⚫️سلمان رضی اللّه عنه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند: روز قیامت خداوند به حضرت فاطمه سلام اللّه علیها میفرماید: از من بخواه تا به تو عطا کنم و آرزو کن تا راضیات کنم!
حضرت عرض میکند: خدایا تو آرزوی منی و فراتر از آرزوی من! از تو میخواهم دوستداران من و دوستداران عترت من را به آتش عذاب نکنی!
خداوند میفرماید: به عزّت و جلالم و جایگاه بلندم قسم، دو هزار سال پیش از خلقت آسمانها و زمین با خود عهد کردهام که محبّان تو و محبّان عترت تو را عذاب نکنم!
📚تفسیر البرهان ج۴ ص۵۵۳
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
حرم
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 💥فدک، از عوامل مهمّ در دشمنی و کینهتوزی با حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها قسمت
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
💥فدک، از عوامل مهمّ در دشمنی و کینهتوزی با حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها قسمت • دهم ✔️
✍🏻 استاد محقّق، سیّد علی میلانی حفظه الله :
عمر بن خطّاب زناژاده با باز گرداندن فدک به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام و عبّاس، در عمل این حدیث ( لا نورث و ما ترکناه صدقة.) را تکذیب نموده است. در صحیح بُخاری و مسلم، در ذیل حدیثی که ما با عنوان «تکذیب حدیث به وسیله علی علیه السّلام و عبّاس» بیان کردیم، این گونه آمده است: عمر در زمان حکومت خود فدک را به علی (علیه السّلام) و عبّاس باز گرداند. در آن روایت آمده:
«عمر، علی و عبّاس را مخاطب قرار داد و گفت: سپس تو و این همراهت با هم، نزد من آمدید در حالی که کار شما یکی بود و گفتید: فدک را به ما بده و من گفتم: اگر بخواهید به شما میدهم، امّا با این شرط که با خدا عهد کنید که درباره فدک همان کاری را انجام دهید که رسول خدا انجام میداد؛ و شما نیز آن را به این شرط گرفتید؛ آیا چنین نیست؟ گفتند: آری. (صحیح مسلم: ۵/ ۱۵۲ و ۱۵۳، کتاب الجهاد والسیر، باب حکم فی ء.)
✅ حال که این روایت را به گونههای متفاوت از بُخاری و مُسلم نقل کردیم و از چگونگی تصرّفات و تحریفات بُخاری آگاه شدیم، جای دارد در این نقلها بیندیشیم و به نکات آن توجّه نماییم. نکات جالبی در آنها دیده میشود:
۱- ظاهر روایت چنین است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام و عبّاس فدک را مطالبه کرده بودند.
۲- پر واضح است که مطالبهی حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام به عنوان نیابت از طرف حضرت فاطمةالزهرا علیها السّلام، و مطالبه عبّاس از باب ارث خودش بوده است.
۳- عمربن زنا فدک را به آنان بازگرداند و گفت: «با این شرط که با خدا عهد کنید که …»
این رفتار وی، دروغ شمردنِ عملی حدیث «إنّا معاشر الأنبیاء …» است. همچنین این نکته را به ذهن میآورَد که چرا خود ابوبکر زندیق با گرفتن تعهّد، فدک را به حضرت فاطمةالزهرا علیها السّلام باز نگرداند؟
۴- در این حدیث، از اختلاف میان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام و عبّاس درباره فدک، و رفتنِ آنها به نزد ابوبکر زندیق و عمر بن زنا برای داوری و توهینِ عبّاس به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام سخن به میان آمده است. این موضوعی است که هرگز نمی توان آن را تصدیق کرد و پذیرفت.
۵- عمر بن خطّاب زنازاده در جریان گرفتن فدک و باز نگرداندن آن به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و حضرت فاطمةالزهرا علیها السّلام شخصاً همکار اصلی ابوبکرزندیق بود، با این حال چگونه ممکن است در زمان حکومتش آن را بازگردانده باشد؟
البتّه باید گفت: این مطلب از جمله قرائن و شواهدی است که نشان میدهد که مقصود آنان از گرفتن فدک در آن زمان، خودِ فدک نبوده، بلکه غرض دیگری در میان بوده است، چنان که مطالبه آن از جانب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و حضرت سیّدة النساء فاطمه زهرا علیهما السّلام نیز هدف دیگری داشته است.
📚 فدک در فراز و نشیب، ص ٩١ _ ٩۴
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
| #فدک
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
💥فدک، از عوامل مهمّ در دشمنی و کینهتوزی با حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها قسمت • یازدهم ✔️
✍🏻 استاد محقّق، سیّد علی میلانی حفظه الله :
با توجّه به نکات مطرح شده، دانشمندان اهل تسنّن در مقابل این حدیث به اضطراب افتاده اند، زیرا این روایت نقض ماجرا را، هم توسّط عمربن زنا و هم توسّط حضرت أميرالمؤمنين علی بن ابی طالب علیه السّلام و عبّاس در خود دارد، چرا که هم اقرار و پذیرش روایت «إنّا معاشر الأنبیاء …» را توسّط آن دو، و هم مطالبه فدک را در همان زمان (!!) در بر دارد. علاوه بر اینها ناسزاگویی عبّاس به حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السّلام (!!) را نیز در بر دارد. "نَوَوی" مینویسد که قاضی عیّاض از مازری این گونه نقل میکند: «ظاهر این ماجرا شایسته عبّاس نیست، و هیهات که حتّی برخی از این اوصاف در علی باشد.» وی میافزاید: «اگر راهی برای تأویل آن نیابیم ناگزیریم که راویان آن را دروغگو بدانیم.» در ادامه میگوید: «و این باعث شده که برخی از محدّثین آن الفاظ حدیث را از نسخه خود حذف کرده است.»
(شرح صحیح مسلم ج ۱۲ ص ۵۹ حدیث ۱۷۵۷، باب حکم فی ء از کتاب الجهاد والسیر.)
💢 و ابن ابی الحدید در این مورد مینویسد: «این حدیث آشکارا نشان میدهد که علی (علیه السّلام) و عبّاس آمدهاند تا ارثشان را طلب کنند، نه ولایت و حکومت را، و این موضوع از مشکلات است. چرا که ابوبکر زندیق در همان ابتدای کار موضوع را از ریشه بُرید و نزد عبّاس و علی (علیه السّلام) و دیگران تأکید کرد که حضرت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله هیچ ارثی نگذاشته، و عُمَر بن زنا نیز او را در این ماجرا کمک کرد. پس چگونه ممکن است عبّاس و علی (علیه السّلام) بعد از وفات ابوبکر زندیق بازگشته باشند و برای موضوعی که تمام شده و امیدی به دست یابی آن نیست، تلاش کنند؟! مگر آن که بگوئیم: علی (علیه السّلام) و عبّاس گمان کردهاند که شاید عمَر بن زنا حکم ابوبکر زندیق را در این ماجرا نقض کند که این نیز بعید است، زیرا علی (علیه السّلام) و عبّاس در ماجرای گرفتن فدک، عمر بنزنا را به همدستی با ابوبکر زندیق متّهم میکردند. مگر نمیبینید که عمَر بن زنا میگوید: «من و ابوبکر را به ظلم و خیانت متّهم کردید»، بنا بر این چطور ممکن است که آن دو گمان کرده باشند که شاید عمر بنزنا حکم ابوبکر زندیق را نقض کند و ارث آن دو را بدهد؟!»
(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ١۶ ص ۲۲۹ و ۲۳۰)
📚 فدک در فراز و نشیب، ص ٩۴ _ ٩۶
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
| #فدک
حرم
* 💞﷽💞 #قسمت_پنجاه_وششم #هرچی_تو_بخوای ⭐️ رمان محتوایی ناب⭐️ وقت پروازش داشت نزدیک میشد.قلب من ت
* 💞﷽💞
#قسمت_پنجاه_وهفتم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب⭐️
_کجایی تو؟نگران شدم..خودت گفتی یک ساعت دیگه،پس چرا نیومدی؟!
-مگه چقدر طول کشیده؟!!
-به...خانوم ما رو..الان سه ساعته رفتی.
شرمنده شدم.گفتم:
_ببخشید.متوجه زمان نشدم.
بالبخند گفت:
_اینقدر استرس داشتم گرسنه م شد.بریم یه چیزی بخوریم.
رفتیم رستوران.روی صندلی رو به روی من نشسته بود.نه حرفی میزد،نه نگاهم میکرد.
ولی من همه ش چشمم بهش بود.غذاش زودتر از من تموم شد.سرشو آورد بالا و به من نگاه کرد.نگاهش یه جوری بود.اینبار من سرمو انداختم پایین و فقط به غذام نگاه میکردم و امین به من نگاه میکرد.غذام تموم شد.ولی سرم پایین بود.گفتم:
_امین،من راضیم به رفتنت.
چیزی نگفت.سرمو آوردم بالا و نگاهش کردم.داشت به من نگاه میکرد.میخواست صداقت منو از چشمهام بفهمه.منم صاف تو چشمهاش نگاه کردم تا بفهمه صادقانه میگم.
بلند شد و رفت.منم دنبالش رفتم.دوباره رفتیم حرم.اینبار رفتیم قسمت خانوادگی. یه جایی نشستیم،بی هیچ حرفی.سرم پایین بود.قرآن باز کردم.
سوره مؤمنون اومد.شروع کردم به خوندن.وقتی تموم شد،به دو تا بچه ای که جلوی ما بازی میکردن نگاه کردم.امین گفت:
_زهرا
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
_جانم
-قول و قرارمون یادت رفته؟
-کدومشو میگی؟
-اینکه وقتی با هم هستیم جوری زندگی کنیم که انگار قراره هزار سال با هم باشیم.
خوشحال شدم که ناراحتی هامون فعلا تموم شد.بالبخند نگاهش کردم.امین هم داشت بالبخند نگاهم میکرد.
برگشتیم تهران...
دیگه حرفی از سوریه رفتن نبود.ولی میدونستم دنبال کاراشه.اما طبق قرار وقتی باهم بودیم خوش بودیم.اواخر دی ماه بود.یه روز اومد دنبالم و گفت بریم بیرون شام.با هم رفتیم رستوران.لبخند زد و گفت:
_دفعه قبل به سور کمتر از شام رضایت ندادی.
فهمیدم سفرش جور شده و هفته ی دیگه میره.نگاهش میکردم.
تو دلم غوغا بود ولی لبخند زدم.امین هم بالبخند و شوخی غذا میخورد. من ساکت بودم و تو شوخی هاش همراهیش نمیکردم.امین هم ساکت شد.دست از غذا کشید و به صندلی تکیه داد.
به بشقاب غذاش نگاه میکرد.به خودم نهیب زدم که چته زهرا؟ امین هرکاری کرد که تو بخندی و وقتی با توئه شاد باشی اما تو؟
از امین خجالت کشیدم.با لبخند صداش کردم:
_امین
سرش پایین بود،گفت:_بله
گفتم:
_اینجوریه؟ این دفعه چند بار باید صدات کنم تا اونجوری که من میخوام جوابمو بدی؟
سرشو آورد بالا.لبخندی زد و گفت:
_یه بار دیگه.
تو چشمهاش نگاه کردم و گفتم:
_امین جانم
لبخند زد و گفت:
_جان امین
مدتی عاشقانه به هم نگاه میکردیم. گفتم:
_غذاتو بخور که بریم.
از همین الان دلم براش تنگ شده بود.
گفتم:
_هنوز هم خوش قولی؟
لبخند زد و گفت:بله
-محمد میدونه؟
-نه،سپردم بهش نگن.میخوام تو به خانواده ت بگی.
مرموز نگاهش کردم و گفتم:
_چرا اونوقت؟
-بد جنس شدم.
دو روز گذشت...
برای گفتن به خانواده م تردید داشتم.یه شب که همه بودن به امین گفتم:
_امشب میخوام بگم.
گفت:
_من زودتر میرم.وقتی رفتم بهشون بگو.
محکم گفتم:نه.
-چرا؟
-بد جنس شدم.
خندید و چیزی نگفت.
بعد از شام همه مشغول میوه خوردن و حرف زدن بودن.گفتم:
_توجه بفرمایید...توجه...توجه
همه ساکت شدن و به من نگاه کردن.امین کنار من نشسته بود و سرش پایین بود.یه نگاهی به امین کردم و بعد رو به جمع با دست به امین اشاره کردم و گفتم:
_جناب آقای امین رضاپور افتخار میدن بهتون که امشب باهاشون عکس یادگاری بگیرید.
امین باتعجب نگاهم کرد.محمد بالبخند گفت:
_جدا؟!! چه افتخاری؟!!!
علی گفت:
_ما هم بهشون افتخار میدیم و همینجا نگاهشون میکنیم،نمیخوایم تمثال مبارکشون رو توی خونه مون هم ببینیم دیگه.
باخنده گفتم:_پس نمیخواین؟
همه گفتن:_نه.
جدی گفتم:
_پشیمون میشین.
همه ساکت شدن.دوباره به امین اشاره کردم و بالبخند گفتم:
_ایشون در آینده شهید امین رضاپور هستن...بعدا مجبور میشین با سنگ مزارش عکس بگیرید...تازه اونم اگه داشته باشه.
امین ناراحت نگاهم کرد و گفت:
_خودم میگفتم بهتر بود.
بابغض و لبخند نگاهش کردم و گفتم:
_هنوز هم دیر نشده.من اینقدر مسخره بازی درآوردم که باور نکردن.حالا خودت بگو.
محمد گفت:..
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
* 💞﷽💞
#قسمت_پنجاه_وهشتم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب⭐️
محمد گفت:
_راست میگه؟!! میخوای بری سوریه؟!!
امین گفت:_بله،با اجازه تون.
علی باتعجب گفت:
_دو ماه دیگه عروسیتونه!!
امین گفت:
_تا اون موقع برمیگردم.
محمد گفت:
_کارهای عروسی رو باید انجام بدی!!
امین چیزی نگفت.باخنده گفتم:
_خودم انجام میدم.
علی گفت:_تنهایی؟؟!!!
-دو تا داداش خوب دارم،کمکم میکنن.
محمد به امین گفت:
_امین،داره جدی میگه؟؟!!!
امین سرشو انداخت پایین.بالبخند گفتم:
_چی رو جدی میگم؟اینکه دو تا داداش خوب دارم؟
علی و محمد هر دو با اخم نگاهم کردن.اینبار علی جدی گفت:
_امین،واقعا میخوای بری سوریه؟
امین گفت:
_بله با اجازه تون.
علی عصبانی شد،خواست چیزی بگه که بابا اجازه نداد.
بابا بلند شد.امین رو بغل کرد.بهش گفت:
_برو پسرم.خدا خیرت بده.به سلامت.
بعدش رفت تو اتاق.مامان نگاهش به ظرف میوه ها بود ولی فکرش هزار جا.به من نگاه کرد،بعد به امین.گفت:
_پسرم،تا عروسی برمیگردی یا میخوای عقب بندازیم؟
امین گفت:برمیگردم.
تو دلم گفتم برمیگرده،زنده تر از همیشه.
مامان هم بغلش کرد بعد رفت تو اتاق.محمد اومد نزدیک امین نشست و گفت:
_داداش جان،بذار سال دیگه برو.این خانواده هنوز سر زخمی شدن من....
-محمد
محمد یه نگاهی به من کرد و حرفشو ادامه نداد... هروقت با امین بودم،میگفتم و میخندیدم.وقتی تنها بودم گریه میکردم.
قلبم درد میکرد.شب و روز از خدا کمک میخواستم.
امین روز قبل از رفتنش به خانواده ش گفت.اینبار هم مثل دفعه قبل ماتم سرا شد.اما اینبار من بیشتر اونجا بودم.هر بار که عرصه به امین تنگ میشد با هم میرفتیم بیرون،یه دوری میزدیم،شوخی و خنده میکردیم و برمیگشتیم پیش بقیه.قلبم مدام تیر میکشید و درد میکرد ولی من به درد قلبم عادت کرده بودم و هر بار خوشحال میشدم.فکر میکردم به آخر زندگیم نزدیکتر میشم.
روز آخر شد.
امین قرار بود قبل ظهر بره.صبح بود.با امین تو اتاقش بودم.داشت وسایلشو مرتب میکرد.کارش که تموم شد به من نگاه کرد و گفت:
_زهرا...من الان همینجا باهات خداحافظی میکنم.توی حیاط دیگه شاید حتی بهت نگاه هم نکنم.از من ناراحت نشو.
مخالفتی نکردم.فقط نگاهش میکردم.
-زهرا،زندگی با تو خیلی برام شیرین بود.همیشه خیلی دوست داشتم.بخاطر حمایت هایی که ازم کردی ازت ممنونم. سختی های زندگیمو تحمل کردی.
بغض کردم.همه ش فعل گذشته استفاده میکرد.یه پاکت بهم داد و گفت:
_اگه برنگشتم اینو بازش کن.
دیگه اشکهام جاری شد.داشت وصیت میکرد.
-حواست به عمه و خاله ی منم باشه.اونا خیلی دوست دارن.اگه از روی ناراحتی چیزی گفتن به دل نگیر.....زهرا،بعد من زندگی کن.با هر کی به دلت نشست ازدواج کن.
قلبم بیشتر از قبل درد میکرد.کوله شو برداشت و رفت سمت در...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 یکشنبه
🔺 ۱۹ آذر / قوس ۱۴۰۲
🔺 ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۵
🔺 ۱۰ دسامبر ۲۰۲۳
🌖 امروز قمر در «برج عقرب» است.
✔️ برای امور زیر نیک است:
درمان بیماریهای عفونی
مرحم گذاشتن بر زخم
امور زراعی
آبیاری
کندن چاه و کانال
جراحی چشم
کشیدن دندان
درختکاری
جابجایی
⛔️ ممنوعات
امور ازدواجی
امور زیربنایی
امور مربوط به حرز
👼 زایمان
نوزاد عمری طولانی دارد. انشاءالله
🚙 مسافرت
با احتیاط و همراه صدقه باشد.
🌎🔭👀
👩❤️👨 مباشرت و انعقاد نطفه
🔹 امشب، (شب یکشنبه)
خوب نیست.
💇♀ اصلاح سر و صورت
باعث رهایی از بلا میشود.
🩸 حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
باعث خلاصی از مرض میشود.
💅 ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیبرکتی در زندگی گردد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
طبق روایات موجب غم و اندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
(این حکم شامل خرید لباس نیست)
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب یکشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق ایه ۲۶ سوره مبارکه "شعراء" است.
﴿﷽ قال ربکم و رب ابائکم الاولین﴾
فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت و موعظه آن شخص در آید تا خواب بیننده به جواب سوال برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. ان شاءالله
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا مغرب
📿 ذکر روز یکشنبه
یا ذالجلال و الاکرام ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۴۸۹ مرتبه «یا فتاح»، موجب فتح و نصرت یافتن میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️امروز متعلق است به
#حضرت_علی علیهالسلام
#فاطمه_زهرا سلاماللهعلیها
سفارش شده تا اعمال نیک خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
✅️«پاکسازی کل بدن با نسخه ضد سرطان»
👈کلیپ🎞 بسیار بسیار مهم و ارزشی
💯که هم خودتان باید کامل تماشا کنین و هم برای عزیزانتون ارسال کنین 👌
@shahrenore
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
#رضایت_فوق_دلچسب🥰
سلام خدمت شما . خواستممعجزه نوره درمانیو براتون بگم که شیر کنید با بقیه که لطفا جدی و مرتب استفاده کنن و ایمان داشته باشند که خدا از راههای ساده شفارو برای ما میفرسته ما هم میتونیم همونطور ساده مثل یه بچه که همه چیو باور میکنه باور کنیم و حتما نتیجه بخش خواهد بود 😍😍
📌و بقیه صحبتهای دلنشین این گلبانو رو در تصاویر بالا مطالعه کنین👆👆
💯نوره هم پیشگیری؛هم درمان💯
@shahrenore
----------------------------
💮لینک کانال رضایت مشتریان💮
https://eitaa.com/joinchat/4157407487Cc0c5bfb32e
🌹🌹 ⏪ عدم فحشا در خانواده با سوره مبارکه نور⏩ 🌹🌹
@haram110
ﻋَﻦِ ﺍﻟﺎِﻣﺎﻡِ ﺍﻟﺼﱠﱠﺎﺩِﻕِ - ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻗﺎﻝ: ﺣَﺼﱢﱢﻨُﻮﺍ ﺃﻣْﻮﺍﻟَﻜُﻢْ ﻭَ ﻓَﺮُﻭﺟَﻜُﻢْ ﺑِﺘِﻠﺎﻭَﺓِ ﺳُﻮﺭَﺓِ ﺍﻟﻨﱡﱡﻮﺭِ ﻭَ ﺣَﺼﱢﱢﻨُﻮﺍ ﺑِﻬﺎ ﻧِﺴﺎﺋَﻜُﻢْ ﻓَﺎِﻥﱠﱠ ﻣَﻦْ ﺃﺩْﻣَﻦَ ﻗَﺮﺍﺋَﺘَﻬﺎ ﻓِﻲ ﻛُﻞﱢﱢ ﻳَﻮْﻡٍ ﺃﻭْ ﻓِﻲ ﻟَﻴْﻠَﺔٍ ﻟَﻢْ ﻳَﺰْﻥِ ﺃﺣَﺪٌ ﻣِﻦْ ﺑَﻴْﺘِﻪِ ﺃﺑَﺪﺍً ﺣَﺘّﻲ ﻳَﻤُﻮﺕَ.
ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ - ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﻮﺭ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻣﺼﻮﻥ ﻭ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎً ﺭﻭﺯﻱ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻛﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻣﻨﺰﻝ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻓﺤﺸﺎ ﻛﺸﺎﻧﺪﻩ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ.
📚«ﻧﻮﺭ ﺍﻟﺜﻘﻠﻴﻦ، ﺝ 3، ﺹ 583»
@haram110