ معاویه گفت: نه. عایشه گفت: پس در این کار به چه کسی اقتدا کرده ای و از سنت چه کسی پیروی می کنی؟ معاویه خجالت زده شد و از منبر پایین آمد و چاهی کَند و با مکر و حیله عایشه را در چاه انداخت و بدین صورت عایشه از دنیا رفت.»
2) «عایشه در حالی که سوار بر الاغ بود به خانه معاویه رفت. عایشه حرمت معاویه را رعایت نکرد و با الاغش به روی فرش ها رفت و الاغ بر آنها ادرار کرد. معاویه از این کار عایشه به مروان شکایت کرد و گفت: من نمی توانم این زن را تحمل کنم. با اجازه معاویه، مروان عهده دار حل این مشکل شد. او چاهی کَند و کاری کرد که عایشه در آن افتاد. این اتفاق در روز آخر ذی الحجه واقع شد. (الطرائف، ج2، ص503)
با عنایت به این دو نقل تاریخی، عایشه در قبرستان بقیع دفن نشده است و قبر او مشخص نیست.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
⚠️⁉️آیا عایشه در هنگام ازدواج با پیامبر صلّی الله علیه و آله، 9ساله بوده است؟
حضرت خدیجه علیهاالسلام در سال دهم بعثت از دنیا رفتند و تا آن بانوی محترمه، زنده بود، پیامبر صلّی الله علیه و آله زنی برای خود اختیار نکرد.
سال ازدواج پیامبر صلّی الله علیه و آله با عایشه: مطابق نقل بلاذری در «أنساب الأشراف»، پیامبر صلّی الله علیه و آله کمی قبل از هجرت با سوده بنت زَمعة ازدواج کردند و در مدینه با وی نکاح نمود. وی اولین همسر پیامبر بعد از حضرت خدیجه علیهاالسلام محسوب می شود. به نقل ذهبی در «تاریخ الإسلام»، سوده به مدت چهار سال، تنها همسر رسول خدا بود و بعد از چهار سال، آن حضرت با عایشه ازدواج کردند. بنابر این نقل تاریخی، پیامبر در سال سوم یا چهارم هجری با عایشه ازدواج کردند.
از طرفی مطابق نقل «صحیح بخاری»، عایشه می گوید که پیامبر، سه سال بعد از خدیجه با من ازدواج کرد. اگر سال وفات حضرت خدیجه علیهاالسلام، سال دهم بعثت باشد، بنابر این نقل هم، پیامبر در سال سوم هجری با عایشه ازدواج کرده است.
سن ازدواج عایشه در زمان ازدواج با پیامبر:
شاهد اول: عایشه، خواهری به نام اسماء دارد که ده سال از او بزرگ تر بوده است. به نقل ابونعیم اصفهانی در «معرفة الصحابة» و دیگرمورخین اهل سنت، اسماء، 27 سال قبل از هجرت پیامبر، به دنیا آمده است. بنابراین، عایشه در زمان هجرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله، 17 ساله بوده و در زمان ازدواج با آن حضرت، 20 یا 21 ساله بوده است.
شاهد دوم: طبق نقل بزرگان اهل سنت، عایشه در سه سال اول بعثت ایمان آورد و در آن زمان، خردسال بوده است. اگر سن عایشه در زمان ایمان آوردنش، 7 سال باشد، وی در هنگام ازدواج با رسول خدا، 19 یا 21 ساله بوده است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
⚠️⁉️آیا عایشه در هنگام ازدواج با پیامبر صلّی الله علیه و آله، 9ساله بوده است؟ حضرت خدیجه علیهاالسلا
عزیزان و سروران گرامی!
دقت بفرمایید که این مطالب با استناد به کتب اهل سنت است و آنها باید جوابگوی هر شبهه ای باشند که بابت این مطالب ایجاد می شود. ما در کتب شیعه، روایت و نقل تاریخی نداریم که پیامبر صلّی الله علیه و آله، عایشه را از چنگ مرد دیگری در آورده باشد. البته با توجه به سن عایشه در هنگام ازدواج با پیامبر، و با عنایت به رسم ازدواج دختران عرب در سن های پایین، قائل هستیم که وی قاعدتا باید قبلا ازدواجی داشته باشد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
⁉️فتوای عایشه در مورد یتیمان
ابن ابی دنیا عالم و مورخ بزرگ اهل سنت روایت کرده است:
حَدَّثَنَا أَبُو قُتَيْبَةَ، عَنْ ضَمْرَةَ الرَّقَاشِيَّةِ، عَنْ جَدَّتِهَا خَوْلَةَ قَالَتْ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا عَنْ ضَرْبِ الْيَتِيمِ؟ فَقَالَتْ: أَثْلِغِيهِ، فَإِنَّ الْيَتِيمَ أَحَقُّ بِالثَّلْغِ مِنَ الْأَفْعَى. (العیال، تالیف ابن ابی دنیا، جلد ۲، صفحه ۸۳۵)
خوله گفت: از عايشه در مورد کتک زدن یتیم پرسیدم. عایشه پاسخ داد: سر یتیم را باید مانند سر افعی له کرد!
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت139
✍ #میم_مشکات
- چرا زن نمیگیری اقا سید? داره موهات سفید میشه ها! قرار نیست که همش سرت تو کتاب و درس باشه
سیاوش دست بردار نبود، رو به راحله گفت:
-راحله جان یه کاغذ بیار خصوصیات مد نظر ایشون رو بنویسیم
صادق که خنده اش گرفته بود گفت:
-باشه سیا جان، ان شالله بعدا راجع به این موضوع صحبت میکنیم
- چرا بعدا سید? این همه خانم اینجاست.. بالاخره یکی ش به درد تو میخوره. خانم صبوری هم هستند، شاید ایشون هم گزینه خوبی داشتند که معرفی کنند. بنویس خانم. اول اینکه دستپختش خوب باشه. این سید پدر معده مارو که در اورد، اقلا خانمش دستپختش خوب باشه، میریم خونه ش مهمونی زخم معده نگیریم!
همه زدند زیر خنده. پدر گفت:
-تو میخوای برای صادق زن بگیری یا به فکر شکم خودتی?
سیاوش با صداقت تمام جواب داد:
-بالاخره باید یجوری باشه بتونم باهاش رفت و آمد کنم! نکته دوم اینکه نباید حسود باشه! باید بتونه زن اول اقا سید رو تحمل کنه!
با این حرف، همه ماتشان برد. حتی خود صادق هم شوکه شد! اما در این میان تنها کسی که به نظر می آمد خیالش راحت است و حدس میزد سیاوش قصد دارد شوخی کند همان خانم صبوری بود. زینب خانم به حرف در آمد و بی توجه به عواقب حرفش گفت:
- امکان نداره! آقا سید اصلا اهل همچین چیزایی نیستن! از این بابت خیالم راحته راحته!
این اعتراف همه چیز را روشن میکرد. صادق اما بی توجه به این لو رفتن رازش، کیف کرد از این اعتماد و طرفداری به موقع! و با لبخندی از خانم صبوری تشکر کرد و زیر گوش سیاوش غر زد:
- کنف شدی کچل?
سیاوش با بدجنسی گفت:
-دقیقا همینو میخواستم! این یعنی حدس من درست بوده! تا تو باشی زیر آبی نری!
و رو به خانم صبوری گفت:
- آخه این سید ما اول با کتاب و دفتر مشقش ازدواج کرده! هرکی زنش بشه باید این هوو رو تحمل کنه! و خب این خیلی خوبه که شما حسود نیستین!
و این بار نوبت زینب خانم بود که مثل لبو گوش تا گوش سرخ شود و سرش را پایین بیندازد و متوجه شود که چه خرابکاری کرده است. صادق که دید نمیتواند سیاوش را ساکت کند، شروع کرد به هل دادنش تا از جمع دور شود:
-بیا برو به کارت برس جناب شهرداد روحانی* رفقای مزقون چی ت اومدن منتظر توان... برو پیانوت رو کوک کن
سیاوش همانطور که با هل های صادق، که الحق دستان پر زوری هم داشت، به جلو رانده میشد سرش را به عقب برگرداند و گفت:
-بذار یچیزی بگم میرم
صادق برای لحظه ای ایستاد و سیاوش دوباره با همان شیطنتش گفت:
- تبریک میگم بهتون خانم...این سید ما زن ذلیل ترین و زن دوست ترین مرد دنیاست.. مطمئن باشین کنارش خوشبخت میشین...
و قبل از اینکه زینب بتواند جواب تبریک سیاوش را بدهد صادق گفت:
-بیا برو تا بیشتر از این خرابکاری نکردی جناب دکتر!
و سیاوش همانطور که از جمع فاصله میگرفت گفت:
- اقا صادق به فکر شیرینی باش
و با سرعت دور شد و به طرف سن رفت، چرا که میترسید رفیقش اردنگی حواله اش کند.
پ.ن:
*شهرداد روحانی( شهداد روحانی):
موسیقیدان، آهنگساز و رهبر ارکستر ایرانی
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت140
✍ #میم_مشکات
اجرای این قسمت را، سیاوش به اصرار دوستانش پذیرفته بود. قرار بود یکی از آهنگ های معروف را تکنوازی کند. پشت پیانو ایستاد و مجری گفت:
- ما براتون، یک تکنوازی پیانو در نظر گرفتیم که جناب آقای دکتر پارسا، اجرای اون رو به عهده گرفتن
سیاوش تعظیم کوتاهی به طرف جمع کرد و مجری ادامه داد:
- امیدوارم از این آهنگ لذت ببرید. آهنگ رقص بهار، ساخته استاد شهرداد روحانی تقدیم به شما
مجری رفت و سیاوش نگاهی به راحله، که در میان جمعیت بود و با چشم هایی مشتاق نگاهش میکرد، انداخت، نشست و شروع کرد به نواختن.
سرعت دستان سیاوش، نواخت خوش آهنگ و ریتم شادش همه را مجذوب کرده بود. راحله دستانش را به هم گرفته بود و با اشتیاق سیاوشش را می نگریست. قلبش مالامال بود از عشق به این جوان پر شور و سرزنده. ناگهان نگاهش افتاد به موهای سیاوش! ای وای! روی سرش به هم ریخته بود. معلوم بود جای مسح وضو بود. شاید از دید خیلی ها آن به هم ریختگی تناسبی با سرو وضع رسمی سیاوش نداشت اما راحله ذوق همان آشفتگی را کرد. آشفتگی که نشان میداد سیاوش اولین قدم را برداشته بود. وقتی آهنگ تمام شد کم کم نواهایی از میان جمعیت برخاست:
-دوباره! دوباره!
-یکی دیگه...یکی دیگه
-سیا بازم بزن، یکی دیگه هم بزن
سیاوش نگاهی به جمعیت مشتاق انداخت و بعد نگاهش را برد سمت خانواده اش. آن دو نفری که آن گوشه با شوری فراوان، برایش دست میزدند تمام زندگی اش بودند. وقتی دید پدرش چشم هایش را به نشانه تایید بست و راحله هم سری تکان داد، چیزی در گوش مجری گفت و دوباره پشت پیانو نشست. مجری آهنگ را معرفی کرد، رفت و سیاوش دوباره شروع کرد به نواختن. صادق این قطعه را خوب میشناخت. آن دو ماهی که سیاوش، به خاطر عشقی که هنوز خودش هم پی به وجودش نبرده بود، به آب و آتش میزد و ذهنش آشفته بود، هرشب، این قطعه را مینواخت. طوری که دیگر نزدیک بود صادق با دیدن هر پیانو و نت و نوازنده ای کهیر بزند! که خوشبختانه داستان ختم به خیر شده بود و سیاوش دست از سر آن پارتیتور* بیچاره برداشته بود. قطعه ای ملایم، که نشان از عشقی پرشور و دلی بی قرار و غمگین داشت.*
صادق خیره به دوست محبوبش که به آرامی دکمه ها را فشار میداد لبخند پر رنگی زد. چقدر سیاوش را دوست داشت. اصلا این بشر، با وجود همه بد قلقی ها و کله پوک بازی هایش به دل مینشست. در کنار خل و چل بازی هایش، عقایدی که خیلی کامل نبودند و کج خلقی های گهگاهی اش، با اخلاق و متین بود و محجوب. و شاید به همین دلیل بود که صادق، با آنکه به روی خودش نمی آورد، اینقدر جانش در میرفت برای این "پسره" چشم آبی!
حس کرد وقت خوبی ست به تلافی شیطنت سر شب سیاوش، رازی را لو بدهد. سرش را با رعایت نکات ایمنی حلال و حرام، نزدیک گوش زینب خانم برد و چیزی را گفت. زینب هم در حالی که لبخندی روی لبش مینشست سر در گوش راحله که بغل دستش نشسته بود کرد و حرف های صادق را عینا تکرار کرد:
-اقا سید میگن اقا سیاوش هروقت از دوری شما دلتنگ و کلافه میشد این آهنگ رو میزد
راحله متعجب کمی ابروهایش را بالا برد و بعد دوباره چشم دوخت به سیاوش. حالا که دلیل انتخاب این قطعه را فهمیده بود حس کرد هر نت این موسیقی روحش را نوازش میدهد. اشکی در چشمش حلقه زد. اشکی از سر شوق! چشم هایش را بست و خودش را به نوای آرام موسیقی سپرد و غرق در خیالات و خاطراتشان شد.
با دست زدن های جمعیت فهمید که آهنگ تمام شده. تشویق ها و تشکر ها تمام شد و سیاوش از سکو پایین آمد و به جمع خودشان برگشت. خوش و بشی با بقیه کرد و کنار همسرش نشست تا مراسم بعدی که اعطای مدرک فارغ التحصیلی بود شروع شود. راحله اما، تنها دست سیاوش را محکم گرفت، لبخندی حاکی از حق شناسی زد و آرام گفت:
- سید رازت رو لو داد! ممنونم
سیاوش با اخمی ساختگی میخواست اعتراضی به صادق کند که سید گفت:
- یک یک، مساوی
و خندید. در میان این اتفاقات، سودابه و نیما هم بیکار ننشسته بودند. تا آخر جشن، هر دو نفر به بهانه های مختلف و دور از چشم بقیه، ملاقات های کوتاهی داشتند. ملاقات هایی که مثلا تصادفی بود اما در واقع برنامه ریزی شده بود. دیدارهایی که در نهایت منجر به رد و بدل شدن شماره شد. سودابه مصمم بود از راز آن نگاه ها با خبر شود اما قطعا امشب نمیتوانست پی به این راز ببردا پس لازم بود دیدار های بعدی وجود داشته باشد. نیما نیز آشنایی با کسی که از نزدیکان سیاوش بود، قطعا موقعیت خوبی را برای عملی کردن نقشه اش فراهم میکرد و به هیچ وجه مایل نبود این شانس را از دست بدهد.
آن شب، نطفه توطئه ای شوم شکل گرفت. توطئه ای که برای همه بهایی سنگین داشت.
پ.ن:
*پارتیتور: partitura: کلمه ای ایتالیایی به معنای صفحه ای که نت های موسیقی را برای اجرا روی آن مینویسند
*منظور صادق، آهنگ تنهایی، قطعه ای از آلبوم پاییز طلایی ۲، نواخته استاد فریبرز لاچینی بود.
#ادامه_دارد...