eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
6.2هزار ویدیو
622 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ ولی ترسیدم که باعث اراده ش بشم...گفتم: _وحید،خونت مفیدتر از جونت شده؟ -نمیدونم.من فقط میخوام به وظیفه م عمل کنم. -پس مثل مأموریت های قبل دیگه،پس چرا مثل همیشه نیستی؟ یه کم مکث کرد.لبخند زد و گفت: _تو باید بازجو میشدی.خیلی باهوشی ولی نه بیشتر از من.الان میخوای اطلاعات فوق سری رو بهت بگم؟ خنده م گرفت.ولی وحید دوباره ناراحت نگاهم میکرد.دیگه نتونستم طاقت بیارم.بلند شدم و رفتم تو اتاق... نماز میخوندم و میخواستم به من و وحید کمک کنه... هر دو مون میدونستیم کار درست چیه ولی هر دو مون همدیگه رو عاشقانه دوست داشتیم.سه سال با هم زندگی کردیم.مأموریت زیاد رفته بود ولی اینبار فرق داشت... وحید هیچ امیدی به برگشت نداشت.منم مطمئن شدم برنمیگرده. ... خیلی سخت تر از اون چیزی که فکرشو میکردم. رفتن وحید برای من خیلی سخت تر از رفتن امین بود.چون هم خیلی بیشتر دوستش داشتم هم حالا فاطمه سادات هم داشتم... فاطمه سادات عاشق پدرش بود.حق داشت. وحید واقعا پدر خیلی خوبی بود براش. نگران آینده ،.. نگران فاطمه سادات ،.. نبودم،... تمام سختی و گریه هام فقط برای دوست داشتن و بود. وقتی نمازم تموم شد،گفت: _بعد از من تو چکار میکنی؟ پشت سرم،کنار در نشسته بود.بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: _از یادگارت نگهداری میکنم. هیچی نگفت.برگشتم نگاهش کردم.به من نگاه میکرد.گفتم: _انتظار داشتی بگم سکته میکنم؟..میمیرم؟ فقط نگاهم میکرد.طوری نشستم که نیم رخم بهش بود.گفتم: _وقتی با امین ازدواج کردم، خیلی زود شهید میشه.بار آخر که رفت بودم دیگه برنمیگرده.وقتی سوار ماشین شد و رفت به قلبم گفتم بسه،دیگه نزن..همون موقع بود که سکته کردم... -چی شد که برگشتی؟ -مادرامین رو دیدم.گفت اگه بخوای میتونی بیای ولی اونوقت امین از غصه ی تو میمیره.منم بخاطر امین برگشتم. به وحید نگاه کردم.هنوز هم به من نگاه میکرد. گفتم: _من قبلا یه بار به دل خودم رفتم و برگشتم. برای دوباره رفتن فقط به خدا فکر میکنم.اگه شما بری نمیگم میمیرم،نمیگم سکته میکنم ولی اون زندگی دیگه برام زندگی نیست؛غذا خوردن، نفس کشیدن و کار کردنه.تا وقتی خدا بخواد و نفس بکشم فقط زندگی میکنم،با عشق شما،با خاطرات شما،با یادگاری شما. وحید چیزی نگفت و رفت تو هال. فردای اون شب... به پدرومادرش گفت مأموریت جدید و طولانی میره.اونا هم ما و خانواده منو شام دعوت کردن. مادروحید هم خیلی نگران بود.نگرانیش از صورتش معلوم بود. همیشه حتی تو مهمانی ها هم وحید کنار من می نشست ولی اون شب با چند نفر فاصله از من نشست... همه تعجب کردن ولی من بهش حق میدادم... منم ترجیح میدادم خیلی بهش نزدیک نشم تا مبادا اراده ش سست بشه. نجمه به من گفت: _زن داداش دعواتون شده؟!! خنده م گرفت.گفتم: _قشنگ معلومه مدت هاست منتظر همچین روزی هستی. همه خندیدن.آقاجون گفت: _وحید،زهرا رو عصبانی کردی،بعد زهرا کاراته بازی کرده؟ دوباره همه خندیدن.محمد گفت: _وحید،وای بحالت به خواهرمن کمتر از گل گفته باشی. وحید بالبخند نگاهش کرد و گفت: _مثلا چکارم میکنی؟ محمد هم خنده ش گرفت.گفتم: _مأموریت طولانی میفرستت. محمد و وحید خندیدن. وحید بلند شد، اومد پیش من نشست. یه کم گذشت.وحید آروم به من گفت: _زهرا نگاهش کردم.گفت: _اگه تو بهم بگی نرم... با اخم نگاهش کردم. ساکت شد.علی گفت: _زهرا میخوای ادبش کنم؟ سرمو انداختم پایین.بعد به علی نگاه کردم، بالبخند گفتم: _قربون دستت داداش.یه جوری ادبش کن که دیگه از این فکرها به سرش نزنه. علی گفت: _از کدوم فکرها؟ به وحید نگاه کردم و گفتم: _خودش خوب میدونه. وحید فقط نگاهم میکرد.علی خواست بلند بشه، محمد گفت: _شما بشین داداش.خودم ادبش میکنم. همونجوری که نشسته بود،وحید صدا کرد.وحید به محمد نگاه کرد.محمد با اخم به وحید نگاه میکرد. چند دقیقه گذشت ولی محمد با اخم به وحید فقط نگاه میکرد.مثلا با ترس و التماس گفتم: _وای داداش بسه دیگه.الان شوهرمو میکشی ها.ادب شد دیگه.بسشه. یه دفعه خونه از خنده منفجر شد... حتی بابا و آقاجون هم بلند میخندیدن.نگاه وحید رو احساس میکردم ولی نمیخواستم بهش نگاه کنم... فاطمه سادات صدام کرد.از خدا خواسته بلند شدم و رفتم پیشش.با بچه ها بازی میکردن.منم همونجا تو اتاق موندم. قبل از شام پیامک اومد برام.وحید بود.نوشته بود... نویسنده بانو ادامه دارد...
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ نوشته بود.. _فقط میخواستم ببینم چقدر دوستم داری. فهمیدم خداروشکر خیلی دوستم نداری. تو دلم گفتم.. خیلی دوست دارم..خیلی. حتی نمیتونی فکرشو بکنی نبودنت چه بلایی سرم میاره. اشکهام میریخت روی صورتم... مریم برای شام صدامون کرد.سرم پایین بود. گفتم: _الان میام. چیزی نگفت و رفت... من و فاطمه سادات آخرین نفری بودیم که سر سفره نشستیم.برای ما کنار وحید جا گذاشته بودن.وحید به من نگاه کرد.نگاهش عجیب بود برام،نگاهش هیچ حسی نداشت. به فاطمه سادات گفت: _بیا دخترم. فاطمه سادات رفت بغل وحید.منم کنارش نشستم.وحید مثل همیشه برام غذا کشید،بهم خورشت داد،مثل همیشه حواسش بهم بود.محمد بالبخند گفت: _خوب ادب شده؟ به زور خندیدم.گفتم: _آره داداش.فکر نکنم دیگه دست از پا خطا کنه. همه خندیدن... بعد از شام رفتم تو آشپزخونه کمک کنم.بعد از تمام شدن کارها با خانم های دیگه رفتیم تو هال.وحید کنار بابا و آقاجون نشسته بود.منم رو به روی وحید نشستم... کسی حواسش به من نبود. دوست داشتم خوب نگاهش کنم. بعد چند دقیقه وحید هم به من نگاه کرد.لبخند زد. دلم برای لبخندش تنگ شده بود.منم لبخند زدم. علی گفت: _بلند بگین ما هم بخندیم. دیدم همه دارن به ما نگاه میکنن.گفتم: _هیچی....به وحید نگاه کردم...دیدم نور بالا میزنه.. دقت کردم..دیدم نه...خبری نیست... فقط...پای چپش نور بالا میزنه..اونم....ساق پاش. وحید خندید. قیافه مو مثلا یه کم دقیق کردم.گفتم: _یه کمی هم...دست راستش...نه...بازوش... آره.. بازوش هم یه کم نور داره،اونم نه زیاد،خیلی کم. خودم هم خنده م گرفته بود.گفتم: _پاشو وایستا. وحید بالبخند ایستاد.گفتم: _چند تا نور کوچولو...مثل این لامپهای کم نور کوچولو هستن...چند تا پراکنده...شکمش هم نور داره. اینو که گفتم همه بلند خندیدن. محمد به وحید گفت: _بچرخ. وحید یه کم چرخید.پشتش به ما بود.محمد به من گفت: _پشتش چی؟ احیانا پشتش لامپ نداره؟ منم با خنده قیافه مو جمع کردم،اخم کردم مثل کسیکه میخواد به یه چیزی دقیق بشه نگاه کردم،گفتم: _نه،تاریکه. دوباره همه بلند خندیدن. مادروحید گفت: _زهرا،این چه حرفهاییه میگی؟! بجای اینکه بگی ان شاالله سالم برگرده میگی زخمی میشه؟!! خنده مو جمع کردم. مادروحید واقعا ناراحت شده بود.رفتم پیشش،بغلش کردم.گفتم: _الهی قربونتون برم،من شوخی کردم.مگه به حرف منه که هرچی من بگم همون بشه. مادروحید گفت: _میترسم داغ این پسرم هم بمونه رو دلم. لبخند زدم و گفتم: _غصه نخور مامان جون.این پسرت تا منو دق نده چیزیش نمیشه.منم که فعلا قصد ندارم دق کنم. مادروحید لبخند زد و گفت: _خدا نکنه دخترم. دوباره بغلش کردم و بوسیدمش. نجمه سادات گفت: _اه..این عروس و مادرشوهر داغ یه دعوا رو به دل ما گذاشتن ها. همه خندیدن. اون شب هم به شوخی و خنده گذشت ولی دل من آروم و قرار نداشت.... داشتیم برمیگشتیم خونه.تو ماشین همه ساکت بودیم.فاطمه سادات صندلی عقب نشسته بود. به فاطمه سادات نگاه کردم،خوابش برده بود.وحید به من نگاه کرد بعد به فاطمه سادات.من هنوز به فاطمه سادات نگاه میکردم. وحید گفت: _زهرا بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: _بله دوباره ناراحت گفت: _زهرا!! برای اولین بار از با وحید بودن . نگران بودم. آخرش کم بیارم. ماشین رو نگه داشت.به من نگاه کرد. -زهرا نگاهم کن صداش بغض داشت.منم بغض داشتم. نمیخواستم از چشمهام حال دل مو بفهمه.کلافه از ماشین پیاده شد. یه کم جلوی ماشین،پشت به من ایستاد.بعد اومد سمت من.درو باز کرد.گفت: _زهرا به من اعتماد کن. درسته که خیلی دوست دارم...درسته که دل کندن از تو برام خیلی سخته... ولی من میرم زهرا.تحت هر شرایطی میرم. حتی اگه التماس هم کنی نمیتونی باعث بشی که نرم.خیالت از من راحت باشه.بذار این ساعتهای آخر مثل همیشه کنارهم خوش باشیم. نگاهش کردم،به چشمهاش. گریه م گرفته بود ولی لبخند زدم و گفتم: _منو بگو فکر کردم بخاطر من هرکاری میکنی. خنده ش گرفت.گفت: _منم فکر میکردم تو بخاطر من هرکاری میکنی. وقتی فهمیدم متوجه شدی دیگه برنمیگردم گفتم الان زهرا التماسم میکنه نرم. دو تایی خندیدیم با اشک.. گفت: _میشه تو رانندگی کنی؟ سرمو به معنی آره تکان دادم.وحید هم نشست. فقط به من نگاه میکرد. نگاهش رو حس میکردم ولی من نگاهش نمیکردم.به وحید اعتماد داشتم ولی به خودم نه. کم بیارم و آرزوی مرگ کنم. هر دو ساکت بودیم. رسیدیم خونه.... ادامه دارد... نویسنده بانو
🔹🔷《السَّلامُ عَلَيْكَ یا اَبَاالحَسَنِ یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهَادِیِ النِّقِیُّ(علیه السلام)》🔷🔹 ✅بعد از شهادت امام جواد(ع) متوکل عباسی براى اینکه بتواند امام هادی(ع) را زیر نظر بگیرد، ایشان را از مدینه به سامراء دعوت تبعید گونه کرد. از این طریق، وی توانست کنترل شدید را حتى در درون خانه امام(ع) بر قرار سازد و تمام حرکات و ملاقاتهاى حضرت(ع) را زیر نظر داشته باشد. پس به یحیى بن هرثمه ماموریت داد تا امام هادى(ع) را از مدینه به سامراء ببرد. شیخ مفید می گوید : 📋《فَلَمَّا وَصَلَ إِلَیْهَا فَاَنَزَلَ فِی خَانٍ [الاَشنَعِ] یُعْرَفُ بِخَانِ الصَّعَالِیکِ》 ♦️پس زمانی که امام هادی(ع) به سامراء رسید، متوکل برای اینکه از شان امام(ع) بکاهد، دستور داد، ایشان را یک روز در کاروانسرای کثیف و بدنامی به نام صعالیک جای دهند و روز بعد وارد شهر کنند.(۱) امام(ع) در این شهر نظامی حدود ۲۰ سال اقامت داشت و همواره تحت نظر و مراقبت بود. مسعودی می نویسد : روزی در مدینه در نزد متوکل از امام هادی(ع) سعایت و سخن چینی شد و به او گفتند : در منزل او سلاح و نوشته‏ ها و اشیاى دیگرى است که از طرف شیعیان به وى رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد. پس؛ 📋《فَبَعَثَ إِلَیْهِ جَمَاعَهً مِنَ الْأَتْرَاکِ فَهَجَمُوا دَارَهُ لَیْلًا فَلَمْ یَجِدُوا فِیهَا شَیْئاً وَ وَجَدُوهُ فِی بَیْتٍ مُغْلَقٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَهٌ مِنْ صُوفٍ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الرَّمْلِ وَ الْحَصَى وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى یَتْلُو آیَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ فَحُمِلَ عَلَى حَالِهِ تِلْکَ إِلَى الْمُتَوَکِّلِ》 ♦️متوکل گروهى را به منزل آن حضرت(ع) فرستاد و آنان شبانه به خانه امام‏ علی(ع) هجوم بردند. ولى چیزى به دست نیاوردند، آنها دیدند که حضرت(ع) تنها در اطاقى دربسته نشسته و در حالى که جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاکى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام(ع) را با همان حال دستگیر کرده و نزد متوکل بردند. آنان به متوکل گفتند : 📋《لَمْ نَجِدْ فِی بَیْتِهِ شَیْئاً وَ وَجَدْنَاهُ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَهِ وَ کَانَ الْمُتَوَکِّلُ جَالِساً فِی مَجْلِسِ الشُّرْبِ فَدَخَلَ عَلَیْهِ وَ الْکَأْسُ فِی یَدِ الْمُتَوَکِّلِ فَلَمَّا رَآهُ هَابَهُ وَ عَظَّمَهُ وَ أَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ وَ نَاوَلَهُ الْکَأْسَ الَّتِی کَانَتْ فِی یَدِهِ》 ♦️در خانه‏ اش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن مى‏ خواند. متوکل چون امام(ع) را دید، از عظمت و هیبت امام(ع) بى‏ اختیار ایشان را احترام نموده و در کنار خود نشانید و با کمال گستاخى جام شرابى را که در دست داشت‏، به امام(ع) تعارف نمود. امام هادی(ع) سوگند یاد کرده و فرمود : 📋《وَ اللَّهِ مَا یُخَامِرُ لَحْمِی وَ دَمِی قَطُّ فَأَعْفِنِی فَأَعْفَاهُ》 ♦️گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار! متوکل حضرت(ع) را معاف نمود و گفت : پس شعرى بخوان! حضرت(ع) فرمود : من شعر کم مى‏ خوانم‏! متوکل گفت : باید بخوانى! امام هادى(ع) آن گاه که اصرار وى را دید اشعارى را قرائت نمود، که تمام اهل مجلس متاثر شده و به گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جامهاى شراب را بر زمین کوبیدند. 📋《فَبَکَى الْمُتَوَکِّلُ حَتَّى بَلَّتْ لِحْیَتَهُ دُمُوعُ عَیْنَیْهِ وَ بَکَى الْحَاضِرُونَ وَ دَفَعَ إِلَى عَلِیٍّ(ع) أَرْبَعَهَ آلَافِ دِینَارٍ ثُمَّ رَدَّهُ إِلَى مَنْزِلِهِ مُکَرَّماً》 ♦️پس از خواندن این اشعار، متوکل و هر که در مجلس بود گریستند، تا آنجا که اشک محاسن متوکل را تر کرد. سپس وی چهار هزار دینار به امام هادی(ع) داد و ایشان را با احترام روانه منزل کرد.(۲) در نقلی دیگر آمده است که؛ 📋《فَضَرَبَ الْمُتَوَکِّلُ بِالْکَأْسِ‏ الْأَرْضَ وَ تَنَغَّصَ عَیْشُهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ》 ♦️متوکل (پس از شنیدن این اشعار) جام شرابش را بر زمین کوفت و در آن روز عیششان منقّض گردید.(۳) سرانجام امام هادی(ع) در زمان معتز مسموم گردید و در ماه رجب سال ۲۵۴ هجری پس از بیست سال و نه ماه اقامت در سامراء به شهادت رسید و در خانه خویش به خاک سپرده شد. امام حسن عسکری(ع) بدن پدر بزرگوار خود را غسل دادند، کفن کردند و بر جنازه ایشان نماز خواندند و به خاک سپردند. در تاریخ آمده است که؛ 📋《خَرَجَ أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) فِی جَنَازَهِ أَبِی الْحَسَنِ(ع) وَ قَمِیصُهُ مَشْقُوقٌ》 ♦️امام حسن عسکری(ع) در مراسم تشییع پیکر مطهر پدرش گریبان چاک کرد.(۴) 🏴در تاریخ حیات امام هادی(ع) سه حادثه ناگوار که ذکر شد، دلها را روانه مظلومیت جد غریب ایشان، امام حسین(ع) و احوالات اسرای کربلا می کند. @haram110 ادامه مطالب :👇
1⃣جای دادن امام هادی(ع) در خرابه : شیخ صدوق روایت کرده است که؛ 📋《ثُمَّ إِنَّ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنِسَاءِ الْحُسَيْنِ(ع) فَحُبِسْنَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فِي مَحْبِسٍ لَا يُكِنُّهُمْ مِنْ حَرٍّ وَ لَا قَرٍّ حَتَّى تَقَشَّرَتْ وُجُوهُهُمْ [مِن حَرِّ الشَّمسِ]》 ♦️یزید دستور داد، خانواده ی امام حسین(ع) را با امام سجاد(ع) زندانی کردند، زندان چنان بود که آنان را از گرما و سرما، نگاه نمی داشت تا آنجا که صورتهای آنان پوست انداخت.(۵) قطب الدین رواندی نقل می کند که؛ 📋《لَمَّا اُتِيَ بِعَلِيِ بنِ الحُسَينِ(ع) وَ مَن مَعَهُ إلَى يَزِيدَ بنَ مُعَاوِيَةَ، جَعَلُوهُم فِي بَيتِِ خَرَابِِ وَاهِي الحِيطَانِ》 ♦️یزید، امام سجاد(ع) و دیگر همراهان اسراء را در خانه ای ویران و خرابه جای داد.(۶) 2⃣وارد کردن امام هادی(ع) در مجلس شراب : شیخ صدوق به نقل از امام رضا(ع) در حدیثی، چنین نقل می کند : 📋《لَمَّا حُمِلَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ(ع) إِلَى الشَّامِ أَمَرَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوُضِعَ وَ نُصِبَ عَلَيْهِ مَائِدَةٌ فَأَقْبَلَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ فَلَمَّا فَرَغُوا أَمَرَ بِالرَّأْسِ فَوُضِعَ فِي طَسْتٍ تَحْتَ سَرِيرَةٍ وَ بُسِطَ عَلَيْهِ رُقْعَةُ الشِّطْرَنْجِ وَ جَلَسَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَلْعَبُ بِالشِّطْرَنْجِ وَ يَذْكُرُ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) وَ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِمْ فَمَتَى قَامَرَ صَاحِبَهُ تَنَاوَلَ الْفُقَّاعَ فَشَرِبَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ》 ♦️هنگامى که سر حسین بن علی(ع) را به سوى شام بردند، یزید دستور داد آن‌ را در کنارى نهاده و سفره غذا را گستردند، و او با یارانش مشغول خوردن غذا و نوشیدن آبجو شدند، چون فارغ گشتند، امر کرد سر بریده حسین(ع) را در طشتى به پیش تخت او نهادند و میز بازى شطرنج را روى آن طشت گذارد و با یارانش به بازى شطرنج مشغول شد، و حسین(ع)، پدر و جدّش را به مسخرگى یاد می‌کرد، و چون از همبازیش می‌بُرد جام شراب را برگرفته سه بار می‌نوشید. 📋《ثُمَّ صَبَّ فَضْلَتَهُ عَلَى مَا یَلِی الطَّسْتَ مِنَ الْأَرْض》 ♦️آن‌گاه باقی مانده آن‌را در کنار طشتى که سر بریده امام حسین(ع) در آن بود بر زمین می‌ ریخت.(۷) یزید در حال مستی؛ 📋《فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ فِی طَسْتٍ مِن ذَهَبِ وَجَعَلَ یَضرِبُ بِقَضیبِ فِی یَدِه عَلَی ثَنَایَاهُ》 ♦️سر مبارک امام حسین(ع) جلوی او در طشت طلا قرار داده شد، وآن لعین با چوپ، بر میان دو لب مطهر ایشان می زد.(۸) 3⃣گریبان چاک زدن امام حسن عسکری(ع) در مصیبت پدر گرامیشان امام هادی(ع) : ابن طاووس نقل می کند که؛ وقتی اهل بیت امام حسین(ع) را وارد مجلس یزید کردند، آنان در مقابلش ایستادند، امام سجاد(ع) خطاب به یزید فرمود : 📋《أَنْشُدُكَ اللَّهَ يَا يَزِيدُ! مَا ظَنُّكَ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ؟》 ♦️ای یزید! تو را به خدا سوگند می دهم به گمان تو اگر پیامبر اکرم(ص)ما را به این هیئت دیدار نماید چه می کند؟ یزید در این هنگام، حکم کرد ریسمانها را بریدند و آنان را از قید طناب رها ساختند. در این هنگام، یزید دستور داد، سر مبارک امام حسین(ع) را در بین انظار مجلس آوردند. 📋《وَ أَمَّا زَيْنَبُ(س) فَإِنَّهَا لَمَّا رَأَتْهُ أَهْوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ‏ ثُمَّ نَادَتْ بِصَوْتٍ حَزِينٍ يُفْزِعُ الْقُلُوبَ : يَا حُسَيْنَاهْ! يَا حَبِيبَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)! يَا ابْنَ مَكَّةَ وَ مِنًى! يَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ(س) سَيِّدَةِ النِّسَاءِ! يَا ابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفَى(ص)》 ♦️در این هنگام، زینب کبری(س) وقتی سر مبارک برادر خود را دید از شدت ناراحتی دست در گریبان برد و چاک زد و سپس به آواز غمناک فریاد زد : واحسیناه! ای فرزند فاطمه(س)! ای دختر رسول خدا(ص)! راوی می گوید : به خدا سوگند! که همه آن کسانی که در مجلس یزید حضور داشتند، از ناله جانسوز او به گریه و افغان افتادند و در آن حال خود آن پلید لب از گفتار فرو بست و ساکت بود.(۹) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : نگر در سامرا حال و هوای دیگر است امشب  فلک را جامه ماتم ز غمها در بر است امشب  امام عسگری نالد برای باب مظلومش  ز هجران پدر او را دو چشمانی تر است امشب  امام هادی آن نور خدای مهربان اینک  ز جور دشمنان دین میان بستر است امشب  ز زهر کین شده پرپر گل باغ رسول الله از این غم در جنان زهرا به حال مضطر است امشب  👤جعفری 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۳۱۱ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۵۰، ص۲۱۱ ۳)سفینة البحار محدث قمی، ج۶، ص۴۰۹ ۴)مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۳۵ ۵)امالی شیخ صدوق، ص۱۶۸ ۶)الخرائج و الجرائح راوندی، ج۲، ص۷۵۳ ۷)من لایحضره الفقیه صدوق، ج۴، ص۴۱۹ ۸)امالی شیخ صدوق، ص۱۶۵ ۹)اللهوف سید بن طاووس، ص۸۳ @haram110
♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️ 🎙روضه زیبا و جانسوز با نوای
4_5947006920010239470.mp3
6.14M
♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴 @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 دوشنبه 🔹 ۲۵ دی / جدی ۱۴۰۲ 🔹 ۳ رجب ۱۴۴۵ 🔹 ۱۵ ژانویه ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 ⚠️ امروز تقارن نحسین است. 🌗 امروز قمر در «برج حوت» است. ✔️ مناسب برای امور زیر است: صدقه دادن بذر پاشی افتتاحیه آغاز معالجه آغاز امور تعلیمی و آموزشی از شیر گرفتن کودک دیدار با بزرگان دعوت گرفتن ⛔️ ممنوعات امور ازدواجی امور مربوط به حرز امور اساسی و زیربنایی نوشتن سند و قرارداد 🌎🔭👀 🚘 مسافرت اصلا خوب نیست 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد. منظور مریضی است که امروز مریضیش شروع شود. 👶 زایمان نوزاد روزی گشاده و عمر دراز دارد. ان‌شاءالله 💞 انعقاد نطفه فرزند حافظ قرآن شود. ان‌شاءالله 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث طول عمر می‌شود. ان‌شاءالله 🔴 حجامت، خون دادن باعث ضعف مغز می‌شود. 🔵 ناخن گرفتن روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت می‌شود. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۳ سوره مبارکه « آل عمران » است. ﴿﷽ نزل علیک بالحق مصدقا‌پگ﴾ سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد. ان‌شاءالله به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز دوشنبه یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه «یا لطیف» که موجب یافتن مال کثیر می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به علیه‌السلام علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام هادی.mp3
13.95M
🎧 🔹 شهادت حضرت امام هادی صلوات‌الله علیه 🔹 حجت‌الاسلام حنیفی 📌 اقدامات متوکل برای تخریب قبر سیدالشهداء صلوات‌الله علیه 📌 بی‌احترامی به امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام‌الله علیهما توسط متوکل 📌 برخی از مصائب امام هادی علیه‌السلام 📌 روضه‌خوانی امام هادی صلوات‌الله علیه برای حضرت علی اکبر علیه‌السلام 🆔 @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
41.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌زمان این مستند فقط ۱۷ دقیقه و ۲۰ ثانیه است. ‌ اما آن می‌تواند تا چند شما باقی بماند. اللهم عجل لولیک الفرج 🙏🌸🍃 @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم شیخ محمد باقر علم‌الهدی درباره مظلومیت احاديث اهل بیت علیهم السلام
🙏نماز والدین در روز دوشنبه بعد از بالا آمدن آفتاب قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله:‏ مَنْ صَلَّى يَوْمَ الْإِثْنَيْنِ عِنْدَ ارْتِفَاعِ النَّهَارِ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ مَرَّةً مَرَّةً، وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، وَ وَهَبَ ثَوَابَهَا لِوَالِدَيْهِ، أَعْطَاهُ اللَّهُ قَصْراً كَأَوْسَعِ مَدِينَةٍ فِي الدُّنْيَا.(جمال الأسبوع، ص70) رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس روز دوشنبه، بعد از آن که خورشید بالا آمد، 4 رکعت نماز بخواند(دو نماز 2 رکعتی)، در هر رکعت یک بار سوره حمد، یک بار آیة الکرسی، و سه بار سوره توحید؛ و ثواب آن را به پدر و مادرش هدیه کند، خداوند به وی کاخی می بخشد که مانند وسیع ترین شهر در دنیاست. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏👌نمازهای روز دوشنبه حضرت عسکری علیه السلام فرمود: هرکس روز دوشنبه ده رکعت نماز بخواند، در هر رکعت، یک بار سوره حمد و ده بار سوره توحید، خداوند در روز قیامت برای او از آن نماز نوری قرار می دهد که از آن نور، موقف (قیامت) روشن می شود به گونه ای که همه کسانی که خداوند خلق کرده است، در آن روز به واسطه آن نماز به او غبطه می خورند. (جمال الأسبوع، ص41) رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس روز دوشنبه، وقتی روز بلند شد، چهار رکعت نماز بخواند، در رکعت اول سوره حمد و آیةالکرسی، در رکعت دوم سوره حمد و سوره توحید، در رکعت سوم سوره حمد و سوره فلق و در رکعت چهارم سوره حمد و سوره ناس، و بعد از نماز ده بار استغفار کند، خداوند همه گناهانش را می آمرزد و به او قصری در بهشت فردوس عطا می کند که ویژگی آنچنانی دارد که در روایت بیان شده است. (جمال الاسبوع، ص68) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔊 عزیزان و سروران گرامی! به اطلاع می رساند که سایت حرم حضرت اباالفضل علیه السلام (سایت الکفیل) برای زیارت حضرت هادی علیه السلام در سامرا و به مناسبت سالروز شهادت آن امام در روز سوم ماه رجب، ثبت نام می کند. از طرف سایت، یک نفر در کنار قبر مطهّر امام، زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. توصیه می شود به نیابت از مولایمان حضرت صاحب الزّمان علیه السلام، آن امام بزرگوار را زیارت کنیم: http://alkafeel.net/zyara/ ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ السلام علیک یا هادی کل امم یا علی النقی علیه السلام ◼️ وقایع امروز ◼️ ☑️ امروز 3 ماه رجب : ✅  ﺷﻬﺎﺩﺕ حضرت ﺍﻣﺎﻡ علی النقی الهادی ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ : ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﻨﻘﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 254 هـ ﺑﻨﺎﺑﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺩﺭ ﺳﻦ 41 ﺳﺎﻟﮕﻰ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻛُﻠﻴﻨﻰ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ 26 ﺟﻤﺎﺩﻯ الآﺧﺮ ﻧﻘﻞ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.  و قول 25 جمادی الآخر هم نقل شده است. ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ 6 ﻳﺎ 8 ﺳﺎﻝ ﻭ 5 ﻣﺎﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﻟﺎﺋﻤﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ، ﻭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﻣﻨﺼﺐ ﻛﺒﺮﺍﻯ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻭ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻋﻈﻤﻰ ﺭﺳﻴﺪﻧﺪ، ﻭ ﻣﺪّﺕ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺁﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﺮﻳﻒ 33 ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ. ﺍﻳّﺎﻡ ﺣﻴﺎﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻣﺼﺎﺩﻑ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺑﻨﺎﺣﻖ ﻣﺄﻣﻮﻥ، ﻣﻌﺘﺼﻢ، ﻭﺍﺛﻖ، ﻣﺘﻮﻛﻞ، ﻣﻨﺘﺼﺮ، ﻣﺴﺘﻌﻴﻦ، ﻣﻌﺘﺰ ﻟﻌﻨﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻬﻢ؛ ﻭ ﺁﺧﺮ الأﻣﺮ ﻣُﻌﺘَﺰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺯﻫﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩ. ﻣﺪّﺕ ﻋﻤﺮ ﻣﺒﺎﺭک ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ 41 ﺳﺎﻝ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ. 13 ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻘﻴّﻪ ﺍﻳّﺎﻡ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﻣﺘﻮﻛّﻞ ﺩﺭ ﺳﺎﻣّﺮﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺣﺎﻛﻢ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺑﻪ ﻣﺘﻮﻛّﻞ ﻧﻮﺷﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻜّﻪ ﻭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺣﺎﺟﺘﻰ ﺍﺳﺖ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﻣﺤﻤّﺪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑِﺒَﺮ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﻄﻴﻊ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺍﺫﻳّﺖ ﻭ ﺍﺿﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﺘﻮﻛّﻞ ﺯﻳﺎﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﻣّﺮﺍ ﺑُﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺟﺴﺎﺭت ها ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻌﺘﺰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩ. ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺴﻜﺮﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻏﺴﻞ ﻭ ﻛﻔﻦ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ، ﻭ ﺑﻌﺪﺍً ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺍﻳﻦ ﺍمورات ﺗﻮﺳّﻂ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎم ﺷﺪ ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻜﺎﻥ ﻓﻌﻠﻰ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬّﺮ ﺩﻓﻦ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. 📚 تقویم شیعه ص186_187 ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
*عقوبت کسی که معرفت به حق اهل البیت علیهم السلام ندارد و امامت را برای غیر ایشان معتقد است* ۱-معلّی بن خنیس گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: ای معلّی *اگر بنده ای یک صد سال در میان رکن و مقام خدا را عبادت کند به روزه گرفتن روزها و راز و نیاز شبها آنقدر که از شدّت پیری ابروانش روی چشمانش را فرا گیرد، و استخوانهای گردنش در سینه اش فرو رود امّا در شناخت حقّ ما جاهل باشد و امامت ما را نشناسد هرگز ثوابی برای او نخواهد بود.* 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال , جلد ۱ , صفحه ۲۰۴
*مرگ جاهلی برای همه کسانی که از امامت حقه الهیه اعراض کرده اند* عیسی بن سری گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: رسول خدا صلّی اللّٰه علیه و آله و سلّم فرموده است: *هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد بمردن جاهلی (یعنی مرگ کفر و نفاق و ضلالت) از دنیا رفته است؟* امام علیه السّلام فرمود(بله) *حسّاسترین موقعی که بدانستن و شناختن او نیازمند است هنگامیست که جان بدینجای او رسیده باشد*-و با دست بسینه خود اشاره فرمود-آنگاه بمن فرمود: تو بر امر نیکی هستی (یعنی اعتقاد و معرفتت خوبست). 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال , جلد ۱ , صفحه ۲۰۵
*شفاعت شامل حال ناصبی نمی شود حتی اگر ...* ابو بصیر گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: شرابخوار همانند بت پرست است، و شخص *ناصبی* از بت پرست پلیدتر است، گوید: عرض کردم قربانت شوم چگونه کسی از بت پرست پلیدتر باشد؟ فرمود: *برای اینکه شرابخوار ممکن است روزی شفاعت شامل حالش بشود، لیکن ناصبی و دشمن آل پیغمبر صلّی اللّٰه علیه و آله و سلّم اگر همه فرشتگان آسمانها و همۀ اهل زمین در بارۀ او شفاعت کنند پذیرفته نخواهد گشت.* 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال , جلد ۱ , صفحه ۲۰۷
*ناصبی به خاطر دشمنی با ائمه اطهار علیهم السلام با شیعیان و دوستان ایشان دشمنی می کند* عبد اللّٰه بن سنان گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: ناصبی آن نیست که در ظاهر و آشکارا دشمن اهل بیت علیهم السّلام باشد، زیرا کسی را نخواهی یافت که بگوید. من محمّد و آل محمّد را دشمن دارم، *بلکه ناصبی کسیست که با شما شیعیان و دوستان ما آشکارا دشمنی مینمایند بجهت آنکه میداند که شما ما را دوست دارید و از ما پیروی میکنید لذا با شما دشمن است*. 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال , جلد ۱ , صفحه ۲۰۷
در میدان جنگ بود و با یکی از مشرکان میجنگید. مرد کافر گفت: پسرِ ابی‌طالب؛ شمشیرت را به من بده! حضرت شمشیر خود را به سویش انداخت. مشرک گفت: عجیب است! که در چنین موقعیتی، شمشیرت را به من میدهی. فرمود: تو دست نیاز و درخواست، پیش من دراز کردی؛ و از کَرم من دور است که دست سائل را رد کنم!!! مرد خود را به زمین زد و گفت: روش درست اهل دین همین است و بعد اسلام آورد... | بحارالانوار،ج۴۱،ص۶۹