◼️▪️#روزشمار_فاطمیه
1️⃣ 2️⃣ روز تا شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها باقی مانده است...
هنگامی که وارد شدند، از حال صدیقه طاهره علیها السلام سؤال کردند، آن حضرت فرمود: خدا را شکر خوبم.
سپس فرمود: آیا از رسول خدا صلی الله علیه وآله نشنیدید که میفرمود: فاطمه پارهای از تن من است، هر کس او را بیازارد به راستی که مرا آزرده است و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است؟
گفتند: بله شنیدهایم.
پس فرمود: به خدا سوگند که شما دو نفر مرا اذیت کردهاید.
امام صادق علیه السلام فرمود: آن دو نفر از نزد آن حضرت خارج شدند؛ در حالی که صدیقه طاهره سلام الله علیها بر آن دو خشمگین بود»
📚دلائل الإمامه طبری شیعی صفحه ۴۵ و۴۶
🏴1 روز تا سیزدهم جمادی الاولی شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها به نقل 75 روز باقی مانده است...
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #فاطمیه
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
35.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅️«پاکسازی کل بدن با نسخه ضد سرطان»
👈کلیپ🎞 بسیار بسیار مهم و ارزشی
💯که هم خودتان باید کامل تماشا کنین و هم برای عزیزانتون ارسال کنین 👌
@shahrenore
YEKNET.IR - monajat - fatemie avval 1402 - karimi.mp3
1.97M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴حال ما دنیانشینان بیتو اصلاً خوب نیست
🌴بی تو در دنیای من جز فتنه و آشوب نیست
🎙 #محمود_کریمی
⏯ #مناجات #امام_زمان(عج)
👌بسیار دلنشین
YEKNET.IR - shoor - fatemie avval 1402 - karimi.mp3
3.84M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴تویی که ماه آسمون عشقی
🌴به روی سینهها نشون عشقی
🎙 #محمود_کریمی
⏯ #شور
👌بسیار دلنشین
YEKNET.IR - vahed - fatemie avval 1402 - karimi.mp3
4.01M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴روزی که شکستند غرور پدرش را
🌴در کوچه بریدن همه برگ و پرش را
🎙 #محمود_کریمی
⏯ #واحد
👌بسیار دلنشین
YEKNET.IR - roze 2 - fatemie avval 1402 - karimi.mp3
3.13M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴روضه حضرت زهرا(س)
🌴بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست
🎙 #محمود_کریمی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
YEKNET.IR - vahed 2 - fatemie avval 1402 - karimi.mp3
1.76M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴پرواز آسمانی او را، ملک نداشت
🌴ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
🎙 #محمود_کریمی
⏯ #واحد
👌بسیار دلنشین
YEKNET.IR - shoor 2 - fatemie avval 1402 - karimi.mp3
5.74M
⏯ #شور احساسی
🍃بی تاب بی تابم
🍃دلتنگ اربابم
🎙 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
حرم
* 💞﷽💞 #قسمت_سی_وچهارم #هرچی_تو_بخوای ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 با اشک و بغض گفتم: زخمی شدی؟ -چیز مهمی
* 💞﷽💞
─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─
#قسمت_سی_وپنجم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
پسر جوانی کنار مزاری نشسته بود و تو حال خودش بود...
مزار داییم نزدیکش بود،نمیخواستم بخاطر من حسش بهم بریزه.از همونجا به داییم سلام کردم و فاتحه خوندم و برگشتم برم که کسی صدام کرد:
_خانم روشن
برگشتم سمت صدا.امین بود.با دستی که به گردنش آویزون بود و یه عصا.سرش پایین بود.گفت:
_سلام
-سلام...حالتون خوبه؟
-خداروشکر
-ان شاءالله خدا سلامتی بده...خداحافظ.
برگشتم که برم،دوباره صدام کرد.برگشتم سمتش.گفت:
_برادرتون به سلامت برگشتن؟
-بله.خداروشکر.سه روز پیش برگشتن.
-نمیدونستم برادر شما هم میخوان برن سوریه.ایشون #مسئول گروه ما بودن.
تعجب کردم...
من فکر میکردم محمد فقط یه پاسدار معمولی باشه.گفتم:
_مزاحمتون نمیشم.خداحافظ
برگشتم و از اونجا رفتم.
سه ماه بعد مامانم گفت:
_یه خاستگار جدید اومده برات.نظرت چیه؟
-نظر منکه برای شما مهم نیست.همیشه خودتون قرار میذاشتین دیگه.حالا چی شده؟
-این یکی با محمد حرف زده.محمد گفت نظرتو بپرسم.
-حالا کی هست؟
-داداش حانیه.
چشمهام از تعجب گرد شد.داشتم شاخ در میاوردم.گفتم:
_حانیه؟!!!حانیه مهدی نژاد؟!دوستم؟!!!
مامان بالبخند گفت:
_بعله.حالا چی دستور میفرمایید؟
یه کم فکر کردم.گفتم:
_نمیدونم....چی بگم...غافلگیر شدم.
مامان خنده ای کرد و گفت:
_مبارکه.
گفتم:
_چی چی رو مبارکه؟!!!
-به محمد میگم یه قراری بذاره بیان خاستگاری.
-مامان! منکه نگفتم بیان.
-پاشو خودتو جمع کن.همین الان که قرار عقد نذاشتیم اینجوری هول کردی.
برای یک هفته بعد قرار گذاشته بودن.یک شب که محمد و خانواده ش اومده بودن خونه ی ما صحبت امین شد...
همه نشسته بودیم.دیدم فرصت خوبیه از محمد پرسیدم:
_آقای رضاپور اگه بخوان میتونن دوباره برن سوریه؟
-آره.
-زمانش براشون تعیین شده ست یا هر وقت خودشون بخوان میتونن برن؟
-هروقت اعلام آمادگی کنه براش برنامه ریزی میشه.الان هم داره کلاسهای مختلف اعزام رو شرکت میکنه.
-بازهم با گروه شما میرن؟
-از ناحیه ی ما اعزام میشه ولی ممکنه با من نباشه.
بابا گفت:_با سوریه رفتنش مشکلی نداری؟
-نه.
محمد گفت:
_زهرا،امین پسر خوبیه.اونقدر خوبه که حیفه غیر از شهادت از دنیا بره...روراست بهت بگم..(شمرده گفت) امین... موندنی... نیست....یقینا شهید ...میشه.
ته دلم خالی شد...
گرچه خودمم میدونستم ولی شنیدنش مخصوصا از محمد سخت تر بود.
محمد گفت:
_اگه بهش بله بگی باید آمادگی هرچیزی رو داشته باشی.زخمی شدن،قطع عضو، اسارت،بی خبری حتی شهادت. یعنی تو اوج جوانی ممکنه تنها بشی...در موردش خوب فکرکن.اگه قبول کردی نباید دیگه حتی بهش اعتراض کنی... متوجه شدی؟
منتظر جواب بود...
به مامان نگاه کردم،غم عجیبی تو چهره ش بود.به بابا نگاه کردم،با نگاهش بهم فهموند هرتصمیمی بگیرم ازم حمایت میکنه،مثل همیشه.
به مریم نگاه کردم،رنج کشیده بود ولی پشیمون نبود.
به محمد نگاه کردم،با نگرانی نگاهم میکرد.گفت:
_حتی اگه شک داری که بتونی تحمل کنی،قبول نکن.همین الان بگو نه.
چشمهای محمد نگرانی عجیبی داشت، دوست داشت قبول نکنم.سرمو انداختم پایین و گفتم:
_هربار که شما میری تا برگردی بابا بیشتر موهاش سفید میشه،مامان شکسته تر میشه،زنت هزار بار پیرتر میشه.
منم نه روزی هزار بار،هر ساعت هزار بار میمیرم و زنده میشم.میدونم اگه با آقای رضاپور ازدواج کنم تمام این سختی ها دو برابر میشه،برای همه مون.برای بابا،مامان،حتی مریم هم غصه ی منو میخوره،حتی خودت داداش.گرچه واقعا دلم نمیخواد رنج هاتون رو بیشتر کنم، واقعا دلم نمیخواد غصه ی منم داشته باشین ولی اگه..
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
_ولی اگه از همه لحاظ تأییدشون کردید، من نمیخوام فقط بخاطر این موضوع بهشون جواب رد بدم...
همه ساکت بودن.محمد گفت:
_مطمئنی؟؟
جو خیلی سنگین بود. فکری به سرم زد...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
* 💞﷽💞
─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─
#قسمت_سی_وششم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
فکری به سرم زد...
باحالت پشیمونی و گریه گفتم:
_با اجازه ی پدرومادرم و بزرگترها..
چند ثانیه مکث کردم،بعد با خنده گفتم:
_بله
همه زدن زیر خنده....
مامان گفت:
_خیلی پررویی زهرا.حیا رو خوردی...
مامان داشت صحبت میکرد محمد یه پرتقال برداشت.
فکرشو خوندم.سریع و محکم پرتاب کرد سمتم.سریع جا خالی دادم.
پرتقال پاشید رو دیوار.به رد پرتقال بدبخت نگاه کردم.
باتعجب و ترس به محمد گفتم:
_قصد جون منو کردی؟؟!! این اگه به من میخورد که ضربه مغزی میشدم.
محمد باخنده گفت:
_حقته،بچه پررو،خجالت هم نمیکشی.
به بابا نگاه کردم...
با لبخند نگاهم میکرد.واقعا خجالت کشیدم.سرمو انداختم پایین و رفتم تو اتاقم.
شب خاستگاری شد..
محمد و مریم زودتر اومدن.همه نشسته بودن و من با سینی چایی رفتم تو هال...
طبق معمول محمد سینی رو ازم گرفت و خودش پذیرایی کرد.
تو این فاصله من به مهمان ها نگاه میکردم.
حانیه،مادرش،پدرش و امین و عمه ی امین اومده بودن.
به حانیه نگاه کردم،درسته که خوشحال بود ولی چند سال پیر تر شده بود.
صحبت سر پدر و مادر امین بود و اینکه پیش خاله و شوهرخاله ش بزرگ شده. مامان و بابا و محمد خیلی تعجب کردن.
محمد به من نگاهی کرد.من فکر میکردم میدونه.بعد از صحبت های اولیه قرار شد من با امین صحبت کنم. اواخر دی ماه بود و نمیشد رفت تو حیاط. به ناچار رفتیم اتاق من. همون اول که وارد شد،اتاق رو بر انداز کرد
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
🌎🥀🍂
🥀
❇️ تقویم نجومی
🗓 دوشنبه
🔺 ۶ آذر / قوس ۱۴۰۲
🔺 ۱۳ جمادی الاول ۱۴۴۵
🔺 ۲۷ نوامبر ۲۰۲۳
🌎🔭👀
💠 مناسبت های دینی
🏴 شهادت حضرت صدیقهٔ طاهرة، فاطمه زهرا علیهاالسلام 🕯
🌓 امروز قمر در «برج جوزا» است.
✔️ مناسب برای امور زیر است:
آغاز نویسندگی
امور آموزشی
دیدار با رؤسا
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
اصلا خوب نیست.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.
منظور مریضی است که امروز مریضیش شروع شود.
👶 زایمان
مناسب نیست.
💇♂ اصلاح سر و صورت
خوب نیست.
🔴 حجامت، خون دادن
باعث سلامتی میشود.
🔵 ناخن گرفتن
روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه۱۳ سوره مبارکه "رعد" است.
﴿﷽ یسبح الرعد بحمده...﴾
چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد. صدقه دهد تا برطرف شود. ان شاءالله
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر
از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز دوشنبه
یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۱۲۹ مرتبه «یا لطیف» که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به
#حضرت_امام_حسن علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🥀
🌎🥀🍂
⚫️امام صادق علیهالسّلام:
مَنْ بَنَی فَوْقَ مَسْکَنِهِ کُلِّفَ حَمْلَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ
هر کس بیش از اندازهٔ سکونت خود خانه بنا کند، روز قیامت وادار شود که آن را به دوش کشد!
📚محاسن ص۶۰۸
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنــــ﷽ــام تـــــو🖤
▪️باز بارانٰ ...
▫️با ترانہ ...
▪️دارد از مادر نشانہ ...
▫️بوی باران ...
▪️بوی اشڪ مادرانہ ...
▫️پر ز نالہ ...
▪️ڪودڪی با مادری پهلو شڪستہ ...
▫️سمت خانہ ...
▪️ڪوچہ ها و تازیانہ ...
▫️گریه های ڪودڪانہ ...
▪️حمله ی نامرد پَستی وحشیانہ ...
▫️تازیانہ تازیانہ ...
▪️پس چرا مادر ، چرا گم ڪرده راه آشیانہ ...
▫️باز باران ...
▪️دانہ دانہ ، حیـدرانہ ...
▫️بی صدا و مخفیانہ ...
▪️آه ، از غسل شبانہ ...
▫️زینبــانہ ...
▪️لرزه افتاده به شانہ ...
▫️پشت تابوتی روانہ ...
▪️باز باران . . .
▫️باز . ..
#ما_منتظر_منتقم_فـاطـمـــه_هستیم
آن فـرقـه کـه تـیـشــه بـه نـخـل فــــدک زدنـد
بـر قـلــــب پـاک خـتــم رســولان نـمــک زدنـد
مــهــــدیۜ بـیـا ز قـاتـل مــــادر ســوال کــن
زهــــــرا ۜ چه کرده بود که او را کتک زدند؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔
#ایام_فاطمیه🥀
#سیدة_نساء_العالمین🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 باسم الکربلایی _ مرا ببخش علی که میروم و تنها میمانی
▪️نقل است که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودهاند:
صُبَّــــــتْ عَلَیَّ مَصَائِــبُ لَوْ أَنَّهَا
صُبَّـتْ عَلَـى الْأَیَّـامِ صِـرْنَ لَیَالِیَا.
✍🏻 مصیبتهایی بر من وارد شد که اگر این مصیبتها بر روزها وارد میشد، آن روزها تبدیل به شب میشدند.
💢 و در نقل دیگری، خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
قَد کنتَ لی جبَلاً الوذ بظلّـه
فتَرَکتَنی أمشی لأجرد ضاحـی
قَد کُنت ذات حَمیة ما عِشت لـی
أمشی البراز و کنت أنت جناحـــی
فَالیَوم أخضع للذلیـل و أتـــقـی
مِنـــه و أدفع ظالمــــی بالراح.
✍🏻 ای پدر، تو برای من تکیهگاهی چون کوه بودی که به سایهاش پناه میبردم، پس مرا تنها گذاشتی تا در آفتاب سوزان را ه بپیمایم. تا زمانی که در کنارم بودی از من حمایت میکردی؛ به همه جا میرفتم در حالیکه تو بال و پر من بودی. امّا امروز از هر آدم ضعیف و ذلیلی (بخاطر فقدان تو) میترسم و ستم کننده به خویش را با مرگ از خود دفع می کنم.
📚 إتحاف السائل بما لفاطمة من الفضائل، مناوي، ص ١٠۴
💡توجه: از غروب امشب، یکشنبه، ایام البیض در ماه جمادی الاولی آغاز می شود و در غروب روز چهارشنبه به پایان می رسد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
👌🙏🏼 دعای بسیار شریف تسبیح به ویژه برای ایّام البیض
امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: جبرئيل علیه السلام بر من نازل شد در حالى كه در پشت مقام ابراهيم نماز مى خواندم و بعد از نماز براى امّت خود طلب آمرزش میکردم. جناب جبرئيل علیه السلام گفت: «اى محمّد! به تو توصیه مى كنم كه به امّت خود امر نمائى كه سه روز ايامالبيض هر ماه (یعنی از شب سیزدهم تا غروب روز پانزدهم ماه) اين دعاى شريف را بخوانند.» (مهج الدعوات، ص79)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
4_5837072911332017852.pdf
235.3K
دعای بسیار شریف تسبیح به ویژه برای ایام البیض
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»